
تنهایی در اتاقی خلوت؛ حاصل ۱۰ سال مهاجرت
وی ویلچرش نشسته و چشم به آسمان دوخته است. یزدانعلی، با هر نگاه سوی پدر و مادر سالمندش آه میکشد و هر بار شیارهای کنارههای چشم و دهنش گودتر میشود.

وی ویلچرش نشسته و چشم به آسمان دوخته است. یزدانعلی، با هر نگاه سوی پدر و مادر سالمندش آه میکشد و هر بار شیارهای کنارههای چشم و دهنش گودتر میشود.