در سرای شمالی شهر کابل، جایی به اردوگاه مؤقتی بازگشتکنندگان از ایران بدل شده است؛ جایی که خیمههای نازک، سقفهای پارچهای، گرمای سوزان روزها و شبهای تاریک و بیبرق، شرایطی طاقتفرسایی را برای بازگشتکنندگان رقم زده است. در میان این اردوگاه، غرفهای برای اخذ معلومات قرار دارد؛ محلی که مهاجران پس از ثبت مشخصات، برای انتقال به ولایتهای شان سازماندهی میشوند. گروهی از بازگشتکنندگان، گرد این غرفه حلقه زده اند و هر یکی تلاش دارد تا زمینهی بازگشت سریعتر خود و اعضای خانوادهاش به ولایتی که در آن زاده شده را فراهم کند.
در میان شلوغی جمعیت بازگشتکنندگان، چشمم به جوانی میافتد که با چهرهای گرفته به دیوار آهنی تکیه داده، دستانش را دور زانوهایش حلقه زده است؛ با نگاهی که اندوه در آن پیداست، میگوید که هنگام بازگشت به افغانستان، همه داشتههایش در ایران جا مانده و پلیس، او و اعضای خانوادهاش را با دستان خالی به افغانستان بازگشت داده است. داوود ۲۰ساله که در ایران به دنیا آمده، میگوید که برای نخستین بار پا به خاک افغانستان گذاشته؛ کشوری که پیش از این، فقط نامش را از بزرگان خانوادهاش شنیده است. «در زاهدان به دنیا آمدهام، همون جا بودیم و ۱۵ سال هم تو/در کرمان بودیم.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
داوود، میگوید در دوران کودکی و نوجوانی، علاقهی زیادی برای رفتن به مکتب داشت و هر بار که کودکان و نوجوانان را در راه مکتب میدیده، این علاقه در وجودش شدت میگرفته است؛ اما زندگی در مهاجرت، فرصتی برای بروز آن نداده است. داوود، میافزاید که مهاجرت همه چیز را از او گرفته است؛ نخستین چیزی که از دست داده، حق آموزش بوده؛ زیرا به دلیل مهاجربودن از رفتن به مکتب محروم شده است. «چند سال پیش نمیگذاشتند و ۱۰ سال میشود که مکتب میمانند. من سنم بالا بود که از مکتب محروم شدم و حالا که از مکتب محروم شدیم، به مثابه یک آدم کور میمانم.»
داوود، بغضی که راه صدایش گرفته را قورت داده و از زندگی در ایران میگوید: «خیلی دولت مردار داشت؛ خیلی اذیت میکردند، نه به ریش سفید احترام داشتند و نه به ریش سیاه که با خشونت رفتار میکردند.» او که خانوادهاش باشندهی اصلی بغلان است، میگوید که در گذشته تصویر تاریکی از افغانستان در ذهنش داشته؛ اما با قدمگذشتن به این خاک، آرامش نسبی یافته است. «در این جا برای همه احترام میشود و وطن خود ما است. در ایران هزاران فحش به مهاجران افغان میدادند.»

داوود که در ایران به شغل کاشیکاری مشغول بوده، امیدوار است بتواند از مهارتهایش در بازسازی و ساختوساز بخشهایی از افغانستان استفاده کند. «انشاءالله یک کار خوبی پیدا کنیم و این جا هم درست بشه. ما هم بتوانیم یک کاری را پیش ببریم. هر قدر کار پیش ببریم وطن خود ما است، ارزش ما معلوم میشود. آن جا ایران که آباد کردیم، اصلاً ارزش ما معلوم نشد.»
در کنار داوود، مادرش سهیلا نشسته است. او نیز با رنجی که از زندگی در ایران کشیده، میگوید که کودکانش در ایران به دلیل آزارواذیت از سوی کودکان ایرانی، از بازیهای کودکانه نیز محروم بودند. «همسایه ما میگفتند که افغانی، افغانی؛ بچههای ما را اذیت میکردند و میزدند. ما بچههای خود را از بازیهای کودکان دور میکردیم و به خانه میآوردیم و میگفتیم که این وطن ما نیست؛ اگر اذیت میکنند، شما کار نداشته باشید.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
سهیلا که سرپرست خانوادهای پنجنفره است، میگوید برای تأمین نیازهای فرزندانش به کمک نیاز دارد. «از حکومت میخواهیم که به ما کمک کند؛ نه خانه داریم، نه زمین داریم، هیچی نداریم. شوهرم فلج است بیبین که ناراحتی قلب دارد از کارهم نیست.»
ایران در هفتههای پسین به ویژه پس از پایان درگیری با اسرائیل، روند اخراج مهاجران افغان را شدت داده و در بعضی روزها بیشتر از ۳۰ هزار مهاجر را به افغانستان بازگشت داده است.
سازمان ملل اعلام کرده که از آغاز سال روان، یک میلیون و ۹۰۰ هزار مهاجر افغان از کشورهای همسایه اخراج شده اند؛ رقمی که در حال افزایش است و این سازمان را از کمکرسانی به همه نیازمندان عاجز کرده است.
داوود و خانوادهاش نیز، مانند هزاران خانوادهی دیگری که با دستان خالی به افغانستان بازگشته اند، انتظار دارند حکومت و نهادهای امدادرسان برای ساختن زندگی تازه به آنها کمک کنند.






