مادر اجمل داغدار و دلسوخته است. عکس عزیزش را در آغوش کشیده و اشک میریزد. فضای خانه غمبار است؛ فرزندان اجمل هر کدام به کنجی پناه برده و در خود فرو رفته اند. دیگر پدری نیست تا تسلیبخش دلهای شکستۀشان باشد.
اجمل شام چهارشنبه (30 جدی/دی) در حملۀ انتحاری به جان کارمندان تلویزیون طلوع کشته شد.
همسر اجمل هنوز هم در شوک این رویداد بسر میبرد. به گفتۀ اطرافیانش از روز واقعه تاکنون جرعهیی آب نیاشامیده و لحظهیی پلک برهم نگذاشته است. چشمانش به زمین خیره مانده و کلامی بر زبان نمیآورد.
مادر اجمل که در غم فرزندش سخت گریان و اندوهگین است، میگوید که برای تمامی مادران میهن دعا میکند به روزگارش دچار نشوند و به خاک سیاه نشینند. اجمل یک سرباز ساده بود که برای مجلس شورای ملی نگهبانی میداد.
خواهرزن (خیاشنه) اجمل نیز میگوید که آنها به انتحاری و تروریست هیچ کاری ندارند؛ چون دستگیری یا مرگ عاملان این حمله دردی را دوا نمیکند. بزرگان خانواده تنها به فکر این شش کودک بیپناه هستند؛ این که سرنوشت این کودکان چه خواهد شد؟ چهگونه بزرگ خواهند شد و چه کسی به دادشان خواهد رسید؟
اجمل، پدر پنج دختر و یک پسر بود. او جدا از غم نان فرزندان باید با کرایهخانه نیز کنار میآمد. دهونیمهزار افغانی حقوق میگرفت. سههزار کرایهخانه میداد و با باقی پول، خود را به آخر ماه میکشاند.
شاهولی پدر اجمل که از افسران بازنشستۀ ارتش است، با گلویی بغض کرده میگوید، افسوس میخورد که هیچیک از اعضای مجلس ـ که اجمل برای دفاع از آنان جانش را از کف داد ـ نیمنگاهیام به خانوادهاش نیانداختند و بلافاصله سرباز دیگری را به جایش گماشتند؛ انگار نه انگار که کسی اینجا بوده و از خانۀ ملت دفاع کرده است.
پدر اجمل با خشمی که در چهرهاش موج میزند میگوید، دولت غرق در فساد است. دولتمداران در قاچاق مواد مخدر، حمایت از تروریستان و دهشتافگنان و فساد گستردۀ مالی دست دارند. وی میپرسد که چهطور این عامل انتحاری توانسته است خود را به راحتی تا قلب پایتخت برسانند، در صورتی که از قبل این حمله پیشبینی شده بود؟
خانوادۀ اجمل از رسانههای کشور نیز گلایهمندند و میگویند که جان کارمندان رسانه شیرینتر از جان سربازان پولیس و ارتش نیست؛ اما رسانههای کشور صرفاً به فاجعۀ کشته شدن کارمندان تلویزیون طلوع توجه کردند و سایر کشتهها و زخمیان را به کل فراموش کردند.