افغانستان را میتوان مجمعالجزایر قدرتهای قومی تعریف کرد. در پانزده سال گذشته خلاف توقع برخیها، جزیرههای قومی چاقتر از پیش شدند و رهبران قومی بیش از هر زمانی فضای مانور سیاسی بیشتری یافتند.
اخیراً برخی شواهد حکایت از تلاشهایی با محوریت ارگ برای مهار و «زیر مدیریتبردن» این جزیرههای قدرت دارد؛ تلاشهایی که اگر نتیجه دهند، قدرت غنی بیشتر میشود و رقبای سیاسی او زمینگیرتر.
اول: اشرف غنی که در زمان حکومت کرزی در پستهای مختلف دولتی کار کرد، در میان شهروندان متهم به قومگرایی و تمامیتخواهی بود؛ اما او همزمان با آغاز کارش به عنوان رییس جمهور به گونۀ زیرکانه تخلص احمدزی را از آخر نامش حذف کرد تا از این راه بخشی از جامعۀ افغانستان را نسبت به خودش خوشبین کند.
این اقدام آقای غنی با آن که در میان شماری ستایش شد؛ اما عدۀ کثیری از مردم این رویکرد او را فرصتطلبانه خوانده و اهمیت چندانی به آن ندادند.
دیری نگذشت که رییس جمهور و حکومتش با موج بزرگی از نارضایتیهای اجتماعی روبهرو شدند و نخستین اعتراض بزرگ و همهگانی علیه او، راهپیمایی تبسم بود که معترضان خواستار دادخواهی در حق قربانیان رویداد زابل بودند.
این اولین حرکت سیاسی بود که در رأس آن رهبران سنتی حضور نداشتند؛ اما شام راهپیمایی، غنی با زرنگی، محمدمحقق را در خور اعتراضکنندهگان داد و خودش وضعیت را نظارهگر بود؛ این اولین جرقهیی بود که هزارهها را نسبت به محقق که خودش را رهبر کتلۀ عظیم این قوم میپنداشت، بدبین کرد.
این بدبینی با ظهور جنبش روشنایی در میان هزارهها به اوج خود رسید؛ جنبشی که در نخستین برنامۀ اعتراضی خود تمام رهبران سنتی هزاره را زیر یک سقف قرار داد. در آن زمان هزارهها اتحاد رهبران را به فال نیک گرفتند، اما این خوشبینی چند صباحی بیش دوام نکرده و محمدمحقق معاون ریاست اجرایی، راهش را از جنبش جدا کرد.
جنبش روشنایی محقق را متهم به معامله کرد و به راهش ادامه داد، تا این که در شام راهپیمایی دوم اسد، محمدکریم خلیلی، معاون پیشین ریاست جمهوری نیز پایش را پس کشید و فردای روز تظاهرات همان اتهامهایی که بر محقق وارد شده بود به خلیلی نیز وارد شد. او را متهم به معامله کردند، اما خلیلی همواره پس از رویداد سکوت کرد و هرگز در این مورد دم نزد.
راهپیمایان جنبش روشنایی محمداشرف غنی را متهم به تمامیتخواهی کردند و با استناد به گفتههای محمد محقق که گفته بود «ما در حکومت به حیث مسافر حضور داریم»، آنان را مسافران دولتی خواندند. پس از رویداد دوم اسد، شکاف میان قوم هزاره و رهبرانشان بیشتر دهن گشود و انفجار دهمزنگ خشم و بیزاری مردم نسبت به حکومت و رهبران سنتی هزاره را به آسمان رساند.
پس از دوم اسد، هزارهها در روزگار تار و ناروشن قرار گرفتند و برخی از نزدیکان محمد محقق و کریم خلیلی در نشستهای دوستانه از عدم نفوذ و تأثیرگذاری آنان بر حکومت دم زدند.
دوم: عطامحمد نور که در زمان حامد کرزی به عنوان والی بلخ گماشته شده بود، در طول اجرای وظیفه در بلخ در رسانههای جهانی به امپراتور شمال معروف شده و برای تاجیکها به نمایی از جزیرۀ قدرت در بلخ تبدیل گشت. در روزهای نخست حکومت وحدت ملی تنشهایی میان جمعهخان همدرد، عضو حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و آقای نور در مزار صورت گرفت، اما آقای نور با هوشیاری تمام پیروز از میدان به درآمد. پس از آن حکومت در گفتوگو با سرپرست ولایت بلخ پاسخ منفی شنید تا این که کاسۀ صبر دکتر عبدالله عبدالله که خود را سهامدار 50 درصد از آرای مردم افغانستان میدانست، لبریز شد.
یکبار این شکایت به حدی جدی بود که غنی را تکان داد و به گونهیی برایش عبرت شد و این امر سبب شد که او به فکر چاره شود تا هم جلوی مداخلههای عبدالله را بگیرد و هم جایگاه خودش را در میان شهروندان تقویت کند. روآوردن به عطامحمد نور، رییس اجرایی حزب جمعیت و سرپرست ولایت بلخ گزینۀ خوبی برایش بود. پشتکردن آقای نور و انتقاد سریع از رییس اجرایی نیز شکاف در میان تاجیکها و به خصوص حزب جمعیت اسلامی گشود و برای خیلیها هنوز این پرسش وجود دارد که چهطور متحد دوران انتخابات و همحزبی آقای عبدالله او را تنها گذاشت، در حالی که در بسا موارد، فشارهای عطامحمدنور پشتوانۀ بزرگی برای ریاست اجرایی محسوب میشد. تغییر رویکرد آقای نور به گونهیی در میان جمعیت هرجومرج خلق کرد و بسیاری از هواداران حزب و آقای نور از گفتوگوی سرپرست بلخ آزردهخاطر شدند.
سوم: با گشودهشدن فضای گفتوگو میان آقای نور و رییس جمهور، رویداد ایشچی در جوزجان رخ داد. ولایت جوزجان یکی از ولایتهاییست که حزب جنبش ملی اسلامی هواداران زیادی در این ولایت دارد و مقر عبدالرشید دوستم، معاون نخست و رهبر حزب جنبش اسلامی افغانستان به شمار میرود، و یکی از جزیرههای قدرت اوزبیکها است. احمد ایشچی والی پیشین جوزجان آقای دوستم را متهم به بدرفتاری جنسی و زندان کرد؛ این رسوایی در بیشتر جهان منتشر شد و خشم جامعه جهانی را برانگیخت.
آقای دوستم پیش از پروندۀ اتهامات احمدایشچی نیز پروندههای بدرفتاری را در کارنامهاش دارد که میتوان به قضیۀ تنش میان دوستم و اکبر بای، یکی از سران ترکتبارها در زمان حکومت حامد کرزی اشاره کرد. این عمل آقای دوستم او را مجبور به ترک افغانستان برای چندین سال کرد. اما پروندۀ احمدایشچی از سوی رییس جمهور غنی جدی گرفته شده است و او در دیدار با مقامهای بینالمللی و نمایندهگان، وعده بررسی این قضیه را سپرده و گفته است که از هیچ تلاشی برای بررسی این پرونده دریغ نمیکند.
مسؤولان جنبش ملی این پرونده را اتهام برای تضعیف آقای دوستم میپندارند و در اعلامیههایشان به گونۀ تأکید در کنار این پرونده خواهان بررسی حمله بر آقای دوستم در فاریاب نیز هستند. سال گذشته 30 اسد/مرداد کاروان معاون اول رییس جمهور در منطقۀ چهارشنبهبازار ولسوالیِ قیصار فاریاب هدف حمله قرار گرفت.
جنرال دوستم نیز چندبار از تکروی رییس جمهور غنی انتقاد کرده و حتا باری او را متهم به منطقهگرایی کرد، شورای امنیت را مسؤول توطئۀ فاریاب دانست که میخواسته او را از بین ببرد؛ حرفی که هنوز دفتر آقای دوستم روی آن پافشاری دارد.
در ادامه آخرین گفتوگوی سرپرست ولایت بلخ خشم مسؤولان حزب جنبش را برانگیخت. آقای نور در گفتوگویی با برنامۀ به عبارت دیگر سخنانی را مطرح کرد که فضا را بیشتر متهیج ساخت و مسؤولان دفتر آقای دوستم در واکنش به گفتههای آقای نور او را به معامله برای رهایی حسابهای بانکیاش از سوی حکومت کردند و پیشنهاد معاونیت نخست را لقمۀ بزرگتر از دهن عطامحمدنور خواندند.
حالا این پرسش به میان آمده که در نهایت در این جنجالها پیروز میدان کیست ؟ نور یا حکومت؟ ظاهراً تاجیکها این زدوبندهای جدید جمعیت و ارگ را شکست عنوان میکنند؛ زیرا در هر معاملۀ سیاسی در افغانستان شمال قدرت باالقوۀ تاجیکها بود که با یک اشارۀ آقای نور به باالفعل تبدیل میشده است.
آقای غنی در میان روشنفکران مشهور به تئوریسنی خطرناک است که خطر را در زندهگی برای رسیدن به هدفهایش پذیرفته است؛ از شعار انتخاباتیاش هم معلوم بود (تحول و تداوم)؛ تحول در نوع دید و تداوم نظامهای قبلی.
از جانب دیگر تا آنجایی که از شواهد نشان میدهند، در این بازی تاکنون غنی دست بلند دارد. او حالا افغانستان را به سمتی میبرد که خودش میخواست و خوابش را دیده بود. غنی مردمشناسی خوانده است و میداند که خیلی از اقوام از رهبرانشان ناراض اند و در پی فردی اند که در معادلات سیاسی و بهبود زندهگیشان تاثیرگذار باشد و این امر خود برای غنی زمینه را بیشتر باز میگذارد.
در جریان سالهای پسین رهبران سنتی در بسیار موارد خیلی بد بازی کردند و حتا برای منافعشان با کسانی که سالها در کابل جنگیدند، کنار آمدند. با این حال مردم سنجشهای خود را دارند و حالا در هوتلها، در تجمعات دوستانه و نشستهای رسمی حرف از پیروزی غنیست. او می داند که چهطور و چهگونه راه بگشاید و راهها را بندد و وضعیت که در جزیرههایقدرت حزبی و قومی رونما شده است را به گونهیی نشان دهد که بازیگر قهاریست و میتواند رقیبان را با رقیبان و دوستان را با دوستان متلاشی کند.