تمرکز قدرت در افغانستان سبب شده که توسعه و ثبات در کشور نتواند به هماهنگی برسد. گذشته از این، جنگ فرسایشی و عدم ثبات توسعهی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را در این کشور با چالش همراه کرده است. با اینحال، حامیان نظام متمرکز در کشور به این عقیدهاند که بحران کنونی نه بهدلیل نوعیت نظام متمرکز، بلکه محصول وجود جزایر قدرت و عناصر مخل اجتماعی است.
اشرف غنی رییسجمهور کشور، یکی از طرفداران نظریهی نظام متمرکز است. او در هنگام پیکارهای انتخاباتی خود وعدهی «برچیدن قدرتهای موازی» را داده بود. آقای غنی به این باور بود که با راه یافتن به مقام ریاستجمهوری میتواند به غایلهی جزایر قدرت در کشور خاتمه ببخشد، لیکن حاصل آنچه که اتفاق افتاد خلاف انتظار بود و غنی ناگزیر به تشکیل حکومت وحدت ملی تن داد و پذیرفت که قدرت را با شریک نهچندان دلخواهش، تقسیم کند.
بنابراین، از آنجا که آقای غنی به عبدالله عبدالله رییس اجراییهی حکومت وحدت ملی بهعنوان درد سری برای خودش میدید، تلاشهای زیادی در جهت بهحاشیه راندن او انجام داد. ایجاد رابطهیی نسبتن دوستانه با عطامحمد نور والی بلخ، بخشی از این تلاشها بود.
این رویهی آقای غنی باعث شد که شماری از حامیان قومی نزدیک او در دوران انتخابات، کسانیکه در حمایتشان از غنی هدف خاصی را مراد میکردند، تا حدی آزردهخاطر شوند. از سوی دیگر،
رابطهی پیشین او با عطامحمد نور نیز به سردی گرایید و این باعث شد که میان او و آقای نور تنشی فزاینده پدید آید؛ اگرچه سرپیچی اخیر آقای نور از فرمان رییسجمهور را بهنحوی میتوان مقاومتی علیه تمرکز قدرت عنوان کرد.
اکنون که بیشتر از یکونیم ماه از تنش شدید میان رییسجمهور و والی مستعفی بلخ میگذرد، نه تلاشهای داخلی کارگر واقع شده و نه هم میانجی گریهای خارجی و این تنش همچنان ادامه دارد. هرچند نتایج زیانبار تنش مذکور همین اکنون نیز بهروشنی مشاهده میشود، لیکن شکی نیست که دیر یا زود ما شاهد از میان رفتن آن خواهیم بود. با اینحال، مهم این است که بهدلیل ضعف حکومت در حل بنیادی مسألهی تمرکز قدرت، فرار از مرکز بهعنوان تهدیدی بالقوه در برابر این تمرکزگرایی باقی خواهد ماند.
دلیل بحران در نظام تمرکزگرا چیست؟
برای دستیافتن به پاسخ این سوال، رجوع به تاریخ احتمالن کمک چندانی به ما نخواهد کرد؛ چرا که این امر بیش از همه ریشه در مسایلی دارد که بسته به تعریف مفاهیمی چون «هویت ملی»، چگونگی تقسیم قدرت و نزاعهای تاریخی در هر کشور فرق میکند. آگاهان نظامهای اجتماعی غالبن بر این باورند که مرجع مشروعیت در نظامهای مدرن مردماند و در نظام دموکراتیک تنها با عقل و سنجشهای عقلانی میتوان به حل چالشها پرداخت.
منتقدان تمرکزگرایی به این عقیدهاند که وحدت ایدآل و ممکن اجتماعی در پذیرش تکثر و گوناگونیها نهفته است؛ در حالیکه یک نظام متمرکز بر انکار تکثر و تنوع شکل میگیرد. زیرا در نظام متمرکز حاکم میکوشد با توزیع واژههایی چون هرجومرج و بینظمی، جلو هرگونه تکثر و آزادی در میان خردههویتها را بگیرد.
مشروعیت یک دولت تنها از منظر حقوقی و قانونی سنجیده نمیشود، بلکه پذیرش شهروندان و رضایت آنها نیز از مهمترین پایههای مشروعیت نظام است. چرا که قانون نیز اساسن پایه در پذیرش و رضایت کسانی دارد که مخاطبان آن قانون شمرده میشوند. بنابراین، منتقدان تمرکز نظام در افغانستان بر این نکته تأکید دارند که راهحل چالش کنونی تنها میتواند با تمرکززدایی از قدرت فراهم آید.