برای فهم شرقشناسی ابتدا باید دید که منظور ما از «غرب» چیست. با کمی تأمل میتوان درک کرد که غرب مفهومی دقیقاً جغرافیایی نیست، بلکه بیشتر یک ایده است یا مفهومی فرهنگی و سیاسی. در جانب مخالف بعضی از کشورهای آمریکای لاتین با وجود این که باید در تئوری، غربی باشند به خاطر عقب ماندهگی سیاسی و اجتماعی از جمله کشورهای جهان سومی شمرده میشوند و از آنها توقع میرود تا خود را به سویۀ «غرب» برسانند.
در جهانبینی دوقطبی و سادهسازیشدۀ حاصل از این فرآیندها و گفتمانهای ایدئولوژیک، در هر تقابلی غرب دستِ بالا دارد و در تصویر ارایهشده از شرق همه بیگانهاند و وحشی، عقبمانده، نادان و قابل استثمار و لایق خشونت.
در واقع غرب یک مفهوم سیاسی-فرهنگی است که محصول روند تاریخی طیشده توسط جوامع اروپاییست. در نوشتۀ قبل از تقابلهای دوتایی از این که در حافظۀ تاریخی گروهها، یک پدیده در تضاد با پدیدهیی دیگر تعریف میشود، گفتیم. نمونۀ این تقابلها، دوگانهگیِ خود و دیگری بود. هویت خود یک گروه را میتوان با درک تفاوتهای آن از گروههای دیگر تعریف کرد. اولین باری که ما با یک هویت «اروپایی» متحد برخورد میکنیم در زمان جنگهای صلیبیست. اینجا، گروههایی که شدیداً با هم متفاوت اند هویت خود را بر اساس یک عامل مشترک تعریف میکنند؛ رویارویی با دشمنی مشترک (در این مورد اسلام). همانگونه که هویت فلسطینی در تضاد با اشغال اسرائیل تعریف میشود یا هویت الجزایری که مبارزه با یک دشمن مشترک (فرانسه) نقش اساسی در شکلگیریاش داشته.
در اثر روند تاریخی طیشده توسط اروپا و مواجهۀ اروپاییان با جوامع غیراروپایی، هویت اروپایی یا غربی به شکلی تعریف شد که تقابل (خود/دیگری) برایشان شکل (غرب/بقیه) را گرفت؛ در یکسو هویت خودشان «غربی»، در سوی دیگر تمام جوامع باقیمانده. این نمونۀ یک سادهسازی شدید ایدئولوژیک است؛ تقلیل هر آنچه غربی نیست به یک مفهوم واحد و ظاهراً یکجنس و یکدست. این فرآیند با فرآیند تاریخی رشد دولت-ملتهای مدرن در اروپا گره خورد و جهانبینی محصول آن ابزار ایدئولوژیهای استعمار گشت.
حالا چرا میگوییم غرب بیشتر یک «مفهوم» است تا یک مکان مشخص یا یک جامعۀ مشخص؟ این به ما کمک میکند تا وظایف این مفهوم در سیاق خود غرب را بهتر بفهمیم.
- این مفهوم وسیلهییست برای طبقهبندی جوامع: غربی یا غیرغربی (خود/دیگری).
- غرب تصویر یا مجموعهیی از تصاویر است که به ذهن خطور میکنند و در زبان و اندیشه ظاهر میشوند و طبیعتاً حاوی قضاوتهای ارزشیاند. وقتی از گفتمان غرب-محور و اروپا-مرکز استفاده کنیم در حقیقت جهان خود را با مرکزیت غرب یا بر محور و معیار اروپا خواهیم دید و سنجید. این سلسله تصاویر دستبهدست هم تصویری ذهنی و ایدئولوژیک از غرب و جهان ارایه میکنند. مثلاً (غرب= خود= شهرنشین= پیشرفته= متمدن و…) در تقابل با (بقیه=دیگری= زراعتی= عقبمانده = وحشی و حیوانصفت و…).
- معیاری است برای مقایسه. از دید غربیها تمدن، پیشرفت و تجربههای مثبت سیاسی و اجتماعی محدود به پیشرفتهای خودشان است. غرب استانداردی بود که تمام جوامع دیگر را با آن میسنجیدند و با این وضع، تفاوت از غرب به معنای عقببودن از غرب بود. مثلاً (غرب= پیشرفته= پسندیده= خواستنی= ارزشمند) در تقابل با (بقیه= عقبمانده= زشت= نامقبول= بیارزش).
- به طور خلاصه ایدئولوژییی است که تصویری ذهنی از جهان ارایه میکند و در سیاقهای گوناگون به سود منافع گروههای گوناگونی کار میکند. (هال 1992)
در 1979 پژوهشگر فلسطینی-آمریکایی ادوارد سعید انتقاداتی تیزبینانه و آتشین را از آنچه شرقشناسی یا خاورشناسی (Orientalism) خواند، در کتابی به همین نام مطرح کرد. او به تمایل جمعیِ اروپاییان به تقلیل تمام تنوع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع آسیا و شمال آفریقا (از چاپان تا مصر) به مفهوم واحد و متجانس «شرق» اشاره کرد. تا قرن 18 و 19 اروپاییان اطلاعات درستی از جوامع آسیا نداشتند و وقتی هم ارتباطات افزایش یافت هنوز غلطفهمیها و باورهای بیبنیاد بسیاری در اذهان آنها دربارۀ شرق وجود داشت. این غلطفهمیها به ذات خود خیلی بد نبودند، ولی هنگامی که پای ایدئولوژیهای سیاسی به قضیه باز شد جوانب هیولایی این گفتمانها نمایان شدند. در واقع گفتمانهایی که از جهانبینی ایدئولوژیک «غرب و بقیه» سرچشمه میگرفتند، تبدیل به ابزار استعمار و استثمار دستگاههای قدرت در غرب شدند؛ ابزار تقلیل جوامع دیگر به چیزی ناچیز و ضعیف و بیارزش و بیکرامت انسانی.
در جهانبینی دوقطبی و سادهسازیشدۀ حاصل از این فرآیندها و گفتمانهای ایدئولوژیک، در هر تقابلی غرب دستِ بالا دارد و در تصویر ارایهشده از شرق همه بیگانهاند و وحشی، عقبمانده، نادان و قابل استثمار و لایق خشونت. میبینیم که ایدئولوژی باعث ازدیاد گفتمانهایی میشود که با تحریف واقعیت عینی جهان، تصویری نادرست از آن تولید میکنند، مخصوصاً با کمک فرآیندهای دوقطبیسازی و تولید تقابلهای دوتایی؛ استفادۀ ایدئولوژیک از چنین گفتمانهایی سالهای سال برای طبقات حاکم در غرب سودآور بود.
از نیمۀ دوم قرن 20 به اینسو تعداد گفتمانهای انتقادی و روششناسیهای جدید و ارزشمند در فضای آکادمیک غرب به قدری زیاد شده که پژوهش تاریخی اسلام بدون آگاهی از پژوهشهایی که در غرب صورت گرفتهاند، به نحو دردآوری گنگ و بیخبر از جدیدترین پیشرفتهای این حوزه خواهد بود.
تأثیر این فرآیندهای ایدئولوژیک را در عرصۀ تولید و جمعآوری دانش نیز میتوان دید. رشتۀ شرقشناسی در دانشگاههای اروپا زیر یک چتر واحد به مطالعۀ جوامع گوناگونی (از مصر تا چین) میپرداخت. بُعد منفی این پدیده استفادۀ ابزاری آن به قصد تحقیر و تسلط بر جوامع آسیایی و افریقایی بود. نمونۀ این گفتمانهای پر از خطا و -خواسته یا ناخواسته- ایدئولوژیک که تصویری یکجنس و نادرست از تنوع موجود در جوامع شرقی (در این مورد اسلامی) ارایه میکردند را میتوان با پژوهشگرانی چون ارنست رنان (Ernest Renan) در قرن 19 و ساموئل هانتینگتون (Samuel Huntington) در دهههای اخیر دید. چون جای تفصیل بیشتر در این نوشته نیست به بُعد مهم دیگر این مسأله اشاره خواهد شد.
باوجود تمام اشتباهات مروج در آکادمیای اروپا، نقد ادوارد سعید نمیتواند میراث روششناسی و ارزش کار دوامدار و پژوهشهای بیسابقۀ شرقشناسان را به کلی زیر سوال ببرد بلکه این انتقادات تنها متوجه بخشی (هر چند قابل توجه) از ادبیات این حوزه میشود. همانگونه که پژوهشگر اندیشۀ اسلامی، محمد ارکون به آن اشاره میکند (ارکون، ص. 156). در واقع چون اندیشه و پژوهش دربارۀ چهارچوب دین در جوامع مسلمان از قرن 13 میلادی به اینسو تبدیل به امری اندیشهناپذیر (Unthinkable) شده بود، قسمت اعظمی از پژوهشهای قرون اخیر که امروز به درد مطالعه و بررسی انتقادی و روشمند میخورند را همین شرقشناسان تولید کردهاند و از این فراتر، از نیمۀ دوم قرن 20 به اینسو تعداد گفتمانهای انتقادی و روششناسیهای جدید و ارزشمند در فضای آکادمیک غرب به قدری زیاد شده که پژوهش تاریخی اسلام بدون آگاهی از پژوهشهایی که در غرب صورت گرفتهاند، به نحو دردآوری گنگ و بیخبر از جدیدترین پیشرفتهای این حوزه خواهد بود. به این ترتیب بسیاری از نویسندهگان معاصر اسلاف خود را به باد انتقاد گرفتهاند و تنوع، دقت و عمق ارزشمندی را در روش و پژوهش نشان دادهاند.
این واقعیت برخلاف تصور ایدئولوژیک مطرحشده از شرقشناسی امروزی توسط گفتمانهایی چون گفتمان اسلام سیاسی در افغانستان است. در این تصویر ایدئولوژیک تمام پژوهشگران خاورشناس غربی خاینینی غرضمند اند که به خون اسلام تشنه بوده و از هیچ تلاشی برای ترویج دروغهای خود دریغ نمیکنند. اما همانگونه که دیدیم آموختن و نقد جوانب منفی تاریخی شرقشناسی نباید باعث شود ما نیز مرتکب همان اشتباه شویم و تمام پژوهشهای تولیدشده در غرب را بدون بررسی انتقادی مردود بدانیم و تصویری یکدست و منفی از غرب داشته باشیم، بلکه باید برای نقد و بررسی بیشتر این مفاهیم بیشتر از پیش تلاش کنیم.
مسلمانان حتا اگر قرنها با اصرار، چشم و گوش خود را از دانش، اندیشه و تجربههای مثبت سیاسی در غرب بسته نگاه دارند، به معنای عدم وجود این پیشرفتها نخواهد بود، بلکه متنج به ادامۀ همین مسیر فعلی جمود و مرگ فکری خواهد شد. در نوبتی بعد روی تصاویر نادرست و ایدئولوژیکی که ما در حافظۀ تاریخی خود از غرب داریم صحبت خواهد شد.
بنگرید به
ارکون، محمد. از اجتهاد به نقد عقل اسلامی، توانا: 2015، (https://tavaana.org/sites/default/files/Arkoun_Ebook_Final_1.pdf)
سعید، ادوارد. خاورشناسی، 1979.
Hall, Stuart. "The West and the Rest." Formations of modernity. By Stuart Hall and Bram Gieben. Oxford: Polity in association with Open U, 1992.