اگر با من رابطه نگیری این ویدیو را همه‌جا پخش می‌کنم

الهام: محیط کار واقعاً خراب است. امکان ندارد که شما بیرون از خانه کار کنید و با برخوردها و آزار و اذیت‌های جنسی روبه‌رو نشوید. این غیرممکن است که مردها دست از سر زنان بردارند و فقط کارشان را بکنند. من در دو ادارۀ دولتی درخواست کار دادم. فقط در همان مرحلۀ اول، پس از پر کردن فرم ثبت‌نام مزاحمت‌های تلیفونی آغاز شد. هر کسی دیده و نادیده، شماره ام را از روی فرم می‌گرفت و زنگ می‌زد. یک بار هم در یک ادارۀ غیردولتی درخواست کار دادم. فقط چند دقیقه‌یی که در دفتر اداره بودم، یکی از این آقایان کارمند به من خیره شده بود؛ انگار در طول عمرش زن ندیده است. پس از این که فهمیدم این‌جا جای من نیست و از دفتر خارج شدم، بلافاصله فیس‌بوکم را پیدا کرد و درخواست فرستاد. من هم درخواست دوستی‌اش را رد کردم. اما پیام دادن‌ها شروع شد. آن‌قدر بی‌شخصیتی کرد که بلاکش کردم. این است روزگار ما زن‌ها در افغانستان. من که کلاً دیگر به احدی اعتماد ندارم.

عارفه: نزدیک به پنج سال است که در رسانه‌های گوناگون کار می‌کنم. در این پنج سال با برخوردهای زیادی روبه‌رو شدم و خاطرات بسیار تلخی دارم. نگاه‌های بد و معنادار، حرکات بسیار زشت، حرف‌های زننده و جنسی و حتا لمس کردن، از تمامی این‌ها خاطره دارم. یک بار به دلیل پیشنهاد زشت یکی از همکارانم مجبور شدم از کارم که واقعاً عاشقش بودم استعفا بدهم. سال پیش هم در یکی از رسانه‌های تصویری کار خوبی پیدا کردم. پس از گذشت چند ماه دیدم رفت‌وآمد کارگردان برنامه به اتاقم زیاد شده است. یک روز آمد و به من گفت، شما نمی‌توانید میکروفون‌تان را خوب در گوش‌تان ببندید. بعد آرام دستش را به گردنم مالید و طوری وانمود کرد که انگار قصدی نبوده؛ روز بعد باز همان حرف و باز همان کار؛ من به یک‌باره عصبانی شدم و گفتم این کارتان بسیار بد است. گفت اگر دوست نداشتی چرا دیروز اعتراض نکردی؟ با شنیدن این حرف همان لحظه از دفتر خارج شدم و دیگر به آن‌جا بازنگشتم.

پروین: در یک ادارۀ غیردولتی کار پیدا کردم و در بخش ثبت و راجستر مشغول کار شدم. هر روز یکی از همکارانم هنگام صرف غذا می‌آمد کنارم می‌نشست و اختلاط می‌کرد. روزی به من گفت، بیا امروز بیرون از دفتر غذا بخوریم؛ مهمان من. من هم پذیرفتم چون اصلاً او را برادر صدا می‌زدم و کاملاً به او اعتماد داشتم. هنگامی که به هوتل رفتیم و در یک گوشه باهم نشستیم، دیدم که مبایلش را بر سر میز جابه‌جا کرده است. بعد دستم را گرفت و مرا به بغلش کشید. من خودم را کنار کشیدم و گفتم چه کار می‌کنی؟ گفت همه چیز در گوشی مبایلم ضبط شده و اگر با من رابطه نگیری این ویدیو را همه‌جا پخش خواهم کرد. من از جایم بلند شدم و با عجله رفتم دفتر و همان لحظه استعفایم را به رییس دفتر پیش کردم و بدون هرگونه اعتراضی از دفتر بیرون شدم. اما این لعنتی دست‌بردار نبود. پیام می‌داد که ویدیوی رابطۀ‌مان را پخش می‌کنم. سرانجام مجبور شدم از آن ولایت هم فرار کنم. همین الان هم می‌ترسم تصاویری که با مبایلش ضبط کرده، پخش کند و آبرویم را ببرد.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام