زینب توفکچی، در تمام جنبشهای چپی و ضد استبدادی یک ربع گذشتۀ صد سال گذشته یا حضور داشته یا آن را مورد بررسی قرار داده است و یا هر دو؛ از آن جمله میتوان به جنبش زاپاتیستا در جنوب مکسیکو، نبردهای سیاتل، اعتراض به جنگ عراق، خیزش میدان تحریر مصر، جنبش اشغال والاستریت و اعتراض در پارک گیزنیِ ترکیه اشاره کرد.
تجربۀ شخصی توفکچی در چهارراهها و خیابانها در آمیزش با فن پژوهشی او در زمینههای تکنولوژی و ارتباطات، کتاب «توییتر و گاز اشکآور» را پدید آورد که کاری غیرمعمول و روشنگرایانه بوده است. این اثر نشان میدهد که توفکچی صریحاً با جنبشهایی که در آنها رویدادنگاری میکرده همدردی دارد، اما او به طور کافی فاصلۀ اکادمیک را حفظ میکند تا تأثیرات آن جنبشها را مورد شک و تردید قرار دهد.
زمانی که بحث در مورد ارتباط میان تکنولوژی و اعتراض اغلب به تحسین و تمجیدِ انقلاب فیسبوکی تنزل مییابد، یا این که بحث به انتقادهای تندی ضد سلکتیویسم (سستانگاری) در شبکههای مجازی فرو میکاهد، این کتاب نگرانیهای بیشتری را پیشکش میکند؛ توفکچی چنین نتیجهگیری میکند که همان تکنولوژی که جنبشهای مدرن را کمک میکرده تا اعتراضهای مشهور را سازماندهی کند نیز میتواند آنها را از رشد نیروی پایداری برای رسیدن به اهداف درازمدت باز دارد و در این صورت، حتا اصول رهبری جنبشهای معاصر نیز نمیتواند کمککننده باشد.
بناً نمیشود به وسعت راهپیمایی بر ضد دونالد ترامپ یا با آن سرعت که یک اعتراض شکل میگیرد، بیش از اندازه شگفتزده شد. توفکچی با اندهکی تناقض در جای دیگر کتابش مینویسد: «قابلیتهایی که گاهی مهارتهای سازمانی جنبشها را نیرو میبخشد، بعدتر اما زمینه را برای ناکامی آنها مساعد میسازد، مخصوصاً وقتی آنها قادر نباشند در مانورهای تاکتیکی و تصمیمگیرنده دخیل شوند، در آن صورت تمام جنبشها باید برای بقای خویش بکوشند.»
نویسنده میان تلاشهای امروزین و جنبشهای حقوق مدنی آمریکایی در نیمۀ قرن بیست فرق میگذارد. شرکتکنندهگان و سازماندهندهگان جنبشهای حقوق مدنی به همرسانی فیسبوکی متکی نبودند تا راهپیمایی کنند؛ بهطور مثال، تحریم بَس در مانتگومری1 یا راهپیمایی در واشنگتن2. اما آن وقت دقیقاً کار پررنج و دشوار پلانگذاری و همآهنگی و جلبوجذب مردم بود که کمک کرد تا جنبش دوام بیاورد. توفکچی مینویسد، «بعد از سازماندهی و همکاری دوامدار در جریان «جنبش تحریم بَس» به هزاران کار دیگر باید توجه میشد»، «جنبش صلاحیت تصمیمگیری را دارا بود و این قابلیت را با وجود چالشهای پیشآمده در خود میدید. این جنبش به قدر کافی قدرتمند بود که میتوانست خارج از فشارها و کشمکشهای داخلی دوام بیاورد. با توجه به آنچه در مورد جنبش تحریم بس گفته شد، راهپیمایی 1963 واشنگتن چندان ژرف و قابل توجه نبود، نه فقط بهخاطر چیزی که در آن روز اتفاق افتاد و گفته شد، «بلکه به مفهوم آنچه که رونما شد، یک تظاهرات با ظرفیت بزرگ سازماندهی بود که جنبش حقوق مدنی در طی چندین سال آن را ساخته بود.»
جنبش یادشده را مقایسه کنید با جنبشی که در سال 2013 در سراسر ترکیه گسترش یافت. در عکسالعمل به مقامهایی که برنامه داشتند پارک گیزی (Gezi Park) را توسط بولدوزر به نفع ساختمانسازی تجارتی و رهایشی هموار کنند، حکومت و رسانههای تحت فرمانشان سعی کردند تا واکنشهای شدید را کوچک نشان دهند، اما فیسبوک و توییتر آن خبرها را با تصاویری از برخورد پولیس با اعتراضکنندهگان در پارک منتشر کردند و به تعداد معترضان در جنبش و شهرت بینالمللی آن افزودند. توفکچی البته که آنجا بود و حکایتهایی از همکاری او با آنهایی که چادر به پا میکردند، مراقبتهای پزشکی فراهم میکردند، غذا تهیه میکردند و بهروزرسانی شبکههای اجتماعی را به عهده داشتند، از جمله لحظات بسیار جالب کتاب او به شمار میرود.
او نشان میدهد که چگونه اعتراضها تنها کوشش برای تغییر پالیسیها نیست، بلکه برای معترضان یک راه مبارزه با انزوای خودی و ایجاد «حس همبستگی اجتماعی» برای اغلبی که به شدت مأیوس و درمانده هستند نیز است.
با این حال «جوش و خروش جمعی» گروهها، همانگونه که «Emile Durkheim» از آن نام میبرد، در عمل محدودیتهایی وجود دارد. «رویداد پارک گیزی که تقریباً از صفر شروع شد، در ظرف چند روز به یک رویداد بزرگ مبدل گشت که به طور واضح قدرت فنآوری دیجیتال را نشان میدهد.» توفکچی مینویسد: «هرچند این جنبشها به سرعت و گاهی به صورت غیرمنتظره به ضعف مواجه میشوند، در نخست برای جنبشهای نوین هر نوع اقدام برای آوردن تغییرات تاکتیکی مشکل است، بهخاطر این که آنها فرهنگ و سازمان درستی برای اتخاذ تصامیم جمعی ندارند و اغلب نمیتوانند روش خود را بعد از مرحلۀ ابتدایی که به سرعت در حال گذر است، تغییر بدهند و در عمل به بنبست مواجه میشوند.
دوم، با آنکه این جنبشها توانایی و همچنان تمایل به اجرای بدون رهبری معین دارند که این ویژهگی آنها را از انتخاب رئیس یا حذف رئیس باز میدارد، اما در عین حال این وضعیت باعث میشود تا این جنبشها نتوانند با مخالفین یا حتا با موافقان به تفاهم برسند. سوم، با آن سهولتی که جنبشهای اجتماعی فعلی شکل میگیرند، اغلب نمیتوانند با وجود داشتن ظرفیت بالای سازماندهی که به قدر کافی قدرتمند است، آنهایی که در قدرت هستند را تهدید کنند. در تجمع اعتراضی در پارک گیزی معترضان توانستند پارک را نگه دارند، اما بعد از آن معترضان به نویسنده گفتند که انگیزۀ حرکت به سمت اهداف وسیعتری مانند دموکراسی به زودی شکست خورد.
در جهان قبل از اینترنت، یک راهپیمایی اعتراضیِ موفق، بیش از حد یک روند طاقتفرسای سازمانی بود. اما امروز، فقط آغاز اعتراض مشخص میشود. اعتراضهای مدرن اغلب در مراحل ابتدایی خود با خطرات بزرگ در حالی روبهرو میشود که هم قدرتمندند و هم گسترده، اما در گذشته اعتراضات در عین زمان به اندازهیی که آماده نبودند، شکننده بودند.
توفکچی بر سه ظرفیت اساسی ذیل تمرکز دارد که جنبشهای اجتماعی برای آن تلاش میکنند. ظرفیت روایتی؛ توانایییی است که یک جهانبینی مشخص را تبلیغ و پخش کند. ظرفیت اختلال؛ توانایی دخالت در روند منظم کسبوکار، چه از طریق شغل، تحریم ها یا سایر وقفهها است و ظرفیت گزینشی یا سازمانی (نهادی)؛ توانایی تهدید سیاستمدارانیست به مواردی که برایشان اهمیت دارد.
جنبشهای اعتراضی با بیاعتمادی ارثی نسبت به مسئولان انتخابی و سلسلهمراتب حکومتی، میل دارند تا اداره را پاسخگو و انعطافپذیر بسازند. توفکچی این میل را اینگونه بیان میکند: «پرداختن به موضوعاتیست که صرفاً با حضور مردم در صحنه مطرح میشود.»، اما آن طرز تفکر هزینهبردار است.
صرفنظر از تمایلات سیاسی آنها، گرانبهاترین منابعی که تمام چنین گروههایی در جستوجوی آناند «توجه» است که حکومتها راههای جدیدی برای تقلیل و تضعیف این خواسته پیدا میکنند. توفکچی در کتاب خود مزاحمهای مزدبگیر دیجیتالی روسیه و گروه عظیمی از مزاحمهای مزدبگیر چین که به نام «50 Cent Party» شهرت دارند را برجسته میکند تا توسط دولتهای حامی این مزاحمان انزوا و بدگمانی را در میان جمعیت پخش کنند.
نویسندۀ توییتر و گازاشکآور مینویسد: «به شمول مخاطبان طغیانگرِ دارای اطلاعات، ایجاد حواسپرتی برای انحراف، بیاعتبارسازی رسانههایی که اطلاعات دقیق ارائه میدهند، ایجاد سراسیمهگی، ترس، شک و تردید از طریق زیرسوالبردن اعتبارشان به شیوۀ خشونتآمیز، دروغپردازی، یا تولید کمپاینهای آزارواذیت از روشهاییاند که برای اطلاعرسانی به عنوان سد به کار میروند.
افزون بر تهدید دروغپراگنیهای دولتی، توفکچی از موجودیت قدرتهای گروهی ناپایدار در عقب پایگاههای دیجیتالی که معترضان را در اختیار دارند هشدار میدهد، «ایکوسیستم محافظتی ارتباطات دیجیتالی فعلی بسیار کاهش یافته و به یک گذرگاه بسیار قدرتمند مبدل شده است.» او میگوید: «امروزه جنبشهای اجتماعی عمدتاً وابسته به تعداد بسیار کمی از پایگاههای مشترک و موتورهای جستوجوگر میباشند؛ این بدان معناست که قصههای سیاسی میتواند با یک شرطنامه یا شکایت یا یک الگوریتم خفه شود.»
زبان خاص اجتماعی-علمی توفکچی گاهی استدلالهای خودش را هم در هم میشکند، طوری که او اینگونه توضیح میدهد، «چرا باید ما نسبت به یک حادثه با فعل و انفعال تکنولوژی و جامعهشناختی بهحیث یک دینامیک چندلایه و چند شاخه توجه کنیم که دینامیکهای اجتماعی را با مادیات تکنولوژی در هم میآمیزد.»
با این حال، احساس میشود که «توییتر و گازاشکآور» کاریست که برای مدت طولانی خوانده خواهد شد و اثریست که بر چشمانداز بهظاهر آشنا تکیه میکند و دیدگاه را کاملاً تغییر میدهد.
منبع: واشنگتن پُست
نویسنده: کارلوس لوزاده
برگردان: کنشکا شاهد