برای یافتن دلایل جذابیت جهادگرایان سلفی برای جوانان شهری افغان، به کاوشهای ژرفتری نیاز است تا به آنچه جوانان تندرو در مورد عواملی که آنان را به سوی گروههای نظیر داعش کشانده است – بهگونۀ مستقیم یا غیرمستقیم – برسیم. هرچه عمیقتر جستوجو کنیم، فاصلۀ اجتماعی بیشتر پدیدار میشود. افغانستان طی چهار دهه جنگ و درگیری، به ویژه از سال 2001 تاکنون، تغییرات قابل توجهی اجتماعی را تجربه کرده است. پوشش تمام این تغییرات در چنان یک دوران آشفته، از حوصلۀ این گزارش بیرون است. با این حال، با شروع کار از موارد فردی تندروی تا ریشهشناسی اجتماعی در مورد شرایط اساسی شاخۀ خراسان داعش، بینشی را فراهم میکند که ایدیولوژی داعش و جهادگرایان سلفی در آن ریشه دارد:
محرکهایی که در این گزارش از آنان نامبرده شده، در بدیهیترین و بالاترین سطح قرار دارد. این محرکها، افرادی که بهگونۀ رسمی از گروههای اسلامگرای خشونتپرهیز به شمول سلفیگرایی حمایت می کنند را به سوی ایدیولوژیهای خشونتگرا سوق میدهند و سبب میشود که این افراد به گروههای خشونتگرا بپیوندند.
در سطح پایینتر، نارضایتی از وضع موجود و پذیرش سلفی – جهادی پاسخیست به احساس عمیقی که از ناامنی نشأت میگیرد و این نشانۀ از بحران هویت است. به همین دلیل، تندروی به محصول جانبی جستوجو برای هویت و معنا تبدیل شده است.
بحران هویت در عمیقترین سطح، نتیجۀ شکستهشدن جامعۀ سنتی است که با شروع جنگ در اواخر دهۀ 1970 سرعت گرفت و با حملۀ ائتلاف زیر رهبری امریکا و سرنگونگی طالبان و بازشدن ناگهانی دروازههای افغانستان بر روی دنیای مدرن، شکسته شدن جامعۀ سنتی شدت بیشتری بهخود گرفت. شکستهشدن ساختار اجتماعی افغانستان در مناطق شهری و روستایی مسیرهای متفاوتی را پیمود و این جوامع را به اشکال متفاوت متاثر ساخت.
شکستهشدن نظم اجتماعی در افغانستان در مناطق شهری و روستایی متفاوت بوده است. در مناطق روستایی، شکستهشدن نظم اجتماعی نفوذ بزرگان یا ریشسفیدان محلی را که بدون چون و چرا بر جوامع روستایی حکومت میکردند، تضعیف کرد. «زنجیرۀ فرماندهی» از رهبر کل یک قبیله به رهبران زیر مجموعه، رهبران طایفهها و در نهایت به رئیس یا بزرگ یک خانواده گسترش یافت.
با شروع اغتشاشها در دهۀ 1970، روند مختلشدن نظام قبیلهیی نیز آغاز شد، نظامی که بزرگان قبیله و رهبران مذهبی برای سر پا نگهداشتن آن باهم همکاری میکردند. جهاد علیه شوروی سبب بهوجود آمدن نسلی از جنگسالاران شد که قدرت خانها، ملکها و عالمان مستقل را با چالش مواجه کرد. حکومت کمونیستی نیز چنین دلالان سنتی قدرت را هدف قرار داده بود و تلاش داشت قدرت آنان را تعضیف کرده یا آنان را از میان بردارد تا بتواند به یک حکومت سوسیالیستی دست یازد. عنصر بعدی کنترل اجتماعی که مورد حمله قرار گرفت، راهکار قبیلهیی برای تصمیمگیری در مورد حل اختلاف یا جرگه بود.
با خروج شوروی از افغانستان و جنگهای داخلی میان احزاب مجاهدین، نظم اجتماعی بیشتر با تهدید مواجه شد. فرماندهان مجاهدین کشور را به بخشهای مستقل تقسیم کردند که با کنترل یغماگرانۀشان قدرت مرکزی را منکوب کردند. ظهور چنین جنگسالاران محلی سوءاستفادهجو به پیدایش طالبان منجر شد، گروهی که به دلیل براندازی بنیاد قدرت این جنگسالاران در ابتدا محبوبیت داشت، اما بعدها طالبان نیز شروع به زیرفشار قراردادن رهبران اجتماعی کرده و برای کنترل و استحکامبخشیدن قدرت به شیوههای سرکوبگرایانه متوسل شدند. طالبان وقتی سالها پس از سرنگونیشان در سال 2001 به عنوان شورشی ظاهر شدند، به شیوههای مختلف به وحشیگری پرداختند. رهبران اجتماعی به شمول عالمانی که بهگونۀ آشکار طالبان را نقد میکردند، ترور کردند. در سالهای پس از 2001 دشمنیهای خونین مداوم میان دلالان قدرتهای محلی باقیمانده بر سر کنترل منابع مالی که توسط نیروهای خارجی سرازیر میشد، موقعیتشان را در جامعه بیشتر از پیش تعضیف کرد.
در زمان ظهور داعش، در اوایل سال 2015م، نظم اجتماعی در روستاها بیشتر شکسته شده بود، به همین دلیل این گروه زمینه را برای اجرای قوانینشان بر مردم در ولسوالیهای جنوبی ننگرهار مساعد یافتند. این گروه در مناطقی که ساکنان آن را قبیلۀ شینواری تشکیل میدادند، برای خود جای پا باز کردند. ساختار اجتماعی قبیلۀ شینواری در دوران دههها جنگ از هم پاشیده بود، بنابراین، رهبران این قبیله برای حملۀ بیسابقه و وحشیانۀ شاخۀ خراسان داعش هدف آسانی به شمار میرفت.
در حالی که فرسایش نظم اجتماعی در مناطق روستایی به گروههای شورشی فرصت داده بود تا بر سر کنترل زمین باهم مبارزه کنند، مراکز مهم شهری به ویژه پس از سقوط طالبان به میدان جنگ نبرد افکار تبدیل شده بود. جذابیت تندروان مذهبی با گرایش سلفیسم و به دنبال آن سلفی – جهادگرایان خشونتمحور – عمدتاً محصول همین دوران است که در نتیجۀ آن بحران هویت با برش تصاعدی بافت جامعه سریعتر شده است.
فرصتهای اقتصادی قارچگونه در شهرها منجر به گسترش شهرنشینی شده، در حالی که مسایل امنیتی در مناطق روستایی رو به وخامت بود/ است و این موضوع در میان ساکنان جدید شهر سبب ایجاد نوعی حس بدبینی شده است. جامعۀ شهری – زیر سلطۀ نخبهگان جدید سیاسی و اقتصادی که با اقتصاد اجارهیی و جنگ پشتیبانی میشوند – شباهت اندکی با جامعۀ روستایی دارد، جایی که رهبران اجتماعی براساس هنجارهای سنتی حاکم تا حدود زیادی اعمال نفوذ میکنند. مفاهیم حقوق فردی و آزادیهای مدنی به عنوان آرمانهای مدرن که توسط رسانههای آزاد به گونۀ گسترده تبلیغ میشوند، برخی از هنجارهای سنتی حاکم بر روستاها را با تهدید مواجه کرده است. جمعیت جدید شهری خود را در فضای شهر سرگردان یافتند، فضایی که ارزشها در آنجا گیجکننده و شناور به نظر میرسند که پیامد آن تلاش و جستوجو برای هویت است. جستوجو برای یافتن پاسخ به این پرسش که افغان بودن و مسلمان بودن در قرن بیستویکم چه معنایی دارد.
اکثریت اعضا و هواداران واحد کابل شاخۀ خراسان داعش از سه ولایت همجوار پایتخت است. سرعت شهرنشینی در این ولایتها چشمگیر بوده است، این گسترش سریع و بزرگ سبب ایجاد حیرت و احساس حاد در میان نسل جوان مستقر در کابل شده است. این ولایتها نسبت به جمعیتشان در میان نخبهگان طرفدار دولت سهم بیشتری داشتند که این موضوع به ساکنان این ولایتها برای آموزش و کسب اطلاعات فرصت بیشتری فراهم میکرد که افزایش تمایل جوانان به ایدیولوژیهای جدید و پیچیده یکی از نتایج آن است.
با فروپاشی نظم اجتماعی مردسالارانه، منابع سنتی و تعریف شده (و همینطور تحمیلشده)، سبک زندهگی یکپارچه، رسم و رواجها و ارزشها قدرت و اعتبار خود را از دست داد. آسان شدن برقراری ارتباطات و تماس با دیگر مسلمانان جهان در سطح وسیعتر و تبادل عناصر فرهنگی، دینی و سیاسی با آنان، گزینههای مختلفی را در اختیار افراد قرار میدهد. تنوع گزینههای موجود، به تغییرات پی در پی کمک و احساس حذف مبتنی بر خشونت را تشدید کرده است.
منبع: موسسۀ صلح ایالات متحده امریکا
برگردان: علی احمدی_سلاموطندار