.jpg)
نسیم ابراهیمی: همیشه با خواندن زندگینامهها با چهرههایی موفق و مدبر روبهرو میشدم. کسانی که کار کردهاند، زحمت کشیدهاند و توانستهاند به آنچه که آرزو داشتند برسند. من هم به عنوان یک خبرنگار، در پی نوشتن چند زندگینامۀ کاری بودم؛ اما نه از کسی که موفق است و شهرتاش جهان را گرفته. هدفم مصاحبه با شخصی بدبخت و ناموفق بود. هرجا را که گشتم، کسی پیدا نشد. سرانجام تصمیم گرفتم با خودم مصاحبه کنم و از خودم حرف بزنم.
جسم کوچک و شکنندهیی دارم؛ اما همیشه در پی افکار و ایدههای بزرگ بودهام. از آنجا که ظاهر خودم و زندگیام در هیچ قالبی نمیگنجد، بخش بزرگی از آن آغشته به طنز و کمدی است. گفتم طنز، چون فکر میکنم خندهدار است که ساعتها در بازار بگردی و از آنجا که چیزی متناسب سن و سالات پیدا نکنی، مجبور شوی لباس و کفش کودکانه بخری؛ آن هم از بازار لیلامی چنداول.
البته خرید یکی از چالشهای معمول است. خیاطها و کفشدوزها نمیدانند با قد و قامت من چه کنند. به همین دلیل هربار چند دست لباس و چند جفت کفش همسان میخرم؛ چون میدانم ممکن است دفعۀ بعد نتوانم لباس و کفش مورد نیازم را بیابم.
.jpg)
با این حال، دیگران را نمیدانم اما خودم با ظاهرم کنار آمدهام و آن را پذیرفتهام. خودم را شخصی ناکام میدانم چون خواستههای زیادی دارم که هنوز عملی نشدهاند. اما اطرافیانم اتفاقاً برعکس، به من به چشم آدمی بسیار موفق نگاه میکنند. کسی که زبان فرانسوی را در دانشگاه فراگرفته و به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی نیز مسلط است.
من در حال حاضر هم خبرنگار و هم استاد دانشگاه بامیان هستم. تا کنون دو کتاب از فرانسوی به فارسی ترجمه کردهام و ترجمۀ یک کتاب دیگر را نیز روی دست دارم.
زندگی من سراسر تفاوت و جذبه است و فکر میکنم اینکه مردم بیشتر به ظاهرم مینگرند، به من کمک کرده تا احساس سبکدوشی کنم و راحتتر با تواناییهایم ور بروم.