چند روز پیش مقاله‌یی در پیوند به فدرالی‌شدن کشور می‌خواندم که به شعرِ پایین از «صدقی جمیل زهابی» شاعرِ کردستانی-عراقی که درست گویای وضع کنونی مردم کشور ماست، چشمم خورد:

برادر بغدادی!

خواهر بصری!

بگذار شما از دست‌رنج خود

و ما از دست‌رنج خویش

بر سر یک سفره، نان بخوریم

برادر! خواهر!

ما فرزندان یک مادریم

و حق داریم خانه و کاشانه‌یی از آن خود داشته باشیم!

و هر یک از ما فرزندان خود را بپروریم،

اما مادر را، عراق را

یک لحظه هم از یاد نبریم

هویت‌طلبی و خواستارِ خویش‌بودن، پدیدۀ جهان سومی یا کشورهای بکلی عقب‌مانده نیست، بلکه در کشورهای پیشرفتۀ غربی هم شاهد حضور این دسته از گرایش‌ها هستیم. هانتینگتون معتقد است که در میان چهار گرایش در حال ظهور در آمریکا، نخستینش هویت قومی‌ست. هم‌چنان بر اساس تحقیقات او، در جوامع اسلامی «قوی‌ترین هویت و تعهد متعلق به قومیت و طایفه و قبیله ‌است و هویت دینی بعد از قومیت، در رتبۀ دوم قرار دارد» (هانتینگتون، 34:1384). بارک اوباما، رییس جمهور پیشین آمریکا، کشوری پیشرفته و از هر لحاظ دموکراتیک، در کتابش (جسارت امید) می‌گوید: «…و جز این که تجربه‌های آمریکایی خود را از دریچۀ چشم مرد سیاه‌پوست با میزانی مشترک اندوخته باشم کار دیگری نمی‌توان کرد. همیشه به خاطر دارم که نسل‌هایی از مردم هم‌نژاد من به برده‌گی کشانده شده و داغ خورده‌اند، و باور دارم که هنوز طبقه و نژاد از راه‌های ظریف و ناظریف زنده‌گی ما را شکل می‌دهند» (اوباما، 20:1388).

هویت قومی، قدامت دیرینه‌یی دارد و در روزگار ما صاحب قداست هم شده؛ قداستی برای خود قوم. هیچ ابر روایتی، نه اسلام، نه کمونیسم، نه مدرنیته و… نتوانستند هویت‌های قومی مختلف را از میان بردارند. عدالت، خدای واحد، شریعت و… مسایل محوری اسلام‌اند (حداقل مسلمانان همین طور می‌گویند) و انترناسیونالیسم، به اصل خود برگردانی انسان و جهان عاری از طبقه و استثمار و… معتقد بود. در این ابر روایت‌ها، قومیت، جغرافیا، رنگ، نژاد، زبان و… منتفی یا حداقل عمده، محوری و اصل پنداشته نمی‌شدند. اما هنوز پس از هزاره‌های مختلف، پس از عبور از اسطوره و جادو و دین و رسیدن به خردباوری و خردگرایی می‌گویند تاجیک‌های مسلمان و تاجیک‌های کمونیست، کردهای کمونیست و کردهای مسلمان، اوزبیک‌های کمونیست و اوزبیک‌های مسلمان، ترک‌های مسیحی و ترک‌های کمونیست، عرب‌های سکولار و عرب‌های مذهبی.

این دسته‌بندی‌ها و نشانه‌کردن‌ها هنوز به قوت خود باقی‌اند. بر پایۀ یک نظریه، «هم‌اکنون 80000 قوم با 6700 زبان مختلف زنده‌گی می‌کنند» (پدرام، 138:1394). هنوز حرکت‌هایی به منظور درخواست استقلال و بازشناختی هویتی و قومیت، قوی‌ترین حرکت‌ها در جهان‌اند. کبکی‌ها، اسکاتلندی‌ها، فلمینگ‌ها، کاتالون‌ها، چچن‌ها، باسک‌ها، لومباردها، کورسی‌ها، کردها، کوزوی‌ها، بربرها، فلسطینی‌ها، تبتی‌ها و… در پی تحقق‌بخشی و رسیدن به حق اصلی خویش‌اند. همین نزدیکی کشور ما، کردها در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایران، رژیم عراق و حکومت ترکیه و… سال‌هاست که با سلاح سبک و ثقیل می‌جنگند و هدف‌شان از این جنگ حفظ قومیت، زبان و ارزش‌های قومی خودشان است.

این که قومی می‌خواهد با ارزش‌های خودش در یکی از گوشه‌های جهان زنده‌گی کند و از دیگران خواستارِ این امر است که او را با ارزش‌های قومی و انسانی‌اش که خلاف موازین عقل، حقوق بشر و دموکراسی نمی‌باشند، بشناسند -فرمایش نامعقول عقل نیست، بلکه عین عقلانیت است.

هویت‌خواهی قومی در افغانستان، نشان‌گر قبیله‌اندیشی و پس‌رفت نیست، هراس از فاشیسم و احترام به خویشتن خویش است و احیا و حفظ و ارزش‌های نیک خود مفهومی بی‌ارزش اجتماعی نیست و نباید قربانی مصلحت‌های نادرست سیاست‌مدارانِ حیله‌گر شود. قومیت از نظر آنتونی گیدنز «به دیدگاه‌ها و شیوۀ عمل فرهنگی‌یی که اجتماع معینی از مردم را متمایز می‌کند اطلاق می‌شود. اعضای گروه‌های قومی خود را از نظر فرهنگی متمایز از گروه‌بندی‌های دیگر در جامعه می‌دانند و دیگران نیز آن‌ها را همین‌گونه در نظر می‌گیرند. برای تشخیص گروه‌های قومی از یک‌دیگر از ویژه‌گی‌های مختلف بسیاری می‌توان استفاده کرد، اما معمول‌ترین آن‌ها عبارت از زبان، تاریخ یا تبار(حقیقی یا خیالی) مذهب وشیوۀ لباس‌پوشیدن و آرایش است» (گیدنز، 278:1376). به لحاظ جامعه‌شناسی، قومیت معرف یک کلیت است که کسی ‌را بر دیگری با شناسه‌های زبانی، فرهنگی، هنری، تباری و گذشته و حال متفاوت می‌سازد. این تمایز از لحاظ انسانی، اسلامی، مدنی و حقوقی صورت غیربشری، پشتون‌ستیزانه، تاجیک‌ستیزانه، هزاره‌ستیزانه و… ندارد. تاجیکیت یا هزاره‌بودن یا پشتون‌بودن در فرهنگ جامعه‌شناسی سیاسی به معنای پنداشت نسبتاً پایدار فرد یا قوم از کیستی و چیستی خود و قوم خاص در ارتباط با افراد و قوم دیگری یا گروه‌های دیگر اجتماعی اطلاق می‌شود که از طریق تعاملات اجتماعی در فرایند زنده‌گی با یک‌دیگر در بدخشان، بلخ، قندهار و کابل تکوین یافته است. می‌گویند «افغان‌بودن» همۀ اقوام افغانستان چه اشکال دارد، چرا همه یک‌سان و واحد و یکی نشوییم؟ تاجیک،هزاره، اوزبیک و… همان افغان‌های قدیمی‌اند، تاجیک و هزاره اسم‌های مترادف «افغان» اند که کاربست «افغان» ‌معنای همۀ آنان را می‌رساند. گذشته از این در خارج از کشور، ما را به نام «افغان» می‌شناسند. لعنت بر چنین یک‌رنگی و یک‌سانی که ‌کسی خود را بر دیگری تحمیل می‌کند. درود بر تنوع و چندگانه‌گی فرهنگی. درود بر تنوع فرهنگی، قومی و زبانی… و هر چیز که متنوع و متفاوت است.

نمایی از قتل عام یهودیان رومانی توسط سربازان هیتلر

«تاجیک» یک کلیت جداگانه با شناسه‌هایی چون زبان، نژاد، فرهنگ، لباس و… است که بی‌تردید «افغان» و هزاره و اوزبیک و… عین شناسه‌ها را ندارند. همین‌طور هزاره و اوزبیک کلیت‌هایی با شناسه‌های متفاوت اند. از میان حدود 200 کشور جهان تقریباً 12 کشور مدعی یک پارچه‌گی یا خلوص قومی اند. دیگر همه کثیرالملت و دارای کثرت زبانی و فرهنگ و قومی می‌باشند (سیدامانی، 16:1387). 188 کشور هم در درون خود زبان‌های مختلف، اقوام مختلف، ادیان مختلف، و فرهنگ‌های مختلف را در خود جا داده و پرورده‌اند. این کشورها دموکراسی خوب دارند، حقوق بشر و حقوق اقوام به طور یک‌سان رعایت می‌شوند و هیچ خللی و مصیبتی از ناحیۀ اقوام و زبان و فرهنگ‌های مختلف متوجه تقدیر و سرنوشت ملی‌شان نیست، یکه‌تازی در این کشورها ممنوع است و هر قومی با ارزش‌های خودش زنده‌گی می‌کند. نام کشور، سرود ملی، واحد پول، اماکن تاریخی، بانک و… قومی و زبانی نیستند؛ ملی و عمومی اند. تمام اقوام خود و ارزش‌های خود را در آیینۀ ملی‌شان می‌بینند. اما در افغانستان چنین نیست. این‌جا (در افغانستان) برتری‌طلبی و شوونیسم، دین و ایمان قوم خاص است، برتری‌طلبی قومی و خودبینی وقیحانه، به مسؤولیت و فرض قومی بعضی‌ها مبدل شده است. از این میان قوم پشتون حتا بین وضعیت و جایگاه اقوام در روزگار ما و وضعیت و جایگاه اقوام در دورۀ امیرعبدالرحمان خان تفاوتی قایل نیست. بی‌باک و بی‌اعتنا دیگران را «اجتماعات تصوری» فرض می‌کنند. می‌پندارند که دیگران حضور واقعی ندارند و فقط در اذهان شهروندان است که از اقوام دیگر سخن به میان می‌آید. همین‌طور است که گفته می‌شود «شما حرام‌زاده‌های فراری از ایران، تاجیکستان و اوزبیکستان یا قبول کنید که «افغان هستید» یا توشه بردارید و به میهن اجدادی خویش باز گردید.» این‌ها اگر شرم زمانه و حضور رسانه‌های جهان و قوت کافی اقوام نباشد اقوام غیر خود را در دریای کابل می‌ریزند. برخی ضمن تعصب‌ورزی تبعیض‌هم روا می‌دارند. تعصب تنها اعتقاد و نگرش یک قوم یا یک گروه سیاسی علیه غیر از خود بوده، اما تبعیض رفتار واقعی کسی و گروهی بر گروه دیگر است. تبعیض، یعنی رفتار امیرعبدالرحمان بالای هزاره‌ها، رفتار نادرخان و محمدگل مهمند بالای تاجیکان شمالی، یعنی مصادرۀ اموال مردم بومی و کشتنِ مردان و بردن زنان‌شان به جنوب، رفتار هیتلر بالای یهودیان آلمانی و رفتار ترک‌ها بالای کردها و رفتار طالبان بالای مردم مزار و یکاولنگ و پروان و شمالی و رفتار داعش بالای اقلیت‌های قومی و دینی در عراق وسوریه.

محمدجان شکوری، نویسندۀ تاجیکستانی می‌گوید: «من در حیرتم که هنوز تاجیک وجود دارد. هزار سال این ترک‌ها حکم‌ران بودند و بر پیکر تاجیکان ضربه وارد کردند. در زمان شوروی تاجیکان را نصف و دو پارچه کردند. به زور تاجیک را در برگۀ هویت، ازبیک نوشتند. بعد از این قدر فاجعه‌های بزرگ تاریخی، شکر که هنوز هم این خط زنده است. هنوز هم با شما صحبت می‌کنم، آواز دارم. چه‌طور است؟ من خودم حیرانم!.»

تبعیض یعنی همین که اکنون در کشور ما بالای اقوام غیرپشتون وجود دارد. وقتی قومی زبان خودش را در سرود ملی، پول رایج، مکتوب‌ها و اسناد دولتی خلاف ارادۀ اکثریت بر ملت می‌قبولاند؛ معنایش تبعیض و ستم قومی است. انوارالحق احدی گفته بود: «ناخشنودی پشتون‌ها از رفتار اقلیت‌ها در مورد هویت دولت افغانستان ریشه می‌گیرد. پشتون‌ها معتقداند که آن‌ها اکثریت را در افغانستان تشکیل می‌دهند و دولت افغان به وسیلۀ پشتون‌ها تشکیل شد و افغانستان تنها دولت پشتونی در جهان است و اقلیت‌ها باید هویت پشتونی دولت افغان را بپذیرند. اکثریت گروه‌های تباری دیگر در منطقه دولت‌های تباری خود را دارند. هیچ اقلیت تباری نتوانسته است به طور جدی هویت فارسی را در ایران و هویت ترکی ترکیه یا هویت تاجیکی تاجیکستان یا هویت اوزبیکی اوزبکیستان را زیر سوال ببرد. پشتون‌ها مناقشه می‌کنند که این قاعده باید در مورد افغانستان نیز صدق کند.» از این کلمات و جملات بوی تبعیض، تعصب و فاشیسم می‌آید. مولد تبعیض و ستم و فاشیسم، بعضی از حلقات مشخص برادرانِ پشتون‌اند. این که قومی می‌خواهد با ارزش‌های خودش در یکی از گوشه‌های جهان زنده‌گی کند و از دیگران خواستارِ این امر است که او را با ارزش‌های قومی و انسانی‌اش که خلاف موازین عقل، حقوق بشر و دموکراسی نمی‌باشند، بشناسند، فرمایش نامعقول عقل نیست، بلکه این عین عقلانیت است. صرف گروه کوری که قدرت و پول و شهوت عقل‌شان را تخدیر و مسخ کرده است این را کتمان می‌کنند. یک آدمِ صاحب عقل که مطالعات‌اش حتا محدود به چند مقاله و کتاب هم باشد نمی‌تواند بگوید که تاجیک و هزاره و اوزبیک و «افغان» مترادف‌اند. رذالت و لجاجت قومی ‌است اگر کسی بگوید «من» یعنی «افغان» باش نه خودت یا تاجیک و هزاره و اوزبیک.

این که همه ملیت‌های ساکن در کشور به لحاظ تاریخی، فرهنگی، تباری و… «افغان» نیستند روشن‌ترین بخش تاریخ کشور است. تمام منابع، این مورد تاریخ کشور را توضیح داده‌اند. از نظر میرغلام‌محمد غبار، نام«افغان» از قرن دهم در نوشته‌های مولفان کشور آمده و در قرن هجدهم افغان نام عمومی پشتوزبانان کشور بود و تا قرن نزدهم وسعت آن عمومی‌تر شد. (غبار، 309:1380). و زنده‌یاد صدیق فرهنگ به این باور است که «خود پشتون‌ها ترجیحاً خود را پشتون گفته‌اند، در حالی که فارسی‌زبانان آنان را «افغان» و هندیان پتهان نامیده‌اند و هر سه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتاب راه‌یافته و در معنی واحد به کار رفته است. عرب‌ها، پشتون‌ها را سلیمانی، یعنی باشنده‌گان کوه سلیمان یاد می‌کنند» (فرهنگ، جلد اول:36).

ما اکنون، درست در همان وضعیتی قرار داریم که چندی پیش شهروندان تاجیک در بخارا و سمرقند قرار داشتند. بخارا و سمرقند را خود رهبران تاجیک فروختند. آن‌جا هم می‌گفتند تاجیک همان اوزبیک است، یعنی این‌ها (تاجیک‌ها) اوزبیک‌های کوهی‌اند. بخارا زمانی از دست رفته بود که هویت و زبان از دست تاجیکان رفت. در بخارا هم اوزبیک‌ها استدلال می‌کردند که بخارا و سمرقند و خجند زیر ستم ایران فارسی‌زبان شده‌اند. بایست زین پس از سخن گفتن با زبان فارسی-تاجیکی پرهیز کرد؛ چون تاجیکی حرف‌زدن چیز زاید و بی‌معنی ‌است. تاجیک باید مدرن شود و مدرن‌بودنش مشروط به قبول‌کردن خویش به عنوان ترک-اوزبیک است. دشمنان هویت تاجیک در بخارا و سمرقند و خجند خود تاجیک‌ها بودند؛ محی‌الدین اف، مومن خوجایف، دیلمی، فطرت، امام‌اف و… همۀ‌شان تاجیک بودند.

می‌گویند امام‌اف که بعدها دبیر مسؤول دفتر حزب کمونیست در تاجیکستان شد، بخش‌های بزرگی از تاجیکستان را بسیار ارزان فروخته بود، و محی‌الدین اف (معاون کمیتۀ انقلابی تاجیکستان) بعدها به تقصیر خود اعتراف کرد که هنگام ایجاد جمهوری بخارا، یکی از دشمنان سرسخت زبان فارسی-تاجیکی بوده است؛ زیرا این زبان وحدت دولت بزرگ‌تر ترک‌زبان را تهدید می‌کرد. فیض‌الله خواجه به عنوان یک تاجیک از پیش‌گامان پان‌ترکیست‌ها بود. او برای رسیدن به ریاست ادارۀ بخارا، ملت و خودش را فروخت (جهان‌گیری،97:131393).

این خیانت‌های درونی بود که باعث شد قدیمی‌ترین شهرهای تاجیکان، بخارا و سمرقند از دست تاجیکان برود. بخارا بعد از مکه و مدینه سومین شهر مذهبی و مهم‌ترین شهر از نظر تولید اندیشه و عرفان در میان شهرهای اسلامی بود. «عنوان قبلۀ اسلام را داشت، دارالفاخره می‌گفتندش و همین طور بخارای شریف. مرکزهای فرهنگی-مذهبی ایرانی-تاجیکی و اسلامیِ شهره‌های بخارا، سمرقند، خجند و اشتروس بودند.»

نویسندۀ ترکمن، ببردیک اربابایف، در یک نشست گفته بود: «در ترکمنستان، اوزبیکستان، قزاقستان و قرقیزستان، پیش از انقلاب 1917 اگر در دهکده‌یی مکتبی بود، حتماً مکتب‌دار آن تاجیک بود یا کسی بود که در بخارا تحصیل کرده باشد… من شاهد بودم و شنیدم- تاجیک‌ها بودند که به دیگر خلق‌های ترک آسیای‌میانه و قزاقستان سواد آموختند. تاجیک‌ها استاد دیگر خلق‌های ترک‌نژاد آسیای‌مرکزی بودند…» به باور محققان، تنها دلیل الحاق بخارا به اوزبیکستان اسلام و تاجیک بود، شوروی‌ها مخالف یک‌جابودن تاجیک‌ها بودند و هر قدر تاجیک‌ها تکه‌تکه شوند و حقیر نگاه داشته شوند همان قدر مدیریت آسیای میانه سهل و ساده خواهد شد. برای همین فرهنگ و زبان‌شان را به وسیلۀ رهبران خاین خودشان از بین بردند.

بارتولد، محقق روسی در مقالۀ تحقیقی خود به نام «تاجیکان» که در کتاب «تاجیکان در مسیر تاریخ» چاپ شده، به این باور است که قدیمی‌ترین و فرهنگی‌ترین ملیت در میان ملیت‌های آسیای‌میانه تاجیکان‌اند. زنده‌یاد استاد محمدجان شکوری، نویسندۀ تاجیکستانی، سال‌ها بعد از تأسیس جمهوری تاجیکستان در گفت‌وگو با گیسو جهان‌گیری که در کتاب «زبان و هویت در قلب آسیا» از سوی بنیاد آرمان شهر در کابل نشر شد با آه و افسوس سوزناک گفته: «من در حیرتم که هنوز تاجیک وجود دارد. هزار سال این ترک‌ها حکم‌ران بودند و بر پیکر تاجیکان ضربه وارد کردند. در زمان شوروی تاجیکان را نصف و دو پارچه کردند. به زور تاجیک را در برگۀ هویت، ازبیک نوشتند. بعد از این قدر فاجعه‌های بزرگ تاریخی، شکر که هنوز هم این خط زنده است. هنوز هم با شما صحبت می‌کنم، آواز دارم. چه‌طور است؟ من خودم حیرانم!.»

محمدجان شکوری

ما باید متوجه اطراف‌مان باشیم. متوجه باشیم که به ‌کسی مصیبت خلق نکنیم و متوجه هم باشیم که کسی برای ما آفت نیافریند. بیشتر از همه متوجه رهبران خود قوم تاجیک باشیم. اگر رهبر تاجیک نتوانست ما را تمسخر کند، لخت کند، بفروشد و رسوا بسازد- هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند بر ما خیانت کند. خیانت نخست از خویش، یعنی از درون خود است. ما با عین حکم‌رانان بخارا و سمرقند، در کابل روبه‌رو هستیم. نگاه رهبران تاجیکِ افغانستان به‌سانِ رهبران آن زمان بخارا ، ابزارگرایانه و بر مبنای منافع شخصی‌ است. قومیت-تاجیکیت را به ‌مثابه ذخیره‌گاهِ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌یی ارزیابی می‌کنند که در حد تقاضا از آن برای به طغیان درآوردن گروه‌ها، آن‌هم برای کسب سود و ثمر شخصی استفاده کنند. قومیت برای رهبران تاجیک تنها ملعبه‌یی است که در جهت تأمین منافع و خواسته‌های سیاسی مشخص مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای رهبران تاجیک هویت و ارزش‌های از این دسته پشیزی ارزش ندارد. نسل ما باید برای خود چاره و راه برون‌رفتی اندیشه کند، با این حلقۀ ناپاک و آلوده باید وداع کرد. این تنها راه حل است. نسل کنونی ما می‌خواهد تاجیک و هزاره و اوزبیک باشد؛ همه خواستار خود بودن‌اند.

 کلام آخر در این سطور این که دو گزینه نباید هیچ‌گاه از روی میز تاجیک و هزاره و اوزبیک دور باشد؛ هویت و نظام سیاسی برای کشور. مرگ و زنده‌گی اقوام به تغییر نظام حاکم بسته‌گی دارد. ما باید دسته‌جمعی تغییر نظام و حفظ ارزش‌ها و فرهنگ و زبان‌های مختلف کشور را تبلیغ کنیم. پیش‌زمینۀ تحقق عدالت قومی و اجتماعی و زبانی در کشور مستلزم تغییر بنیادی نظام حاکم است.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام