«الیور استون» یکی از جنجالیترین کارگردانان هالیوود است که در اخیر کارنامۀ خود کارهای شاخص و مهمی از جمله «وال استریت: پول هرگز نمیخوابد» (مستند جنجالی پیرامون دلایل رکود بازار بورس در سال 2008) و «W» (به زندهگی جرج دبلیو بوش رییس جمهور آمریکا میپردازد) و نیز «کاسترو در زمستان» (سومین مستند او در مورد شخصیت فیدل کاستروی فقید) را دارد.
در اواخر سال 2014 بود که زمزمههایی از کارکردن او بر روی فیلمنامهیی بر اساس سرگذشت «ادوارد اسنودن» پیمانکار NSA (آژانس امنیت ملی ایالات متحدۀ آمریکا) به گوش رسید و رفته رفته با اولین خبرهای رسمی تأیید شد. البته چندان دور از انتظار نبود که پس از افشاگریهای اسنودن، هالیوود آن را دستمایۀ یکی از فیلمهای خود کند، اما نام الیور استون، پروژه آن را در فهرست مورد انتظارترین فیلمهای اکثر مراجع معتبر سینمایی و هنری قرار داده بود تا این بار از نگاه یک فیلمساز منتقد و چپگرا و البته وطنپرست ماجرای رسوایی بزرگ ایالات متحدۀ آمریکا را در شنود تمامی مکالمات شهروندان خود به نظاره بنشینیم.
در نگاه کلی، داستان چیز جدیدی برای ارایه ندارد؛ چرا که همهگی شاید در مورد آن شنیده باشیم و از همان نقطۀ ابتدای فیلم در مورد شخصیت اصلی و سرنوشت او و حتا چهگونهگی خارجکردن حجم عظیمی از اطلاعات فوق محرمانۀ طبقهبندیشدۀ سازمان توسط او را هم بدانیم و این که او در زمان انتشار اسناد در هنگکنک اقامت داشت و ماجرای عدم دستگیری و تحویلندادنش به آمریکا توسط حکومت با ابراز ناخشنودی صریح کاخ سفید و پنتاگون مواجه شد و روابط بین آمریکا و هنگکنگ را با چالش و مخاطره روبهرو کرد. یا این که او در حال حاضر شهروند روسیه شده و آزادانه در این کشور زندهگی میکند.
این به هیچ وجه یک شرایط مساعد برای ساخت یک فیلم سینمایی و بوجودآوردن درامِ داستان که از نیازهای اولیه یک فیلم به شمار میرود نیست. از همین نظر نگاهها همه به نوع پرداخت استون در مقام کارگردان فیلم بود؛ چرا که او همیشه به نوع نگاه متفاوت خود مشهور بوده، اما حتا استون که صاحبسبک شمرده میشود نیز به رغم همکاری کایران فیتزجرالد در فیلمنامه نتوانسته از زیر بار این وظیفۀ خطیر بیرون بیاید. داستان فیلم را نمیتوان یک نقطۀ قوت کار دانست؛ زیرا در بسیاری موارد گویی خود نویسنده نیز مسحور هیجان این رسوایی شده و از مقام یک راویِ بیطرف خارجشده و به سمت جانبگرایی و اعمال سلیقۀ شخصی پیش میرود.
جیمز برادینلی از منتقدین سرشناس سینما در نوشتار خود در تشریح چشمپوشیهای مصلحتی راوی بر حقایق و عدم نمایش ابعاد جامعتری از اتفاق و نیز نرفتن شخصیت اسنودن زیر تیغ نقد راوی اینچنین میآورد:
«استون یک فیلمساز چپگراست که اغلب دیدگاههای سیاسی او معرف کارهایش است. فیلم اسنودن نیز از این تعریف مستثنا نیست. فیلم در ذات خود اثری فریبکارانه نیست، اما مانند آثاری از این دست سعی در ترویج چشمانداز به خصوصی دارند، پس حقایقی که با نوع روایت در تضاد است را نادیده میگیرند. بر خلاف «JFK» که تاریخ جایگزینی را در جهت تطبیق تئوریهای توطئۀ جیم گاریسون خلق میکرد، اسنودن، اما در سطح میماند و اگر متهم به چیزی شود، بدون شک آن مورد، نجیب و بیگناهبودن شخصیت اصلی آن است. اما این قرار نیست یک بیوگرافی عینی باشد بلکه در نظر دارد تا تنها یک ماجرا را از چشمدید اسنودن روایت کند، روایتی که به طور گسترده از سوی رسانهها نادیده گرفته شد. البته ارایۀ فیلم از شخصیت اسنودن شاید بیش از آن خوب باشد که بتوان آن را باور کرد، اما به هر حال نقاط چشمگیری از اهمیت او در تاریخ معاصر و تکنولوژییی که از آن پرده برداشت را به نمایش میگذارد. صرف نظر از نحوۀ به دستآوردن اطلاعات، تلاشهای اسنودن او را بیش از آنکه خاین بسازد، یک افشاگر معرفی میکند. شاید ما با روش او مخالف باشیم، اما در تئوری «هدف وسیله را توجیه میکند» سخت است که نسبت به نتایج کارش به او انتقاد کرد.»
فیلم به طور قطع شامل حقایق ناخوشآیندی است که البته نباید چاشنی اغراق را در آن نادیده گرفت، اما با این حال هم درک و قبول سطحیترین نسخۀ این حجم از افشاگری برای هر کسی آسان نخواهد بود. استون که به زعم نویسنده، همچنان در شوک این حجم از اطلاعات بوده و با توجه به زمان کوتاهی که در اختیار داشته توانسته به خوبی سناریوی سرراست و غیرسینمایی اسنودن را به وجه قابل قبولی به یک تریلر دراماتیک در چهارچوبهای آشنای سینمایی خود تبدیل کند، اما با نگاه چند باره و البته تحقیقی به فیلم باید گفت، بیش از این از او انتظار میرفت. دیالوگها قوی و در عین حال موجز هستند و شاید بهترینهای آن دیالوگهای بین اسنودن و کربین اوبرایان باشند که عنوان متن نیز از همان دیالوگها وام گرفته شده.
اما در ابعاد دیگر فیلم، چیزی که بیش از همه چشمگیر مینماید بازیهای خوب و حسابشدۀ بازیگران فیلم است که البته باز هم مشکل عدم توازن در توزیع درست موثریت شخصیتها بر بنیاد اهمیت داستانیشان کفۀ ترازو را به نفع بازی خوب جوزف گوردن لویت پایین میآورد تا همۀ نگاهها متوجه او و ظرفیت بالایش در همسانسازیاش با نقش باشد. نوع تکلم و حتا ژستهای خاص حرکتی اسنودن به خوبی توسط او اجرا میشود و بدین ترتیب تمامی عناصر داستان در سایۀ روشن اجرای قوی او کمرنگ میشوند. البته این به غیر از اجرای شخصیتهای ردۀ بالا در آژانس امنیت ملی آمریکاست. رِیِس ایفانز در نقش رییس اسنودن و نقطۀ مقابل شخصیت اصلی به خوبی پرداخته شده و تا پایان نیز در تفاوت با اسنودن به بهتر دیدهشدنش کمک شایانی میکند، اما به طور مثال نیکولاس کیج به عنوان متخصص کامپیوتر سازمان، کاملاً خنثا است و حضور نمادینی در فیلم دارد.
پایانبندی فیلم نیز در نوع خود جذاب است و میتواند فیلم را در روندش در تبدیلشدن به یک اثر قابل تأمل همراهی کند، اما چیزی بیش از همۀ اثر را مورد لطمه قرار داده، شاید عجلۀ بیش از حد در سینماییکردن سناریوی اسنودن باشد که باعث شده از رفتن به عمق اتفاق و تصویرسازی از واقعیت در مقیاس بزرگتری چشمپوشی شود. شاید بیشتر از بودجه و عوامل خوب، عنصر زمان میتوانست در پختهترشدن فیلمنامه و در نهایت تبدیل آن به یک اثر مهم در تاریخ سینمای سیاسی کارساز باشد.
مشخصات فیلم
نام فیلم | Snowden |
کارگردان | Oliver Stone |
نویسندهگان | Kieran Fitzgerald ، Oliver Stone |
ردۀ سنی | مناسب برای افراد بالای 17 سال |
ژانر | اکشن |
زمان | 134 دقیقه |