پازل زنده‌گی بشر در «گرداب سیاه» (بخش نخست)

انسان در گذشته است و همیشه به مانند کسی که به دنبال سایه‌یی باشد در پی حال سرگردان است. هنگامی که احساس می‌کند که به زمان حال رسیده، ذهنش گذشته‌سازی می‌کند. احساس می‌کند که آیندۀ خودش را می‌سازد و در حال زندگی می‌کند. اما انسان در گذشته است که زنده‌گی می‌کند و زمان حال همانند شبحی از پیشش می‌گذرد و آرزو می‌کند که آینده چنین باشد یا چنان باشد.

کتاب «گرداب سیاه» روایت این وضعیت انسان است. وضعیتی که مرزهای مرگ و زنده‌گی تخیل و توهم گذشته و آینده را می‌شکند. گرداب سیاه پازلی از زنده‌گی انسان است که در گذشته، حال و آینده تکه‌تکه شده است و هر تکۀ آن، گویای این وضعیت است. وضعیتی که انسان در گذشته است که به درک هستی و زمان حال پی‌می‌برد و هر تیکه از زنده‌گی خود را آن‌طور که دوست دارد در کنار هم می‌چیند تا به زنده‌گی خود معنایی دهد که دوست دارد. ده بخش «گرداب سیاه» ده پازلی است که از کلیت زنده‌گی قهرمان داستان برداشته شده است و در کنار هم قرار گرفته اند و آن چیزی که آن‌ها را به هم ربط می‌دهد راوی داستان است. روای‌یی که خود نمی‌داند روح است، یا در توهم کما گرفتار است یا فرد زنده است که در حال روایت زنده‌گی خودش می‌باشد. 

این سرگردانی از کجا نشأت می‌گیرد و نشاندهندۀ چیست؟ با دید خوش‌بینانه به مؤلف می‌توان چنین نتیجه گرفت که مؤلف با زیرکی تیکه‌هایی از کلیت زنده‌گی قهرمان داستان را در کنار هم قرار داده است تا به یک روایت کلی‌تر از تعریف انسان در زمان بپردازد و آن نیست جز این که انسان در گذشته است که به رمز و رازهای زمان حال پی‌می‌برد و آینده را تجسم می‌کند. اما بدبختانه در کتاب به نشانه‌های دیگری برنمی‌خوریم که بتواند این نظر را قوی‌تر کند. برعکس به خطاهای فاحشی برمی‌خوریم که نشان‌دهندۀ آن است که چنین اتفاقی نه به زیرکی و سواد مؤلف، بل‌که به خود متن ربط دارد؛ متنی که در گیرودار میان مؤلف و مخاطب ذهنی‌اش شکل گرفته است. 

این ویژه‌گی گرداب سیاه یک پدیده است که در کلیت متن اتفاق افتاده است و چنین برداشتی تصور زنده‌گی در زمان حال را به چالش می‌کشد. من برای معنابخشیدن به زنده‌گی‌ام‌ باید پازل‌های گم شده یا فراموش شدۀ زنده‌گی‌ام را پیدا کنم و در کنار هم بگذارم تا به کلیتی از زنده‌گی برسم؛ حتا اگر این کلیت از دید بسیاری ناتکمیل باشد، بازهم می‌تواند در زنده‌گی‌ام تولید معنا کند. روایت گرداب سیاه به انسان این زمینه را مساعد می‌کند که آن طور که دوست دارد می‌تواند بخش‌های زنده‌گی خود را کنار هم بچیند. اما این چیدمان به همین ساده‌گی نیست؛ چرا که با جا‌به‌جا کردن هر بخش از زنده‌گی می‌تواند به کلیت آن معنایی دگرگونه بدهد. یعنی با چنین چیدمانی آیندۀ خودمان را تعیین می‌کنیم.

همان طور که «آلاز» با چیدمان غلطی که در زنده‌گی خود داشت، به چنین سرنوشتی دچار شد. اما چرا آلاز چنین کاری کرد؟ این‌جاست که مؤلف به عنوان یک کل دانا و یک قدرت مطلق خداگونه، آن‌طور که دوست دارد به چیدمان زنده‌گی‌های شخصیت‌های روایت گرداب سیاه می‌پردازد. آن‌قدر حضور پررنگی دارد که اگر یک کنش‌ور ادبی حداقل دو کتاب رمان خوانده باشد، این موضوع را متوجه می‌شود. این مشکل مؤلف نشأت گرفته از آن است که مخاطب ذهنی خود را بی‌سواد در نظر گرفته و با چنین مخاطبی روایت را آغاز کرده است. شاید بتوان در این جا به بخش‌بندی رابطه با متن اشاره کرد. اولین رابطۀ مؤلف با متن بر اساس مخاطب ذهنی خودش است که می‌توان مخاطب ذهنی را برداشت و تجربۀ مؤلف از کنش‌ور ادبی جامعۀ خودش باشد. و دومین رابطه، رابطۀ کنش‌ور ادبی با متن است. گرچه مؤلف در این‌جا بسیار ضعیف عمل کرده است؛ اما براساس کنش کنش‌ور ادبی با متن است که متن تغییر کرده و در آن ویژه‌گی‌هایی خلق شده که خود مؤلف نیز به آن واقف نیست. این ویژه‌گی می‌تواند براساس یک اتفاق که در رابطۀ میان مؤلف با مخاطب ذهنی‌اش دارد به وقوع پیوسته باشد و شاید هم بر اساس برخوردی که کنش‌ور ادبی با متن دارد چنین ویژه‌گی را کشف کرده باشد. که در هر دو صورت سیامک هروی در خلق آگاهانه چنین ویژه‌گی‌یی نقشی نداشته است.

همان‌طور که گفته شد، ساختار گرداب سیاه پازل‌گونه است و به همین دلیل نیز وضعیت راوی، حالت‌های توهم‌زده‌گی، کمارفته‌گی، روحانی و جسمانی را توجیه می‌کند. مؤلف متوجه شده که وضعیت راوی تغییر می‌کند، اما غافل بوده که ساختار پازل‌گونۀ روایت، این موضوع را در خود حل می‌کند و به همین خاطر بعضی مواقع به دلیل این که مخاطب ذهنی خودش را بی‌سواد تلقی کرده است، به اضافه کردن بعضی از بخش‌ها پرداخته است که هیچ نقشی ندارد جز سیاه کردن صفحه. 

گرداب سیاه بر سر سه گفت‌وگوی زمانی ـ گذشته، حال و آینده ـ می‌پیچد و به نوعی به دفاع از گذشته و آینده برمی‌خیزد و حال را یک وضعیت نابهنجار توصیف می‌کند. صحبت روح با «زنبورک‌شاه» و رفتن روح با «عزراییل» به آینده، نمونه‌یی از این گفت‌وگو است. کابلی آرام در آینده و حسرت‌خوردن پادشاهان از وضعیت فعلی، گویای این موضوع است. در این میان، بعضی مواقع مؤلف چنان راه افراط را در پیش می‌گیرد که به هجو می‌پردازد و اجازۀ تخیل را به کنش‌ور ادبی خودش نمی‌دهد و از زبان «عبدالفتاح» که پایش را از دست داده است، به توصیف وضعیت حال می‌پردازد که می‌شود با پول حتا اعضای بدن انسان را خریدوفروش کرد و جان انسان‌ها در زمان حال هیچ ارزشی ندارد. در این‌جا و در جاهای دیگر مؤلف گرفتار یک بینش سطحی از وضعیت حال است؛ وضعیتی که عوامل مختلفی بر آن تأثیر می‌گذارد و مانند یک آدم عادی به توصیف وضعیتی می‌پردازد که هر روز در گوشه و کنار، از دهان هرکس می‌شنویم.

در شخصیت‌های گرداب سیاه هیچ پیچیده‌گی‌یی دیده نمی‌شود و مانند مترسک‌هایی هستند که مؤلف آن‌ها را به این‌سو و آن‌سو می‌برد و به آن‌ها می‌گوید که چه بگویند و چه نگویند. مؤلف در تلاش است که علت تمام عوامل را در گذشته جست‌وجو کند، جز در مورد فرد انتحاری که مسألۀ عمل جنسی را مطرح کرده است. اما سوال این‌جاست، چرا تمام اشخاصی که در انتحاری کشته می‌شوند به نوعی با راوی داستان در ارتباط هستند؟ و این ارتباط گویای چه مسأله‌یی است؟ این موضوع نیز بر می‌گردد به بینش سطحی‌نگر مؤلف که در پی آن است تا نشان دهد که اگر کسی گدا می‌شود، به دلیل آن است که پدرش در جنگ کشته شده است و پس از این، فرزندانش نسل اندر نسل گدا خواهند بود. به این ترتیب، وی علت این معضل اجتماعی را در جنگ می‌بیند. اما این تک‌بعدی برخورد کردن با قضایا آن‌هم در ادبیات، کاری است بس نادرست که نشأت گرفته از بی‌توجهی و شاید هم سطحی‌نگری مؤلف باشد. این نگاه تک‌بعدی تنها در مورد «وحید» که پدرش در باغ قهرمان داستان، در زیر درخت انجیر به خاک سپرده شده است، نیست؛ بل‌که در مورد فرد انتحارکننده نیز چنین جزم‌اندیشی‌یی شده است. فرد انتحاری به دلیل آن‌که به حوریان بهشتی می‌رسد، دست به انتحار می‌زند. در صورتی که بحث  انتحار ریشه‌یی عمیق‌تر در فرهنگ و اجتماع ما دارد و باید به جست‌وجوی این ریشه‌ها رفت. البته چنین توقعی را نه‌تنها از رمان گرداب سیاه، بل‌که از کل ادبیات نمی‌توان داشت. به این دلیل که کشف علت‌ها کار علم است. اما کاری که ادبیات می‌کند آن است که به عادت‌های فکرمان تلنگری وارد کند و به ما اجازۀ نفس کشیدن را در فضای آگاهی بدهد. کاری که سیامک هروی از عهده آن برنیامده است. 

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام