در دل تاریکی شبی که هنوز ساعت به یک بامداد نرسیده بود، صدای وحشتناک، سپس تکان شدیدی تمام روستای میرویس را تکان داد و آرامش همه باشندگان این روستا را به هم زد. میروس از خواب پرید؛ اما پیش از بیرونشدن از خانه، سقف بالای سرش فروریخت و فضای خانه تاریکتر شد.
میرویس پس از آن که خودش را از زیر سقف فروریخته بیرون کرد؛ به ذهنش رسید که برادر جوان و برادرزادهی کوچکش هنوز در خانهی دیگر که در نتیجهی زمینلرزه ویران شده، خواب اند. او برای بیرونکردن دو عضو خانوادهاش از زیر آوار دوباره داخل خانهای شد که در چند ثانیه به مکانی ترسناکی مبدل شده بود.
میرویس که نالههای برادر ۱۸سالهاش را میشنید، با دستهای لرزان خاک و چوپ فروریخته از سقف را کنار زد و پس از ۴۰ دقیقه جنگ با آوار، برادر و برادرزادهاش را بیرون کشید. میرویس، از آن شب حکایت دردناکی دارد. «هیچ کس نبود کمک کند؛ چون هر کس به حال خودش بود؛ همسایهها آمدند و ما کوشش کردیم خاک و چوپ را جمع کنیم؛ وقتی از زیر خاک پاهای شان نمایان شد، آنها را بیرون کردیم؛ بیهوش شده بودند؛ اما خوشبختانه زنده بودند.»
با این که زندهبیرونشدن این دو عضو خانواده برای میرویس شبیهی معجزه است؛ اما مشکلات اقتصادی نگرانی تازهای را روی دست او گذشته است؛ نگرانی که او نمیتواند به دلیل ناداری از صحتمندی برادر و برادرزادهاش اطمینان حاصل کند. «اکنون یک نفر شان سر درد شدید است و دیگرش هم از ناحیهی شانه آسیب دیده، هر شب ناله و فریاد میکنند. ما هم پول نداریم که این دو نفر را به کابل، مزارشریف یا هم به سمنگان ببریم تا معاینه شوند.»
یوسف ۱۲ساله، برادرزادهی میرویس که در این زمینلرزه شانهاش آسیب دیده با گذشت بیش از ۲۰ روز از زمینلرزهی ویرانگر برای درمان نزد پزشک نرفته در میان کوه و دره سرگرم بازیهای کودکانهاش است.
این کودک از آن شب را به عنوان خاطرهی بد یاد میکند. «زلزله که شد همه چیز ویران شد؛ خانه بالای سرم ریخت. خیلی زیاد ترسیده بودم؛ زیر خاک خواب بودم. بعد کاکاهایم آمدند و مرا بیرون کردند؛ حال هم دستم کار نمیدهد.»
پس از زمینلرزهی ۶.۳ ریشتری در سمنگان میرویس و باشندگان روستای قوشمحلهی ولسوالی فیروزنخچیر این ولایت، با صدها خانوادهی دیگر بر فراز کوههای خاکی منطقهی بابهقره که در نزدیک روستای شان است خیمه زده و زیر آن شبوروز میگذرانند.
عاشور، پدر میرویس با شکایت از دسترسینداشتن شان به خدمات و امکانات معیشتی، میگوید که بیسرپناهی نگرانیاش از زمستان پیشرو را بیشتر کرده است.
دشتهای منطقهی بابهقره، مکان امنی برای این زلزلهزدگان نیست و نبود آب آشامیدنی صحی، دسترسینداشتن به خدمات صحی و آموزشی، ساکان این منطقه را از داشتن یک زندهگی آرام محروم کرده است.
عاشور میگوید: «به ما یک چهاردیواری جور کنند. زیر خمیه زندگی میکنیم هوا زیاد سرد است دست و پای ما را یخ میزند. یک خانه باید جور شود. آب هم نداریم.»
میرویس که توانسته دو عضو خانوادهاش را که نفسهای شان با ثانیهها وابسته بود نجات دهد؛ حالا ناچار شده به دلیل ترس از زمینلرزه تن به کوچ اجباری بدهد؛ زمینلرزهای که خانهی او و بیش از ۵۰۰ خانوادهی دیگر در روستایش را ویران کرد.






