در سال 2002 بنیان نیروهای امنیتی افغانستان شکل گرفت. آمریکا، نخست رهبری نوسازی تشکیلات ارتش افغانستان و سپس در سال 2005، مسئولیت آموزش نیروهای پولیس و ارتش کشور را برعهده گرفت. آلمان اصلاحات پولیس، بریتانیا مبارزه با مواد مخدر، ایتالیا اصلاحات در قضا و جاپان هم خلع سلاح، تخلیۀ مناطق جنگی و اسکان مجدد را در صدر وظایفشان برای بازسازی افغانستان قرار دادند. در این مسیر، ایالات متحدۀ آمریکا 70 میلیارد دالر که 60 درصد کل بودجۀ بازسازی افغانستان را تشکیل میداد، تا سال 2016 میلادی به مصرف رساند.
بخش بزرگی از نیروهای نظامی جامعۀ جهانی به صورت تدریجی از سال 2014، با فرض اینکه ارتش و پولیس افغانستان قوام یافته و دستکم در بخش عملیاتهای نظامی و دفاع از سنگرها، از دخالت نیروهای خارجی بینیاز است، کشور را ترک کردند.
ساختار و تشکیلات نیروهای ارتش قرار ذیل است:
فرماندهان لشکری در ارتش افغانستان در دو بخش آموزش نیروهای نظامی و قولاردوهای پنج حوزۀ کشور موظفاند.
در بخش مرکز، قولاردوی 201 سیلاب از 4 لوا و 16 کندک تشکیل شده است.
قولاردوی 203 تندر در گردیز و غزنی، از 3 لوا و 11 کندک تشکیل شده است.
قولاردوی 205 اتل در کندهار، از 4 لوا و 16 کندک تشکیل شده است.
قولاردوی 207 ظفر در هرات، از 2 لوا و 6 کندک تشکیل شده است.
قولاردوی 209 شاهین در بلخ، از 1 لوا و 5 کندک تشکیل شده است.
ارتش افغانستان در آموزش نیز از 8 بخش مختلف تشکیل شده است. بخش مهم و اساسی ساختار آموزشی ارتش را آکادمی ملی نظامی تشکیل میدهد.
واحد مرکز آموزشهای نظامی کابل، خود به پنج بخش دیگر تقسیم میشود.
وزارت دفاع کشور نیز 6 ریاست دارد و بسیاری از واحدهای فرعی در مرکز و ولایتها زیر نظارت و فرماندهی این ریاستها قرار دارند. مهمترین واحد وزارت دفاع، ریاست استخبارات است.
لازم به ذکر است که قولاردو شامل 7 تا 10 هزار، فرقه 3 هزار، لوا 1 هزار، کندک 300، تولی 70، بلوک 28 و دلگی 9 نفر میباشد.
این ساختار نشان میدهد که طراحان و کارشناسان امور نظامی، با سنجش دقیق جغرافیای طبیعی و نظامی افغانستان و موارد دیگری چون نفوس، اقتدار حکومت محلی و حتا دوری یا نزدیکی ولایت از مرکز، سازمان و تشکیلات ارتش را توزیع کردهاند. با این حال، چرا ارتش نتوانسته همهجانبه عمل کند؛ همیشهدرصحنه باشد و در هنگام یورش و دفاع، نیروهای پولیس، امنیت و ارتش را تحت پوشش قرار دهد؟
در سالهای اخیر مرتباً نیروهای ارتش و پولیس شبیخون خوردند و در محاصرۀ طالبان گیر افتادند. پس از تشکیل حکومت وحدت ملی، بر موارد این شبیخونها و محاصرهها افزوده شد و سبب بروز چندین واقعۀ بزرگ و المناک شد: چون حمله به کاروان سربازان فارغ شده از آکادمی نظامی در مسیر میدانوردک ـ کابل، یورش و سپس محاصرۀ نیروهای ارتش و پولیس در جلریز، محاصرۀ چندین روزۀ نیروهای ارتش در هلمند و حملۀ برنامهریزی شده به قولاردوی 209 شاهین در بلخ.
برخی از مقامها در ارتش و پولیس، با ابراز نگرانی از دیر رسیدن کمک و تجهیزات در هنگام جنگ میگویند، در موارد متعدد نیروهای دولتی روزها و هفتهها در محاصرۀ طالبان گیر ماندهاند و هیچ کمکی دریافت نکردهاند. در برخی از قضایا محاصره به سختی شکسته شده و گاهی نیز کل خطوط و پاسگاهها تسخیر و چندین سرباز ارتش و پولیس اسیر شدهاند.
برخی از مقامهای امنیتی که نمیخواهند نامی از آنها برده شود، میگویند، وعدهخلافی مقامهای امنیتی در فرستادن کمک و تجهیزات نظامی به سربازان گیرمانده در محاصره، سربازان خط مقدم را دلسرد ساخته و سبب شده تا در برخی از موارد، سربازان پیش از درگیری پاسگاهها را رها کنند.
در سال 2013 وزارت دفاع آمریکا گزارش داد که به علت نبود پوشش هوایی، بیشتر سربازان افغان در جریان جنگ از زخمیشدن میترسند و فکر میکنند که اگر زخمی شوند، به دلیل نبود پوشش هوایی، در سنگرها جان خواهند سپرد و یا به دست مخالفان مسلح دولت تکهپاره خواهند شد.
فرمانده نعمت از نظامیان ارتش در بغلان، 13 روز را با 14 سربازش در محاصرۀ طالبان سر کرد. وی میگوید، در جریان محاصره با تمامی مقامهای امنیتی تماس گرفته و خواهان کمک شده؛ اما هیچ کسی به ندای او اعتنایی نکرده است.
فرمانده نعمت، از پاسگاههای ولسوالی بغلان مرکزی، کوکچنار و چندین روستای این ولایت حکایت کرده و میگوید، در نتیجۀ دیررسیدن کمکها، کلیۀ پاسگاههای این مناطق به تسخیر طالبان درآمد.
یکی از مقامهای ارتش در جوزجان که نمیخواهد نامی از او برده شود، میگوید، نیروهای پولیس و ارتش در ولسوالی درزاب بارها از وزارت دفاع و حکومت محلی خواهان کمک فوری شدند؛ اما یک هفته پس از سقوط ولسوالی، کاروان کمکهای نظامی به این ولسوالی رسید. به گفتۀ این مقام ارتش، تجهیزات فرسوده، کمکرسانی بیموقع و دلسردی سربازان دلایل عمدۀ سقوط پاسگاهها و ولسوالیهاست.
سربازان و نظامیان ولایت سرپل نیز روایتی همسان دارند. یکی از فرماندهان تولی ارتش میگوید، فرسودگی تجهیزات نظامیان، فقدان تدابیر پیشگیرانه، نبود قطعۀ منتظره، نبود امکانات برای ترمیم وسایط به وقت و زمان مناسب، از عوامل سقوط پاسگاهها در این ولایت بوده است.
احمد از فرماندهان یکی از کندکهای پولیس هلمند نیز میگوید، کمبود سربازان در پاسگاهها، نبود تجهیزات مورد نیاز و کمکهای بیموقع منجر به سقوط روستاها و ولسوالیهای این ولایت شده است. به گفتۀ وی، مقامهای امنیتی درک درستی از دامنۀ مشکلات و چالش سربازان ندارند و پس از سقوط ولسوالیها مدعی میشوند که غفلت وظیفهیی عامل اساسی بوده است.
یکی از فرماندهان نظم عامۀ فراه که نمیخواهد نامی از وی برده شود، روایتی از سقوط بخشهایی از شهر فراه را پیش میکشد و میگوید، هنگام حملۀ طالبان بر پاسگاههای مسیر ولسوالی بالابلوک، کمکهای نظامی به موقع نمیرسد و در نهایت پاسگاهها یکی پی دیگری سقوط میکنند و سربازان قتلعام میشوند. به گفتۀ این فرمانده، ضعف در کمکرسانی تبدیل به یک عادت و فرهنگ شده؛ از این رو، بیشتر سربازان پیش از مقاومت پاسگاه را به حال خود رها میکنند. تکرار بدقولی و وعدهخلافی، به روحیۀ جنگی سربازان نیز به شدت آسیب زده و از آنها گروهی چارهجو و مصلحتطلب ساخته است.
اما به نظر میرسد بخشی از این پرسش که چرا نیروهای ارتش و پولیس در جبهات جنگ با کمبود مهمات روبهرو میشوند، به فرصتطلبی و سودجویی سربازان و فرماندهان پاسگاهها به ویژه در مناطق ناامن بازمیگردد.
خبرگزاری رویترز در گزارشی در سال 2016، اعلان کرد که از هر 10 سرباز ارتش، 8 تن مهمات دستداشتۀشان را در بازار به فروش میرسانند. برخی از آنان حتی مهماتشان را به طالبان میفروشند.
البته سربازانی که از محاصرۀ طالبان جان بدر بردهاند، حکایات تأسفباری از روزهای محاصره دارند. یکی از سربازان که نمیخواهد نامی از او برده شود، میگوید، پیش از هر حمله، سربازان و فرماندۀ پاسگاه نیروهای بخش مرکز را در جریان میگذارند؛ اما معمولاً این خبررسانیها بینتیجهاند. یکی دیگر از این سربازان میگوید، هنگامی که همرزمان وی از رسیدن کمک ناامید شدند و مرگ هر لحظه به آنها نزدیک و نزدیکتر میشد، پا به فرار گذاشتند و پس از دو شبانهروز خود را به شهر رساندند.
شماری از سربازان جان بدربرده از جنگ اجرستان، میگویند، در جریان محاصره چرخبالها کمک و تجهیزات نظامی را عوض دادن به نیروهای محاصره شده، به طالبان میرساندند. به گفتۀ این سرباز، مقامهای محلی خود در سقوط پاسگاهها و ولسوالیها دست دارند.
جاوید کوهستانی از آگاهان نظامی و میرزامحمد یارمند، معین پیشین وزارت داخله، با انتقاد از بیبرنامگی، ضعف مدیریتی و کمکاری در سطح رهبری وزارتها و واحدهای امنیتی میگویند، پسگیری مناطق از دسترفته نه تلفات نیروهای ارتش و پولیس را جبران میکند و نه آسیب روانییی را که سرباز و فرمانده خورده التیام میبخشد.
به نظر میرسد که دوام جنگ و شرایط وخیم سربازان در سنگرها، بسیاری را از همان آغاز از پیوستن به ارتش و پولیس دلسرد میسازد. در گزارش سال 2017 ادارۀ بازرس ویژۀ آمریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار)، پیرامون وضعیت جلبوجذب در و فرسایش سربازان از صفوف نیروهای امنیتی، آمده است که به طور میانگین در هر سال ارتش یکسوم و پولیس یکپنجم از سربازاناش را بنا بر دلایل گوناگون از دست میدهد. در این گزارش آمده است که بخشی از این ریزش، در ابتدای خدمت در ارتش و پولیس و به دلیل اعزام سربازان به مناطق جنگزده است.
دلسردی سربازان از جنگیدن و کمعلاقگی جوانان به پیوستن در صفوف ارتش و پولیس، سبب شده است که مخالفان مسلح دولت به ویژه دو گروه طالبان و داعش، مناطق زیر کنترلشان را وسعت بخشند.
در گزارشی که اخیراً شبکۀ خبری الجزیره نشر کرده، آمده است که حکومت وحدت ملی در سال 2018 میلادی تنها بر 56.3 درصد خاک افغانستان حاکمیت داشته است و سایر مناطق، یا به طور کامل و یا هم بخشهایی از آن زیر کنترل مخالفان مسلح دولت قرار داشته است.
در مقایسه با سال 2018، در سال 2016 دامنۀ نفوذ مخالفان مسلح دولت به مراتب کمتر به نظر میرسد.
با اینکه مقامهای امنیتی میپذیرند که در مواردی کمکهای نظامی در اسرع وقت به سربازان نمیرسد، اما هر نوع اتهام کمکاری و تضعیف آگاهانه و برنامهریزیشدۀ روحیۀ سربازان را رد میکنند و میگویند، سربازان همواره آمادۀ جنگ و قربانیدادن هستند.
محمد رادمنش، معاون سخنگوی وزارت دفاع میگوید، آبوهوا و ناامنیهای مسیر ولسوالیها هرازگاهی سبب دیررسیدن کمکها به سربازان زیر تهدید شده است. نجیب دانش، سخنگوی وزارت داخله نیز با رد کوتاهی نهادهای امنیتی در کمکرسانی به سربازان زیر تهدید، میگوید، شرایط جنگی گهگاهی مانع رسیدن کمکها در زمان معین میشود؛ اما اگر پیش از هر واقعه نهادهای امنیتی از خطر یورش و محاصره مطلع شوند، برنامههای احتیاطی و تدابیر پیشگیرانه را روی دست خواهند گرفت.