هم‌زمان با گفت‌وگوهای صلح افغانستان در دوحه، نگرانی بیش‌تر زنان و نسل جوان بر احتمال عقب‌گرد فرهنگی‌یی متمرکز شده است که ممکن است جامعه کنونی را یک بار دیگر به دورۀ خفقان‌آور حاکمیت طالبان برگرداند. نوشتۀ کنونی تلاش دارد تا تغییر در بستر فرهنگی را به‌عنوان یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر امکان صلح در افغانستان برجسته ساخته و به بررسی نقش احتمالی آن در روند صلح و وضع پساصلح در برابر فرهنگ ایستا و جمود طالبان بپردازد.

از حاکمیت طالبان در افغانستان (۱۹۹۶) تا کنون ۲۴ سال می‌گذرد. در این مدت، جهان و تبع آن افغانستان دست‌خوش تغییرات گسترده‌یی در عرصه‌های گوناگون و به‌ویژه فرهنگ شده است. این روند تغییرات در میان جوامع بشری در سراسر جهان چنان سریع و غیرقابل پیش‌بینی است که بعضاً اندیشمندانی چون هراری را در مورد آیندۀ نسل بشر به ابهام واداشته است.

وقتی از تغییر فرهنگی سخن به میان می‌آید، لازم است اندکی در مورد این اصطلاح وضاحت داده شود. در یک دسته‌بندی کلی، تغییرات فرهنگی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: نخست، تغییرات عینی که بیش‌تر دگرگونی لایه‌های بیرونی جوامع بشری را در بر می‌گیرد. تغییرات در سبک زنده‌گی جوامع بشری برای این مورد می‌تواند مثال خوبی باشد. دوم، تغییرات ذهنی که بیش‌تر به لایه‌های درونی‌تر پدیده‌های فرهنگی نظیر ارزش‌ها توجه دارد.

نخست این که تغییرات فرهنگی با تغییرات در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی به مثابه گونۀ کُل در هم تنیده‌اند. ممکن نیست به دگرگونی‌های فرهنگی پرداخت، در حالی که از جابه‌جایی در زمینه‌های مرتبط دیگر چشم‌پوشی شود. تغییرات فرهنگی، به‌ویژه با تغییرات اجتماعی پیوند بسیار نزدیک و تنگاتنگی دارد، با این حال رابطه میان این دو ساحت شبیه رابطۀ علت-معلولی‌ست؛ یعنی اگر تغییراتی در نگرش فرهنگی جوامع رونما شود، الزاماً این تغییرات در رفتار اجتماعی آن‌ها اعمال خواهد شد.

اگر بپذیریم عامل اصلی تغییرات فرهنگی در جوامع بشری را مبادلات میان فرهنگی شکل می‌دهد، آن‌گاه به وضاحت می‌توان گفت که افغانستان پساطالبان با تجربۀ حضور چندین سالۀ نیروهای نظامی و ملکی کشورهای غربی و مراوده‌های فرهنگی آن‌ها با باشنده‌گان کشور و هم‌چنان با هجوم بی‌پیشینۀ فرهنگ‌های گوناگون از طریق سایت‌های اجتماعی، رسانه‌های تصویری و صوتی و سرازیری وسایل گوناگون فن‌آوری چه از لحاظ عینی و چه از لحاظ ذهنی تغییرات شگرفی را شاهد بوده است.

با این حال، در آن سوی قضیه، طالبان که خاستگاه‌شان اکثراً جوامع روستایی‌ست، مدام در پی تبلیغ و ذهنیت‌دهی رسوم و ارزش‌های سنتی با تبعیت از آموزش‌های مدارس دینی پاکستان بوده‌اند. آن‌ها با خوانش بنیادگرایانه از آموزه‌های مذهبی در پی آن استند که با زور شلاق و تفنگ، هم سبک زنده‌گی و هم ذهنیت افراد را به سال‌های دوران حاکمیت‌شان برگردانند. سال‌هایی که تلویزیون‌دیدن ‌جرم پنداشته می‎‌شد و مجازات‌ در پی داشت. سال‌هایی که امر به معروف و نهی از منکر بازی‌های کودکانه را در کوچه‌ها منع کرده بود. در آن سال‌ها زنان اجازۀ بیرون‌شدن از خانه را نداشتند و به همین ترتیب بسیاری از محدودیت‌های دیگر نیز برای شهروندان وضع شده بود.

با این وصف، وقتی طالبان در مذاکرات صلح خواهان بازگشت امارت اسلامی استند، واضح است که در پی برقراری دوبارۀ آن ارزش‌های فرهنگی نیز اند. این در حالی‌ست که بیش‌تر نماینده‌گان دولتی و غیردولتی که در میان هیأت مذاکره‌کننده در برابر طالبان حضور دارند، برای دفاع از آن‌چه تغییرات پسندیدۀ فرهنگی پنداشته می‌شود، بی‌میل‌ اند. فرض بر این که مذاکرات صلح با همین وضع ادامه یابد و طرفین در نهایت به توافقی زیر نام صلح در قطر دست یازند، بعید به نظر می‌رسد که طالبان حتا با بهره‌مندی از امکانات دولتی بتوانند فرهنگ حاکم در جامعۀ کنونی را به سال‌های قبل برگردانند یا سد راه تغییرات فرهنگی‌یی شوند که احتمالاً در آینده رونما خواهد شد.

بنابراین، آیندۀ صلح با طالبان، بسته به امارت اسلامی و ارزش‌های فرهنگی آن، هم‌چون آیندۀ نامشخصی به نظر می‌رسد که بیش از صلح به ادامۀ جنگ منجر خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *