رنجی بیپایان؛ «از وقتی شوهرم مرده، روز خوش ندیدهام»
«بسیار گریه کردم و برای شان گفتم که قصد ازدواج دوباره را ندارم؛ ولی خانوادهی شوهرم قبول نکردند و برای این که فرزندانم را نگیرند، مجبور شدم ازدواج با پسر برادرشوهرم را پذیرفتم.» این پارهای از گفتههای یلدا است که از سر ناچاری به ازدواج با پسر برادرشوهرش تن داده است.