پس از آنکه بمبافگنهای آمریکایی دو شهر جاپان را بمباران اتمی کردند، زمان زیادی طول نکشید که آلمان شکست خورد و متفقین پیروز میدان نبرد شدند. با پایان جنگ جهانی دوم، جناحبندیهای جدید سیاسی شکل گرفت و جهان زیر رهبری دو قدرت بزرگ، امریکا و شوروی، به دو قطب شرق و غرب تقسیم گردید. هر چند که جنگی به وسعت جنگ جهانی دوم هیچگاهی روی نداد، اما تخاصم و دشمنی بین دو بلوک شرق و غرب، جهان را تا آستانۀ یک جنگ تمام عیار و ویرانگر پیش برد. «جنگ سرد» باعث شد که سالهای طولانی کابوس یک فاجعۀ وحشتناک اتمی در دل میلیونها انسان پرورانده شود. نه، ما نمیخواهیم راجع به دنیای سیاست حرف بزنیم؛ میخواهیم به رابطۀ سینما، جنگ سرد و سیاستمداران بپردازیم. بدون شک، یکی از بهترین فیلمهایی که در این دورۀ زمانی تولید شد و به بهترین شکل ممکن آیندۀ جنگ سرد را پیشبینی کرد، فیلم «دکتر استرنجلاو» ساختۀ فیلمساز بزرگ «استنلی کوبریک» بود.
نام کامل فیلم، «دکتر استرنجلاو یا چهگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به بمب اتم عشق بورزم» است. همین نام کافیست که پی ببریم موضوع فیلم راجع به چیست. فاجعۀ هیروشیما و ناکازاکی چنان عمیق و تأثیرگذار بود که در حدود 20 سال بعد و در سالهای اوج جنگ سرد، کوبریک را ترغیب کرد تا فیلمی با موضوع بحران اتمی بسازد. در آن سالها تصور استفاده از بمب اتم برای دو طرف متخاصم تبدیل به یک کابوس وحشتناک شده بود. کوبریک با استفاده از چنان فضایی که در جهان حاکم شده بود، بحران اتمی را بهانهیی قرار داد تا با خلق «دکتر استرنجلاو» (1963)، نگرانیاش را از تکرار یک فاجعۀ اتمی دیگر نشان بدهد.
جنرال «جک ریپر»، شخصی روانپریش که دشمنی سرسختانهیی هم با کمونیسم دارد، دچار این توهم شده که گویا شورویها قصد دارند با آلوده کردن آبهای آشامیدنی، مردم امریکا را به قتل برسانند. پس این جنرال کد حملۀ اتمی را به دست میآورد و فرمان حمله به شوروی را صادر میکند. از طرف دیگر، اگر در شوروی حملهیی اتمی صورت بگیرد، ماشینی به نام «ماشین روز قیامت» به طور خودکار به کار میافتد و در پاسخ به حملۀ اتمی امریکاییها، تمام جهان را نابود میسازد. هواپیماها به پرواز درآمده اند، رییس جمهور امریکا در یک موقعیت مضحک شورویها را در جریان قرار میدهد، اما از دست آنها نیز کاری ساخته نیست. رییس جمهور به همراه مشاورانش در «اتاق جنگ» تشکیل جلسه میدهند تا تدبیری بسنجند که از وقوع چنان فاجعهیی جلوگیری کنند؛ اما کنترل اوضاع از دست همۀ کسانی که باید تصمیم بگیرند، خارج شده است.
دکتر استرنجلاو یک «کمیدی سیاه» است. فیلمی که در آن شاهد نمایشی از بلاهت و حماقت انسان در یک رفتار خندهدار و در عین حال تراژیک هستیم. فیلم هجویهیی است که آشکارا و بیپرده والبته هوشمندانه، نگاه تلخ و بدبینانۀ فیلمساز را نسبت به سیاست و دنیای سیاستمداران نشان میدهد. از نظر کوبریک، جنگ اتمی نتیجۀ فکر سیاستمدارانی است که خودشان توان کنترل آن را ندارند. کوبریک به این واقعیت تلخ اشاره میکند که ذات بشریت همراه با نوعی بیعقلی است و این عدم عقلانیت است که جهان را به نابودی میکشاند. او نمیخواهد که از حماقتها و جنون قدرت در انسانها تجلیلی باشکوه داشته باشد. او با نمایش بلاهتی که در بین سیاستمداران است، میخواهد این نکته را به تماشاگر گوشزد کند که ما چه بخواهیم یا نخواهیم، در جهانی زندگی میکنیم که به دست انسانهای ابله اداره میشود و ما باید این حماقتها را بشناسیم، بدون آنکه دل به امیدهای واهی بسته باشیم، یا نسخهیی برای درمان آن داشته باشیم. در واقع دنیایی که کوبریک برای ما ترسیم میکند، به شدت ناامیدکننده است.
کوبریک فیلمسازی است که به ابزار سینما مسلط است. او با دقت به جزئیات قصهیی که میخواهد بگوید، توجه میکند و همۀ آنها را در خدمت میگیرد. بازیگران، طراحی شخصیت، فضاسازی، طراحی صحنه، انتخاب موزیک و… همه نشاندهندۀ این است که ما با فیلمسازی منحصربهفرد روبهرو هستیم. بنابراین، عجیب نیست که او در فیلم دکتر استرنجلاو از «پیتر سلرز» در سه نقش متفاوت استفاده میکند. پیتر که یک کمیدین است، در این فیلم در سه نقش رییس جمهور، افسر انگلیسی و دکتر استرنجلاو به بازی گرفته میشود. قطعاً استفادۀ کوبریک از پیتر سلرز در سه نقش متفاوت، به دلیل کمبود هنرپیشه نبوده است، بلکه جدای از مسألۀ تکنیکی سینما و کارگردانی فیلم که چهگونه میتوان از یک بازیگر در سه نقش بازی گرفت، به نوعی هم تأکید فیلمساز به این نکته است که ما با یک نمایش مضحک سروکار داریم و چه کسی بهتر از پیتر.
در اینجا میخواهم به چند صحنهیی اشاره کنم که نشاندهندۀ دقت و توجه فیلمساز به جزئیات فیلمنامه است. کوبریک با بیانی نمادین این جزئیات را به هم وصل میکند تا در نهایت، فیلمی تأثیرگذار تحویل مخاطب داده باشد.
در ستاد فرماندهی جنرال جک ریپر، تابلویی نصب است که روی آن این جمله نوشته شده است: «پیشۀ ما صلح است». از نگاه فیلمساز که اثرش یک طنز تلخ است، چه هجوی بالاتر از این میتواند باشد که اصولاً سربازها وظیفۀشان جنگیدن است، نه صلح و خندهدارتر اینکه جنرال دیوانهیی که فرمان حملۀ اتمی را صادر کرده، خود به این جمله باور داشته باشد.
در هواپیمایی که به قصد بمباران میرود، دقت کنیم. خلبان به جای کلاه نظامی، کلاه کوبایی بر سر میگذارد. شاید در اینجا خلبان نمادی از جامعۀ امریکا باشد؛ جامعهیی که قصد دارد مانند گاوچرانها رفتار کند و قصدشان رام کردن رمهها است. فقط در اینجا اسب جایش را به بمب اتم داده است. در لحظهیی که به علت مشکلات فنی بمب از هواپیما جدا نمیشود، خلبانی جنون عشق به بمب اتم در وجودش نمایان است؛ مانند یک کوبایی سوار بمب میشود تا بلکه این اسب سرکش را رام کند. موسیقی متن در همین صحنه، فضای حماسی دارد تا یادآور فیلمهای وسترن باشد. فیلمهایی که هویت ناب امریکایی دارند.
در «اتاق جنگ»، جایی که شاید هفتاد درصد داستان در همانجا روی میدهد، ما با «دکتر استرنجلاو» آشنا میشویم. استنلی کوبریک یکی از بهترین شخصیتپردازیها را در این فیلم دارد. دکتر استرنجلاو تنها کسی است که میتواند از یک بحران اتمی جلوگیری کند. او مشاور رییس جمهور است. اصالتاً آلمانی است، با بدنی نیمهفلج. شاید اشارۀ نمادین فیلمساز به آلمانی باشد که بعد از جنگ به چنین سرنوشتی دچار شده است. آلمانی که خود بانی یک جنگ بزرگ بود و حالا با تنی علیل میخواهد از یک بحران جلوگیری کند، ولی قصه جایی هجوی گزنده و تلخ پیدا میکند که دکتر استرنجلاو به توصیف زیرزمینهای امنی میپردازد که در زمان حملۀ اتمی باید در آنجا پناه گرفت. بنابر توصیف دکتر، در چنان پناهگاهایی یک مرد با ده زن همراه است. مردها بر بنیاد موقعیت سیاسی و نظامیشان انتخاب میگردند، ولی معیار انتخاب زنها فقط زیبایی و جذابیتهای جنسیشان است. هدف هم حفظ نسل بشریت است. فیلمساز با طراحی شخصیتهایی مانند دکتر استرنجلاو و دیگر شخصیتها در فضایی مانند «اتاق جنگ»، اشارهیی طنزگونه به این مسأله دارد که این آدمهایی که در اینجا جمع شده اند تا یک بحران بزرگ را مدیریت کنند، حتا کنترول روی غرایز شخصی خود ندارند؛ پس چهگونه میتوانند جهان را از یک فاجعۀ بزرگ نجات دهند.
فیلم دکتر استرنجلاو دربارۀ شکوه و عظمت یک فاجعۀ اتمی نیست. دربارۀ قهرمانانی که بحران خلق میکنند و قهرمانانی که از بحران جلوگیری میکنند هم نیست؛ حتا میتوان گفت فیلم دربارۀ جنگ اتمی هم نیست. فیلم دربارۀ سیاستمداران دیوانهیی است که خود بحران خلق میکنند، ولی توان کنترل آن را ندارند. حرف اساسی فیلم در یکی از بهترین دیالوگهای خود فیلم گفته شده است. در جایی از فیلم و در «اتاق جنگ»، رییس جمهور خطاب به جنرال تورگیدسون و سفیر شوروی که با هم درگیری لفظی دارند، چنین میگوید: «آقایان، شما نمیتوانید اینجا درگیر شوید. اینجا اتاق جنگ است».
مشخصات فیلم
|