39 سال پس از حمله‌ی شوروی؛ اگر مجاهدین نبودند افغانستان چگونه بود؟

قشون ۱۲۰ هزار نفری شوروی، مجهز با تانک، جنگنده‌ها و تجهیزات جنگی پيشرفته در ششم جدی سال ۱۳۵۸، به افغانستان حمله کرد و ببرک کارمل را به اریکه‌ی قدرت نشاند. این حمله که قیام‌های مسلحانه در هر کنج‌و‌کنار کشور را در قبال داشت و سبب تشکیل صفوف مجاهدین شد، تا ده سال دوام کرد و پس از شکست، قشون سرخ افغانستان را در ۲۶ دلو سال ۱۳۶٧ ترک کردند. در نتیجه‌ی نبرد ده ساله بیش از یک میلیون باشنده‌ی افغانستان کشته‌، ده‌ها هزار تن معلول و میلیون‌ها تن مجبور به مهاجرت شدند.

اکنون پس از سی‌ونه سال سوای این که وضعیت بهبود نیافته، به شدت وخیم نیز شده است. پرسش این‌جاست که اگر مجاهدین در برابر قشون سرخ مقاومت نمی‌کردند و این کشور هنوز در افغانستان حضور می‌داشت، وضعیت چگونه می‌بود؟

دکتر سیدعسکر موسوی، استاد دانشگاه در پاسخ به این پرسش می‏گوید، احتمالن افغانستان دارای اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده، کادرهای ورزیده، حکومت دیکتاتوری دموکراتیک، وضعیت اقتصادی بهتر، ارتش سامانمند و رشد صادرات و واردات ‌بود. به گفته‌ی دکترموسوی، در چنین شرایطی افغانستان شبیه اردن یا مراکو (المغرب) می‌بود؛ «از نظر فرهنگی موقعیت بهتری برای زنان می‌داشتیم. کشور صاحب نظام آموزشی پیشرفته‌یی بود و تنازع قومی به پیمانه‌یی امروز عمیق نمی‌گشت.»

سلیمان لایق، یکی از مقام‌های پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان به این عقیده است که نیت شوروی در مورد افغانستان عالی بود و این کشور نمی‏خواست افغانستان مستعمره باشد. به گفته‌ی او، منافع روس‌ها «متضمن» بود، ولی این منافع «غاصبانه، جابرانه و استعمارگرایانه» نبود، بلکه «منافع جایز» بود. لایق به این عقیده است که روس‌ها برای حفظ سرحدات جنوبی خود به افغانستان آمده بودند و علاقه‌یی به حمایت از فرهنگ و قوم خاصی در افغانستان نداشتند. او تأکید می‌کند که روس‏ها «نوامیس ملی» را رعایت کرده و حامی اقتصاد افغانستان بودند.

اما واقف حکیمی، عضو شورای رهبری جمعیت اسلامی افغانستان به این باور است که در صورت تداوم حضور شوروی وقت در افغانستان، حکومت حزب دموکراتیک خلق با اجرای دیکتاتوری پرولتاریا بر اساس اندیشه‌ی سیاسی مارکسیسم لنینسم، هرچه مخالف به «اصطلاح انقلاب کارگری» تلقی می‏شد، نابود می‌کرد.

حکیمی می‌گوید: «در صورتی که در برابر ارتش شوروی در افغانستان مقاومت صورت نمی‏گرفت، افغانستان مانند کشورهای آسیای میانه و اروپای شرقی زیر سم ستوران ارتش سرخ له می‏گشت.» به گفته‌ی آقای حکیمی، در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق چنان در کشور فضای اختناق و استبداد آهنین حاکم بود که سزای شنیدن رادیو، مرگ شمرده می‌شد.

حکیمی به این باور است که جهاد و مقاومت در برابر شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق، مقاومت بر حق و واکنش مردمی بود.

پیامد حضور شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق

در مورد تبعات منفی حمله‌ی شوروی بر افغانستان، ویرانی مملکت، مهاجرت‌های گروهی، گورهای دسته‏‌جمعی سخن بسیار گفته شده، اما آیا حمله‌ی شوروی پیامد مثبتی نداشت؟

واقف حکیمی در پاسخ به این پرسش باور دارد که در کنار تبعات منفی حمله‌ی شوروی بر افغانستان، حاکمیت حزب دموکراتیک خلق در کشور پیامدهای مثبتی هم داشته است. حکیمی می‌گوید، همان‌گونه که «شر مطلق» وجود ندارد، یکی از پیامدهای مثبت کودتای هفت ثور 1357 در افغانستان پایان‌دادن به حاکمیت سنتیِ خاندانی و طبقاتی‌ست.

دکتر سیدعسکر موسوی نیز در این زمینه دیدگاه مشابهی دارد. به گفته‌ی آقای موسوی، با آمدن روس‌ها به افغانستان نظام ‏خانواده‌سالار فروریخت و بافت سنتی تکان خورد «تا بود کندهاری‌ها و درانی‌ها حکومت می‌کردند، اما ]حمله‌ی شوروی[ باعث شد حداقل غلجایی‌ها هم به حکومت برسند.»

توجه روس‏ها به زیربناها، کادرسازی که به نقل از موسوی «4 میلیون کادر نظامی و 6 میلیون کادر اداری» را شامل می‏شد، از پیامدهای خوب دیگر حضور شوروی در افغانستان بوده است.

اما رقم آموزش 10 میلیون کادر از سوی شوروی را واقف حکیمی مبالغه‌آمیز می‌داند. او می‏پرسد، اگر فرض شود که نفوس افغانستان در آن زمان 15 میلیون بوده، پس 10 ملیون کادر به این معناست که 75 درصد جمعیت کشور در آن زمان نه‌تنها با سواد، بل متخصص نیز بوده‌اند و این رقم هیچ تقاربی با آمار نهادهای مورد اعتماد بین‌المللی ندارد.

سلیمان لایق نیز می‏گوید که روس‌ها در زیربناسازی در افغانستان نقش داشتند، «از جمله ساخت تونل سالنگ در اتنوگرافی افغانستان تحول ایجاد کرد و اقوام افغانستان توانستند با هم ارتباط برقرار کنند و هم‌چنان تجدید ارتش و کادرسازی از پیامدهای آمدن روس‌ها به افغانستان شمرده می‌شود.» او می‌افزاید، جنبش‌های چپ در افغانستان، نسل «صدیق و وطن‌پرست» به بار آوردند.

اما سیدعسکر موسوی، در بارۀ آغاز ساخت‌وساز زیربناهای افغانستان در زمان روس‌ها با سلیمان لایق مخالف است و می‌گوید، فصل آبادی زیربناهای افغانستان دوره‌ی امان‌الله خان است.

دولت و مجاهدین

واقف حکیمی در پاسخ به این پرسش که چرا مجاهدین موفق به تشکیل حکومتی فراگیر نشدند می‌گوید، چه در هنگام حکومت داوود خان و چه پس از آن، برای احزاب سیاسی از جمله احزاب اسلامی فرصت اندیشیدن و پرداختن به آموزش کادرهای مورد نیاز برای دولت‌سازی داده نشد؛ زیرا هیچ‌گاهی احزاب سیاسی تا آن زمان مجال فعالیت قانونی و آزاد نیافته بودند. به گفته‌ی حکیمی، در هنگام جهاد و مهاجرت مردم به پاکستان زمینه‌ی لازم برای مجاهدین فراهم نبود تا در مورد طرح دولتی فراگیر بیاندیشند، «اما به هر حال پس از پیروزی مجاهدین به دلیل «مداخله‌ی خارجی از جمله پاکستان و جنگ‌های برخی از گروه‌های مجاهدین با حمایت خارجی» زمینه‌ی تحقق طرح یک دولت مقتدر فراهم نشد.

حکیمی می‌گوید، مجاهدین پس از تصرف کابل حکومتی را تشکیل دادند که از لحاظ سطح مشارکت اقوام و فراگیری «بی‌نظیر» بوده است. او جنگ‌های داخلی و تخریب گسترده‌ی کابل را می‏پذیرد، اما تأکید می‌کند که در برخی موارد گزارش‌ها در زمینه‌ی جنگ داخلی مبالغه‌آمیز منتشر شده است .

سلیمان لایق در این مورد دیدگاه متفاوتی دارد. او می‌گوید، مجاهدین از حق‌شان بیشتر می‌خواستند و از جانب دیگر آنان از سوی آمریکایی‌ها حمایت می‌شدند و آمریکایی‌ها علاقه‌یی برای تشکیل حکومت مجاهدین نداشتند.

لایق هم‌چنان خاطرنشان می‌کند که روس‏ها در افغانستان شکست نخوردند، بلکه به اراده‌ی خود از این کشور خارج شدند، اما سیدعسکر موسوی با این نظر موافق نیست. به گفته‌‌ی او، معادله‌ی روس‌ها در افغانستان به اندازه‌یی اشتباه بود که عظمت شوروی زیر سوال رفت. موسوی می‌افزاید: «این که بگوییم مجاهدین روس‌ها را شکست دادند نیز اشتباه است، روس‌ها را استینگر، دالر و ارتش پاکستان شکست داد.»

اما دکتر سیدعسکر موسوی در پاسخ به این که چرا مجاهدین موفق به تشکیل حکومت نشدند چنین پاسخ می‏دهد: «احزاب جهادی دسته‌های خرابکار بودند و قدرت تشکیل حکومت را نداشتند.»

آقای موسوی می‏افزاید که نفس جهاد افغانستان اگر واکنشی باشد در برابر حماقت‌های حزب دموکراتیک خلق و دیکتاتورمأبیِ ایدئولوژی‌سالار، تا حدودی قابل فهم است و نمی‏‌توانست نظام مرکزی را آسیب برساند، اما برای تأدیب نظام تأثیرگذار بود، ولی جهاد افغانستان به محض این که سرحد آن به تهران، پشاور و واشنگتن رسید، دیگر ربطی به افغانستان ندارد. موسوی می‌گوید، جنگ در برابر حزب دموکراتیک ایدئولوژیک نبود «نه رهبران حزب دموکراتیک مارکسیسم را می‌فهمیدند و نه مسلمان‌ها از اسلام خبر داشتند.»

چه باید کرد؟

سلیمان لایق می‏گوید، مجاهدینی که در قتل‌ها دست داشته‌اند باید از یکدیگر و چپی‌ها پوزش بخواهند. آقای لایق می‌گوید که جناح چپ در برابر جناح راست نیز «بد» کرده و حاضر به عذرخواهی است.

به گفته‌ی لایق، محکوم‌کردن دسته‌‏جمعی مجاهدین نیز اشتباه سیاسی است. او می‌گوید، آنانی که ثروت می‌خواهند هرگز سیر نخواهند شد و آنانی هم که خواهان قدرت‌اند، بازی با آن را بلد نیستند؛ باید در چنین خواست‌هایی تعدیل وارد شود.

واقف حکیمی می‌گوید که جهاد از افتخارات بر حق مردم افغانستان است. حکیمی تأکید می‌کند که پوزش‌خواستن برای مبارزات آزادی‌خواهانه و استعمارستیز منطقی ندارد که «مردم افغانستان از آقای لایق و رفقایش پوزش بخواهند.» حکیمی همچنان می‌افزاید، با اتهام واردکردن به یکدیگر نمی‏توان کاری انجام داد، بلکه به باور او احزاب سیاسی افغانستان چه راست و چه چپ، به خوانش دو باره و بازنگری منتقدانه از گذشته و حال خویش نیاز دارند، در این صورت می‌توان به تأمین فضای تفاهم و همکاری با همدیگر امیدوار بود.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام