نشانه‌های تثبیت اعتقاد در جامعۀ پیشامدرن

در افغانستان اعتقاد به امور خارق‌العاده و اعجازآمیز مذهبی بسیار عام و شایع است. در موارد زیادی می‌بینیم که نشانه‌یی منسوب به اسلام، مانند نام خدا یا پیامبر، در یکی از ابعاد و گوشه‌های زندگی دیده می‌شود ـ اغلب در یک شیء. دیدن این نشانه باعث خوشنودی معتقدین، تحکیم عقیدۀ‌شان و اشتراک‌گذاری و دست‌به‌دست شدن آن در بین مردم می‌شود. در نگاه اول می‌توان چندین برخورد ممکن با این پدیده را متصور شد: از تأیید کلی و اعتقاد به چنین پدیده‌هایی، تا رد و تمسخرشان به نام خرافات. ما تلاش خواهیم کرد که وجود این پدیده را تا حد ممکن درک کنیم و عواملی که به آن قدرت می‌بخشند را بررسی کنیم.

در قدم اول باید بر روی یک گرایش کلی روانی تمام انسان‌ها صحبت کرد. مغز انسانی به طور خودکار در میان داده‌ها و اطلاعاتی که به آن می‌رسد به دنبال معنا و طرح‌های کلی می‌گردد. به همین دلیل حتی در پدیده‌هایی چون برفک تلویزیون و شکل ابرها هم می‌توان اشکالی را دید که در واقع وجود خارجی ندارند. اما به دلیل سازوکار و گرایش‌های مغز انسانی به چشم می‌آیند. این گرایش روانی خصوصاً در قسمت عقاید دینی پر کار است. این را می‌توان با رویکردی مقایسه‌یی بین جوامع به خوبی دریافت. در خود ایالات متحدۀ آمریکا چندین و چند مورد از تشکیل شمایل منسوب به عیسی مسیح در ابرها و بر تنۀ درختان و ظهور چهرۀ حضرت مریم در سوپ و شربت و امثالهم گزارش داده شده است. گویی انسان به صورت مداوم در طبیعت و اشیای دوروبر خود به دنبال نشانه‌های تایید عقایدش می‌گشته و می‌گردد، که البته چنین است.

اما بحث دیگری نیز اینجا مهم است. تنشی که در بررسی این پدیده‌ها دیده می‌شود، حاصل شرایط و تحولات تاریخی جوامع انسانی در چند قرن اخیر بوده. این تحولات باعث ایجاد تغییرات عظیمی در ذهنیت جمعی جوامع شده و در نتیجه بر جهان‌بینی افراد و گروه‌ها تأثیر گذاشته است. در کنار ظهور دولت – ملت‌های مدرن و خدمات آموزشی عمومی، رشد علم نیز سبب شده که نحوۀ دید انسان نسبت به جهان فیزیکی اطرافش تغییر کند. به طور مثال در جهان پیشامدرن که در آن علوم مدرنی چون طب و فیزیک وجود ندارد، تصور انسان‌ها از طبیعت و معنای آن بسیار متفاوت از برخورد انسان‌های مدرن با چنین پدیده‌یی‌ست. در جهان پیشامدرن، دانش انسان دربارۀ طبیعت بسیار کمتر است و در چنین حالتی انسان ناگزیر بوده برای بسیاری از پدیده‌های طبیعی توضیحاتی ماوراءالطبیعی دست‌وپا کند. برای چنین انسانی، طبیعت در هر گوشۀ خود می‌تواند حامل امری غافلگیرکننده و حتی جادویی باشد. آنچه می‌توانیم به آن امر خارق‌العاده بگوییم، عبارت از اتفاقاتی است که ذهن و فرهنگ انسانی توانایی توضیح آن‌ها را ندارد و در نتیجه برایشان معنایی خارق‌العاده یا جادویی یا خارج از منطق عادی و روزمره پیدا می‌کند. امر خارق‌العاده در جوامع پیشامدرنی چون افغانستان، که در آن دسترسی به آموزش و پرورش و علوم مدرن چیزی نسبتاً جدیدی است (قرن 20 به بعد)، حضور پررنگ‌تری نسبت به جوامع دیگر دارد.

علم اما به قول جامعه‌شناس آلمانی ماکس وبر، از جهان طلسم و جادو را می‌زداید. همه‌چیز قابل توضیح و تحلیل می‌شود، از نیروهای غران طبیعت چون رعد و برق و سیل و زلزله تا سازوکار بدن انسان، یک به یک امور خارق‌العاده‌یی که در توضیح اتفاقات زندگی انسانی نقش دارند، گم می‌شوند. مثلاً کسی زلزله را مرتبط با عذاب الهی نمی‌داند و یا مریضی صرع را به جن‌زدگی منسوب نمی‌کند، چون علم مدرن برای هر دو پدیده توضیحاتی طبیعی و علمی ارائه می‌کند. در نتیجه جهان از جهانی پر از راز و رمز و جادو و طلسم و امور خارق‌العاده تبدیل به جهانی می‌شود که حداقل با روش‌های علم مدرن قابل توضیح است.

ریشۀ تنش‌های امروزی حول پدیدۀ «نشانه»‌های دینی، از جمله اسامی مقدس در اشیاء و پدیده‌های طبیعی در همین است. این دو جهان‌بینی، جهان‌بینی پیشامدرن و جهان‌بینی مدرن علمی در افغانستان حضور واقعی دارند. از سویی، رشد طبقات متوسط، دسترسی بیش از پیش به آموزش و پرورش مدرن و همگانی و امکانات دیگر زندگی شهری در مراکز بزرگ شهری، باعث ایجاد گروه‌هایی می‌شوند که با پدیده‌های طبیعی بر اساس ضوابط جهان‌بینی مدرن علمی برخورد می‌کنند. اما از طرف دیگر، تاریخ درازمدت افغانستان که در زندگی روستایی، بدون دسترسی به امکانات آموزشی و طبی مدرن و بدون بهره‌وری از امکانات زندگی شهری تجلی می‌یابد را می‌توان علت حضور پررنگ تمایلات و جهان‌بینی جمعی پیشامدرن در قسمت پدیده‌های طبیعی مورد بحث قلمداد کرد.

در غرب، در واقع این امکانات ساختاری و مادی طبقات شهرنشین (آموزش مدرن، انباشت سرمایه، ارتقاء سطح رفاه اقتصادی و اجتماعی) بود که باعث ترک جهان‌بینی پیشامدرن و رفتن به سوی توضیحات و پاسخ‌های جدید علم مدرن شد. در افغانستان، نابرابری‌های اقتصادی بین طبقات و نابرابری‌های جغرافیایی بین شهرها و روستاها باعث می‌شود که شرایط امکان هر دو جهان‌بینی مورد بحث ما وجود داشته باشند، با این حال قسمت بزرگتری از نفوس در شرایط امکان جهان‌بینی پیشامدرن (مثل بی‌سوادی، زراعت بخور و نمیر، نبود خدمات مدرن دولتی و زندگی روستایی) زندگی می‌کنند. هیچ کدام از این دو جهان‌بینی از لحاظ ارزشی به کلی بر دیگری نمی‌چربد، اما آیندۀ این چنین اختلافاتی با آیندۀ توسعۀ اقتصادی، نابرابری‌ها در دسترسی به خدمات و سرمایه و ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه در افغانستان گره خورده است.

پل ارتباط با خوانندگان  [email protected]

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام