بخش نخست:

نوشتۀ کنونی به عنوان نقدی بر کتاب «آیین نگارش» به سه مورد توجه دارد: نخست، به تأثیرپذیری کلام آیین نگارش از آثار عامه‌پسند. دوم، به تناقض‌نمایی ادعاها و آموزه‌های مطرح‌شده در کتاب «آیین نگارش» و سوم، به مقایسۀ برایند ادعاها مطرح‌شده و آموزه‌های متضاد که از پرداختن به دو بخش کتاب  پیش‌گفتار و اصل متن  آشکار می‌شوند. بخش عمدۀ نوشته را، مرور گذرا  بر محتوا و ساختار این اثر شکل خواهد داد. «آیین نگارش» کتاب درسی است که توسط سید علی‌محمد اشراقی گردآوری و تألیف شده است.

تأثیرپذیری از آثار عامه‌پسند

متن کتاب آیین نگارش، به ویژه در فصل‌های آغازین، در بیش‌تر جاها متأثر از فضا و زبان کتاب‌های عامه‌پسند است. مثل این است که می‌خواهد راه چند ساله را یک شبه طی کند. خواننده را به هر وسیله ممکن ترغیب به نوشتن و نگارش می‌کند. متن تلاش دارد راه‌های رسیدن به موفقیت را یکایک پیش روی مخاطب بگذارد و او را وادارد تا کاغذ و قلم تهیه کند و به نگارش بپردازد. در این بخش‌ها، مطالب کتاب بیش از آن‌که به مطالب یک اثر دانشگاهی بماند، به مضمون‌های روان‌شناسانه نزدیک می‌شود. «این را بدایند که موفقیت، موفقیت می‌آفریند؛ شکست، صرفاً شکست…» (اشراقی، 1398: 17)

این‌گونه جملات بیش‌تر برای تبلیغ کتاب‌های عامه‌پسند در سایت‌های انترنتی فروش کتاب استفاده می‌شوند تا مخاطبان را به خود جذب کنند. آیین نگارش برخی زیر عنوان‌هایش را نیز به همین‌گونه جملات اختصاص داده است. مثلاً: «دربارۀ آن‌چه آگاهی دارید، بنوسید» (همان: 18)، «راجع به آن‌چه برای‌تان مهم است، بنویسید.» (همان: 19) یا «راجع به موضوعی که تحقیق کرده‌اید، بنویسید» (همان: 19). البته عنوان‌ها و موارد زیاد دیگری نیز در کتاب ذکر شده‌ که چنین جمله‌ها و عبارت‌های انگیزشی بارها در آن آمده‌ است. من در این‌جا با آوردن چند نمونه دیگر از آن‌ها از اطناب بیش‌تر مطلب دوری می‌کنم.

«ایدۀ خوب را شکار کنید.» (همان: 24)؛

«به خاطر داشته باشید که رد پای خود را مخفی کند.» (22)؛

«چیزی که نیاز است، شهامت است» (همان: 26)؛

«نوشته‌تان را با صدای بلند بخوانید.» (همان: 27)؛

«هر کاری که می‌کنید، از خود سستی نشان ندهید.» (همان: 27)؛

«از افزودن یا گسترش‌دادن نهراسید.» (همان: 29)؛

«از نقد و بررسی نوشته‌تان نترسید.» (همان: 29).

ادعاها و تناقض‌های اثر

در کل، توجه اصلی نوشته بر تناقض‌گویی‌های محتوایی اثر متمرکز است، اما از چند مورد اشکالات نحوی اثر نیز در زیر عنوان تناقض‌های ساختاری یادآوری خواهد شد. واژه «تناقض» در عنوان «تناقض‌های ساختاری» را از این بابت گزینش کردیم که کتاب آیین نگارش بیش‌تر برای رفع اشکالات ساختاری جملات توجه دارد، اما وقتی که این اشکالات به مراتب در خود اثر تکرار می‌شود، به این معناست که خواست اصلی اثر در خود اثر نقض شده است.

تناقض‌های ساختاری

کتاب صفحات زیادی را برای چینش‌های نحوی واژه‌ها در جملات اختصاص و چه‌گونه‌گی ترتیب نهاد و گزاره در ساختار جمله را به تفصیل توضیح داده است. بنا بر این، ما چنین می‌پذیریم که این چند نمونۀ آورده شده در پایین که حکایت از ناهم‌خوانی واژه‌ها در ساختار جملات دارند، تنها اشتباه تایپی استند نه ناآگاهی نویسنده از ساختارهای دستوری. با این همه، مطابق ادعای اثر مبنی بر ضروری بودن دقت در املا و انشای جملات، نویسنده با سهل‌انگاری در این مورد، متن اثر را دچار تناقض کرده است. «کارتان را برای شخص دیگری بخوانید. توجه کنید که در کجا چشمان خواننده برق میزند.» (اشراقی، 1398: 27) دو جمله بالا از لحاظ مفهومی جملات با هم مرتبط استند، اما از لحاظ دستوری هر کدام جمله جداگانه شمرده می‌شود. در جمله نخست، نهاد که همانا «خواننده کار» باشد، شخص اول یا متکلم بوده و با فعل یا گزارۀ جمله هم‌خوانی دارد. در جمله دوم اما فعل برق زدن به وضعیت شخص دوم اشاره دارد. این پرش از شخص اول به شخص دوم در دو جملۀ پی در پی از لحاظ محتوایی مفهوم جملات را پریشان ساخته است. از چند مورد از اشتباهات ساختاری دیگر به گونه نمونه در زیر یادآوری می‌شود.

«یکی از دلایل مهم و عمدۀ ضعف نگارش در میان تحصیل‌کرده‌گان ما، جدی و آموزش نبود مبحث نگارش در کتاب‌های درسی مکتب است.» (همان: 45)

«دنبال کردن: کاربرد این ترکیب به‌جای پیروی کردن از …، به‌کار بستن… درست نمی‌نماید» (همان: 313)

«در بسیاری موارد، فهم متنهای کهن فارسی – دری به فهم ارتباط حرف اضافه با فعل دارد.» (همان 337)

از آن‌جایی‌ که برخی از نمونه‌های آورده شده در بالا را به دقت نمی‌توان تنظیم یا دست‌کاری کرد، من از خیر اصلاح آن‌ها گذشته و فقط با ذکر هر کدام به گونۀ نمونه بسنده کردم.

تناقض‌های محتوایی

در این بخشی از نوشته، نخست به انتقادات و پیش‌نهادات نویسنده در پیش‌گفتار اثر پرداخته خواهد شد تا برخی از ادعاهای اصلی نویسنده آشکار شود. این ادعاها در بخش نتیجه‌گیری با برایند انتقادها و ایرادهای که بر اصل متن اثر وارد است، مقایسه خواهد شد.  

ادعاهای پیش‌گفتار

نویسنده در پیش‌گفتار کتاب، نخست اهمیت زبان نوشتار در عصر ارتباطات را برجسته می‌سازد و در پی آن بی‌توجهی دولت به زبان و فرهنگ را مورد انتقاد قرار می‌دهد. اشراقی در ادامه از افت محتوایی در نظام معارف کشور به تندی انتقاد کرده می‌نویسد: «اشخاص بی‌صلاحیت و ناآشنا با فنون کتاب‌نویسی، اما دارای رابطه‌های قوی و گسترده با مقامات بالایی، با دستان خالی وارد معرکه شدند. مؤلفان این کتاب‌ها، با همان پندار خام و بی‌پایه، که هر با سوادی می‌تواند آموزگار مضمون فارسی دری باشد و هر تحصیل کردۀ درجه‌های بالا می‌تواند برای دیگران کتاب درسی بنویسد، به سفارش‌های تکراری و کلیشه‌یی، کارهای گذشتگان اکتفا کرده‌اند. آنان تصور کرده‌اند که تنها سفارش نوشتنِ یک مطلب دربارۀ موضوع درس یا یکی از بیت‌های متن، که مثلاً از ده یا شش سطر کم نباشد، می‌تواند شاگردان را با الفبای مقدمات نگارش آشنا بسازد؛ غافل از این که نگارش و نوشتن تنها با دستور دادن و سفارش کردن آموخته نمی‌شود. این فن، همانند دیگر حرفه‌ها مقدماتی دارد که شاگردان بدون سپری کردن آن نمی‌توانند وارد پته‌های بالاتر آن شوند.» (اشراقی 1398: 6)

با استناد به همین چند سطر می‌توان به هدف کلی نویسنده در مورد فن‌پنداری محض نگارش، هدف فرعی او یعنی نارسایی نظام آموزش و پرورش و زبان تند نقد وی پی برد. انتقاد نویسنده در بارۀ کاستی‌های نظام معارف کشور پذیرفتنی‌ست، اما نوشته با بی‌صلاحیت، ناآشنا و غافل دانستن مؤلفان و آموزگاران ادعا و اصرار دارد که به فن نگارش باید توجه شود. این ادعا هم در متن پیش‌گفتار و هم در بدنۀ اصلی کتاب بارها و بارها تکرار می‌شود. اشراقی پیش‌نهاد می‌کند، استادانی باید مسئولیت آموزگاری نگارش را به دوش داشته باشند که از مهارت‌ها این فن به خوبی آگاه باشند: «آموزش فن نگارش به طی این مقامات و ارائه نمونه‌ها، و سرانجام آموزگاری آشنا و بلد با رمز و راز نگارش نیاز دارد که در وضعیت کنونی، حد اقل در سراسر کشور زمینۀ آن میسر نیست.» (همان: 6)

به نظر نویسنده، این ایراد تنها به نظام معارف کشور محدود نمی‌شود، بل‌که نظام تحصیلات عالی نیز از نقص در کتاب‌های آموزشی فن نگارش رنج می‌برد: «درست است که داشتن آگاهی و معلومات دربارۀ فن نگارش، فرد را در طی این طریق یاری می‌کند؛ اما با روش‌های موجود در دیپارتمنت‌ها آن هم در برخی جاها با استادان حرام‌خواری که فقط حاضری امضا کردن و معاش گرفتن و طمطراق کردن بلدند و در طول عمر بارور و شریف‌شان! با کتاب و قلم، سرِ آشتی و آشنایی ندارند و نام مبارک‌شان از صفحه‌های مطبوعات کشور غایب بوده است دانش‌جو نه‌تنها نوشتن نمی‌آموزد بل‌که از داشتن این مضمون، خسته و دلزده می‌شود. دانش‌جویان وادار به حفظ کردن مطالب و معلومات دربارۀ نگارش می‌شوند نه آن که بنگارند و بنویسند.» (همان: 7)

اشراقی با مسولیت‌پذیری به جای همان آموزگار آشنا و بلد با رمز و راز نگارش و برای آموزاندن مهارت نگارش به دانش‌جویان همت گماشته و برای دوری از خسته‌گی و دل‌زده‌گی دانش‌جویان از مضمون نگارش، کار خطیر آموزگاری و تألیف را به دوش گرفته است: «به دلیل همین کاستی‌ها، و برای رفع نیازمندی‌های دانش‌جویان و آشنایی عملی آنان با نوشتن، چند سال پیش رساله‌یی زیر نام «الفبای نگارش» تهیه و چاپ کردم. اکنون که مسئولیت سنگین تدریس این مضمون را به دوش من گذاشته‌اند، همان رساله را با افزایش‌ها و کاهش‌ها به نام «آیین نگارش» آماده ساختم.» (همان: 7)

اکنون پس از روشن شدن ادعاهای پیش‌گفتار، نظری می‌اندازیم به برخی تناقض‌گویی‌های موجود در اصل متن کتاب آیین نگارش.

تناقض‌گوییهای اصل متن اثر

در این بخش از نوشته با نگاه انتقادی به اصل متن اثر، موارد متناقض و متضاد در ره‌نمودها و آموزه‌های اثر برجسته خواهد شد.

برخورد دوگانه با اعتراف به نادانی

به باور نویسندۀ این مقاله، اعتراف به نادانی یا دانایی، امر الزامی برای هیچ نویسنده دانسته نمی‌شود. اما استاد اشراقی زیر یکی از عنوان‌های فرعی به نام «رُک‌گویی و صداقت» چنین آورده است: «نویسنده نباید از اعتراف به نادانی خود در مسأله‌یی خاص (نه به نحو کلی و تعارف‌گونه) ابا داشته باشد؛ زیرا روزانه همۀ ما چنین اعتراف‌هایی داریم. در فرهنگ مردم و در محاورات روزانه، فراوان اتفاق می‌افتد که کسی به «ندانستن» یا «ناکامی در امری» اعتراف می‌کند و مثلاً می‌گوید: «من معنای این جمله را نمی‌دانم»؛ اما گویا نویسنده‌گان بنا ندارند هیچ‌گاه در هیچ امری اظهار نادانی کنند؛ جز در مقدمۀ کتاب، آن‌هم از باب تعارف.» (همان: 136)

عین همان اعتراف به نادانی تعارفی در پیش‌گفتار کتاب آیین نگارش توسط خود استاد اشراقی نیز بیان شده است. در حالی که در هیچ جای و در هیچ مورد دیگری از متن کتاب مذکور چنین اعترافی دیده نمی‌شود. «این، نه کاری‌ست که باید می‌شد، بل‌که آنی‌ست که شده است. گردآورنده نه دربارۀ این رساله ادعایی دارد و نه در نگارنده‌گی، تنها کاری که کرده جمع‌آوری مواد و مطالب است از کتاب‌های مختلف و مقصودش از این کار، گام عملی برداشتن برای نگارش و نوشتن است تا آنانی که می‌خواهند یا می‌توانند در این جهت، دیگران را یاری برسانند. با استفاده از این رساله که مواد و روش کار آن را هم‌زبانان ما در جای دیگر آزموده‌اند، راه سر منزل مقصود را کوتاه‌تر بسازند.» (همان: 9)

دوری از تکرار و اعمال تکرار

آیین درست‌نویسی در چندین جای اطناب، تکرار و حشو را به مثابه کار نادرست در نگارش مورد نکوهش قرار داده و دوری از آن را به مخاطبان و دانش‌جویان توصیه می‌کند. به گونه نمونه، در عنوانِ فرعی «پرهیز از دراز نویسی» چنین ذکر شده است: «مطلب را بی‌هوده نباید دراز کرد و یک مفهوم را نباید چند بار تکرار کرد. بکوشیم از کوتاه‌ترین جمله‌ها برای بیان منظور خود استفاده کنیم و با شاخ و برگ دادن بیش از حد به مطلب، هر موضوع ساده‌یی را پیچیده و دراز نکنیم.» (همان: 139) و هم‌چنان در جای دیگری از کتاب بار دیگر زیر پوشش عنوان فرعی «دوری از توضیح مکرر در بارۀ چیز واضح» چنین آمده است: «در بسیاری از نوشته‌ها معنا با بخشی از جمله کامل می‌شود و هیچ نیازی به توضیح بیش‌تر نیست؛ ولی ما بی موجب سخن را تکرار می‌کنیم.» (همان: 151) در حالی که در دو بخش از کتاب مذکور نه‌تنها جملات و پاراگراف‌ها، بل‌که حتا چندین عنوان فرعی با محتوای یک‌سان یا نزدیک به هم تکرار شده‌اند. در هر دو مورد از مطالب تکراری زیر نام «شاخصه‌های نگارش علمی» یاد شده است. در کل حجم مطالب تکرار شده چیزی در حدود سه صفحه را در بر می‌گیرد. عنوان‌های هر یک از این شاخصه بدین ترتیب آمده است: ساده‌گرایی، اعتدال، محتواگرایی، ادبیات گریزی، اجتناب از کهن‌گرایی، گرایش به زبان گفتار، مرکزگرایی، تساوی لفظ و معنا، صراحت و پاکیزه‌گی.

در پرداخت چهار عنوان از مشخصه‌های ذکر شده مرکزگرایی، تساوی لفظ و معنا، صراحت و پاکیزه‌گی هم‌سانی مطالب در هر دو جای کتاب چنان رعایت شده است که هیچ چیزی در آن‌ها به هم مو نمی‌زند. به طور مثال: «مرکزگرایی: در نثر معیاری نمی‌توان از واژه‌گان یا اصطلاحات یا ساختارهای بومی منطقۀ خاصی از کشور، بدون توضیحات لازم، استفاده کرد، بل همۀ توجه این زبان به پایتخت فرهنگی کشور است.» (همان: 82 و 131)

در حالی که شش مشخصۀ نخست ساده‌گرایی، اعتدال، محتواگرایی، ادبیات گریزی، اجتناب از کهن‌گرایی، گرایش به زبان گفتار با اندک تفاوت از هم تکرار شده‌اند. به گونۀ نمونه، زیر عنوان «ادبیات گریزی» در مورد نخست چنین آمده است: «ادبیات گریزی: ادبیات را «هنر تعبیر» دانسته‌اند، اما هنر زبان معیار، «تبیین» (روشن و آشکار ساختن موضوع یا مطلبی، بیان کردن و سخن گفتن) است. زبان معیار گرد عناصری چون آشنایی‌زدایی، اغراق، خلق تصویرهای بدیع و آرایه‌پردازی نمی‌گردد. متنی که پیام خود را سریع و مستقیم به مخاطب منتقل می‌کند، از جنس «زبان» است، اما انتقال غیرمستقیم پیام، به‌ویژه اگر خیال انگیز باشد، از کارکردهای ادبیات است.» (همان: 81)

همین مطلب در مورد دوم نیز چنین آمده است: «ادبیات گریزی: ادبیات را «هنر تعبیر» دانسته‌اند، اما هنر زبان معیار، «تبیین» است. در این زبان، حتا اگر تنوع تعبیر استفاده شود، برای دست‌یابی به «بیان برتر» است، نه برای فرار از مواجهه مستقیم با موضوع. بر این پایه، زبان معیار، گرد عناصری چون آشنایی ‌زدایی، اغراق، خلق تصویرهای بدیع و  آرایه‌پردازی نمی‌گردد.» (همان: 131)

این گونه تکرار نویسی در موارد دیگر نیز دیده می‌شود. برای اثبات این ادعا در ادامه موردی دیگری از تکرار نویسی به گونه نمونه یادآوری می‌شود. نمونه نخست، مثالی است از تجزیه یک جمله پیچیده به چند جمله ساده:

«جنگ جهانی اول در فاصلۀ بین سال‌های 1914 تا 1918م میان کشورهای اغلب در دو گروه متحدین یا دول محور و متفقین به علاوۀ مستعمرات این دولت‌ها و معدودی کشورها از دیگر قاره‌ها رخ داد.»

پس از تجزیه، این سه جمله ساده را به‌دست می‌آوریم:

در فاصله بین سال‌های 1914 تا 1918م، جنگ جهانی اول میان کشورهای اغلب اروپایی رخ داد. این کشورها به دو گروه متحدین یا دول محور و متفقین تقسیم شده بودند. مسعتمرات این دولت‌ها و معدودی از کشورهای دیگر قاره‌ها نیز آن‌ها را همراهی می‌کردند.» (اشراقی، 1398: 280)

مورد بعدی نیز مثالی است برای کوتاه کردن جمله، زیر عنوان فرعی «کوتاه و کوتاه‌تر کردن جمله» که با نمونه نخست بسیار اندک تفاوت دارد.

«جنگ جهانی اول در فاصلۀ بین سال‌های 1914 تا 1918 م. میان کشورهای اغلب در دو گروه متحدین یا دول محور و متفقین به علاوۀ مستعمرات این دولت‌ها و معدودی کشورها از دیگر قاره‌ها رخ داد.»

پس از تجزیه، این سه جمله کوتاه را داریم:

در فاصله بین سال‌های 1914 تا 1918م، جنگ جهانی اول میان کشورهایی اغلب اروپایی رخ داد. این کشورها به دو گروه متحدین یا دول محور و متفقین تقسیم شده بودند.» (اشراقی، 1398: 285)

ادامه دارد…

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام