برای فرار از کشور جنگزدهیی مثل افغانستان دلیل و توجیهی زیادی نیاز نیست. همین که میبیند این کشور بیش از ۴۰ سال است که در آتش جنگ میسوزد، دهها هزار کشته و زخمی داده و میلیونها تن آواره در سراسر جهان دارد خود دلایلی موجهی برای خروج از کشور به شمار میرود.
مسیر رفتن به ایران برای من و همراهانم از جادههای پر پیچوخم دشتهای سوزان و بیآب وعلف نیمروز میگذشت. سفر ما با دلهره و اضطراب شروع شد و از این بیم داشتیم که مبادا کسی در داخل کشور مانع رفتن ما شده و یا به ما شلیک کند.
سلاموطندار فارسی را در فیسبوک دنبال کنید
پس از ۱۲ ساعت مسافرت به مرز پاکستان رسیدیم و وقتی وارد خاک پاکستان شدیم صدها مهاجر دیگر پیشتر از ما به آنجا رسیده بودند.
قدم گذاشتن در این مسیر قمار با زندهگیست، زیرا اختیار مسافران در دست قاچاقبران است و آنان به دلخواه خودشان در قبال سرنوشت مهاجران تصمیم میگیرند.
با تحمل سختیها و دویدن روی ریگهای روان و سوزان مرز میان افغانستان و پاکستان در نهایت به یک دهکدۀ گرم پاکستان رسیدیم که به آن خوابگاه میگفتند و مهاجران از همین مسیر وارد ایران میشدند.
هزاران مهاجر افغانستانی در این دهکده زیر آفتاب سوزان منتظر قاچاقبر نشسته بودند.
بارسیدن به این دهکده احساس کردم مشکلات کمتر شده است، اما غافل از اینکه تا رسیدن به مقصد باید مسیرهای پرخطر دیگری را نیز بپیماییم.
سلاموطندار فارسی را در توییتر دنبال کنید
روز را در این دهکده شام کردیم و نزدیکیهای شب یک موتر نوع تویتا آمد و ما را که ۳۵ نفر بودیم سوار کرد و تا وردی درهیی به نام «راه مشکل» رساند. مسیر این دره را باید پیاده طی میکردیم، در مسیر حرکت در این دره همه به اشرف غنی، رئیس جمهور فراری لعنت میفرستادند و میگفتند که مسبب آوارهگیشان غنی بوده است.
ساعت ۱۰ صبح روز بعد به نزدیکیهای مرز ایران رسیدیم، از یک طرف خوشحال بودیم که به مقصد نزدیک شدهایم، اما از سوی دیگر از این بیم داشتیم که مبادا توسط مرزبانان ایرانی بازداشت شویم.
پس از توقف چندین ساعته زمان آن فرا رسیده بود تا به گروههای کوچکتر تقسیم شویم و وارد درۀ طولانی دیگری شویم. وقتی وارد دره شدیم افراد زیادی را دیدیم که منتظر دستور قاچاقبر بودند.
در انتهای آن دره چند موتر به چشم میخورد و قاچاقبران مردم را به نوبت به سوی موترها هدایت میکردند، قاچاقبران در این موترها که هر کدام گنجایش تنها ۱۰ نفر را داشت ۳۵ نفر سوار میکردند.
سلاموطندار فارسی را در تلگرام دنبال کنید
بعد از ساعتها مسافرت و انتظار ما را به خوابگاهی به نام «ساربان» آوردند و از اینجا به بعد باید با موترهای خرد یا سواری مسافرت میکردیم. در این موترها که حد اکثر گنجایش آن ۶ نفر است ۱۵ نفر را سوار میکردند و مهاجران به جز تحمل چارۀ دیگری نداشتند.
سر انجام پس از هفت شبانه روز بد بختی و تحمل سختی به ایران رسیدیم، در اینجا نیز از این بیم داریم که مبادا پولیس ایران ما را بازداشت کرده و دوباره به افغانستان مسترد کند.