اگر بخواهیم از یکی فیلمسازان مولف سینمای آمریکا نام ببریم، «جیم جارموش» یکی از این نامهاست. فیلمسازی مستقل، که جدا از بدنۀ اصلی سینمای آمریکا (هالیوود) کار میکند. آثار این کارگردان غالباً روایتی از انسانهای معمولی جامعه است که با ساختاری نوگرایانه پیوند خورده است. قصههایی که فاقد عناصر کلیشهیی و پذیرفتهشدۀ سینمای هالیوود است. قهرمانانی شکستخورده که محکومند به سرنوشتی که جامعه برای آنها تعیین میکند، نه سرنوشتی که خودشان باید برای خود رقم بزنند.
گفتم قهرمان اما به نظر میرسد که اطلاق شخصیت «قهرمان» برای قصههای جیم جارموش چندان مناسب نباشد. مهمترین ویژهگی آثار این فیلمساز، همانا آفریدن شخصیتهای «ضد قهرمان» است.
فیلم «مرد مرده» یکی از ساختههای جیم جارموش است که میتوان به خوبی در آن سیمای سینمای ساختارشکن و ضد قهرمان را ردیابی کرد. به نظر میرسد که قصۀ این فیلم در قرن نوزدهم میلادی شکل گرفته است. ویلیام بلیک (جانی دپ) جوانی است که در جستوجوی کار به شهر «ماشین» میرسد. اما به زودی متوجه میشود که بسیار دیر به کارگاه آقای «دیکنسون» مراجعه کرده است. وی با برخورد زشت و زنندهیی روبهرو میشود.
بلیک که نامزدش او را ترک کرده، شب را در خانۀ یک زن تنفروش سپری میکند. در آنجا مورد حملۀ نامزد آن زن قرار میگیرد. در جریان زدوخورد، زن تنفروش کشته میشود. نامزدش که فرزند دیکنسون است به دست بلیک به قتل میرسد؛ و این تازه آغاز تحول در زندهگی بلیک است. دیکنسون سه قاتل حرفهیی را برای کشتن بلیک اجیر میکند. بلیک فرار میکند و در این فرار مردی سرخپوست به نام «هیچکس/nobody» به بیلک کمک میکند. سرانجامی تلخ، گنگ و مبهم در انتظار بلیک است.
پیش از آنکه به خود فیلم بپردازیم لازم است که به چند نکته توجه شود. هالیوود صرفنظر از خدمات تکنیکی شایانی که به عالم سینما کرد، یکی از مهمترین و پرمخاطبترین ژانرهای سینمایی را نیز بنیان گذاشت. ژانر «وسترن» در بطن نظام هالیوود شکل گرفت، پرورش یافت و به شکوفایی رسید. چند ویژهگی این ژانر سینمایی از این قرار است:
- قهرمانانی که شکست نمیخورند.
- قطاری که مورد تهاجم سرخپوستها و یا راهزنان قرار میگیرد.
- شخصیتهای خوب و بدی که وجه مشترکشان این است که وقتی از اسلحه استفاده میکنند، تیرشان به خطا نمیرود.
- زنی تنها که به زودی معشوقۀ قهرمان قصه میشود.
- اسب و بیابان و شخصیتهایی که همیشه در سفرند.
- قاتلان و جنایتکارانی که دایم تحت تعقیب اند.
- قهرمان و ضد قهرمانی که وقتی وارد شهر میشود، همه را تحتتأثیر خود قرار میدهد.
- قهوهخانههایی که سکوت و آرامششان با جنگ و درگیری شکسته میشود.
- پایان خوب و خوش قصه و پیروزی قهرمان.
هفت دلاور ساختۀ جان استرجس؛ نمونهیی از سینمای وسترن
با همین چند ویژهگییی که از سینمای وسترن گفته شد، میتوان به نوع سینمایی که جیم جارموش به آن میپردازد رسید. کافیست تمام این ویژهگیها را وارونه بسازیم. فیلم مرد مرده، نمونهیی کامل از سینمای «ضد ژانر» است. سینمایی که در ظاهر تمام ویژهگیهای وسترن را دارد؛ اما دقیقاً هدفش هجویه و دهنکجی به این نوع سینما است. مرد مرده را میتوان نمونهیی از فیلمهای «پسامدرن» سینما به حساب آورد.
جیم جارموش آگاهانه سعی دارد به نوعی برای مخاطب «آشناییزدایی» کند. مخاطب با پیشفرضهایی که از سینمای وسترن دارد، به تماشای فیلم مینشنید ولی با وجود آنکه عناصر آشنای این سینما را میبیند، در نهایت چیزی جز وارونهگی همان عناصر آشنا نصیبش نمیشود. برای درک این مسأله بهتر است به فیلم برگردیم.
ویلیام بلیک در همان زمانی که به سوی شهر «ماشین» در حرکت بود، در تقابل با جامعۀ شهری و مدرن قرار گرفت. قطاری که او را به شهر میبرد نمادی از حرکت به سوی جهان مدرن است؛ اما هر چه قدر که قطار به شهر نزدیک میشود، خشونتی که در ذات سرنشینان آن است بیشتر تبارز پیدا میکند. توجه کنیم با وجود آنکه فضای این صحنه به شدت وسترنگونه است، اما این شخصیت قصه نیست که بر اطرافیان یا همان سرنشینان قطار تأثیر میگذارد، بلکه سرنشینانند که بلیک را زیر تأثیر قرار میدهند و او را به شخصیتی منفعل تقلیل میدهند. در این جا این بلیک نیست که اسلحه به دست، وارد شهر میشود؛ بلکه این مردم شهرند که با اسلحه در شهر قدم میزنند. یا در همان ابتدای فیلم، زمانی که بلیک مورد حملۀ پسر دیکنسون قرار میگیرد، حتا قادر نیست که با اسلحه شلیک کند و یکی از گلولهها به طور اتفاقی به هدف میخورد. آیا همین صحنه به تنهایی نمیتواند هجویهیی باشد علیه سینمایی که تصویری کلیشهیی را دایم به ذهن مخاطب منتقل میکرد؛ تصویری از قهرمانی که سریعترین و رویاییترین شلیک را میتواند داشته باشد. یا شخصیتی مانند «هیچکس» که مردی سرخپوست است.
برخلاف فیلمهای کلاسیک سینمای وسترن که معمولاً تصویری زشت و چپاولگر از سرخپوستان نشان میداد. هیچکس، نه تنها دزد و جنایتکار نیست، بلکه انسانی تحصیل کرده و حتا آشنا به شعر و ادبیات هم است. او حتا فکر میکند که ویلیام بلیک همان شاعر معروف انگلیسی است که حالا مرده و روحش باید به دنیایی که بدان تعلق دارد، بازگردد. حتی نام فیلم ـ مرد مرده ـ را او تعیین میکند. گلوله به نزدیک قلب ویلیام بلیک اصابت کرده و «هیچکس» فکر میکند که ویلیام مرده است. یا برخلاف فیلمهای وسترن، در فیلم مرد مرده، این ماموران قانون نیستند که به دنبال یافتن جنایتکاران سفر میکنند، بلکه قاتلان حرفهیی اند که در جستوجوی ویلیام بلیک و کشتن او هستند.
حتا خود سیاه سفید بودن فیلم، بیننده را به نوعی به فیلمهای کلاسیک سینما ارجاع میدهد. با وجود اینکه این فیلم بیست سال قبل تولید شده، قطعاً امکانات سینما برای ساختن فیلم رنگی در آن سالها فراهم بوده است. همۀ مواردی که اشاره شد نشاندهندۀ این نکته است که ما با فیلمسازی آگاه و باهوش روبهروییم؛ که به خوبی میتواند از ابزار سینمایی استفادۀ فوقالعاده داشته باشد. حتا نامهایی را که در فیلم استفاده کرده ـ نامهایی همچون ویلیام بلیک، هیچکس، شهر ماشین ـ نمادین هستند. نمادهایی که در جهت هجو و انتقاد به کار گرفته شده اند.
اما جیم جارموش چه میخواهد بگوید؟ هرچند قضاوت قطعی از اثری پسامدرن کاری دشوار و تا حدود زیادی معطوف به مخاطب است، اما با نگاهی کوتاه به لایههایی از فیلم، شاید بهتر بتوان لایههای پنهان فیلم را شکافت.
شخصیت «بلیک» و «هیچکس» هر دو با وجود اینکه به دو گروه اجتماعی متفاوت تعلق دارند ولی نقاط اشتراکی نیز دارند. هر دو تحصیل کرده و مدرن هستند و هر دو رانده شده از جامعهیی اند که به آن تعلق دارند. فیلمساز آشکارا به هجو اجتماعی میپردازد که با وجود پیشرفت و توسعهیی که به آن دست یافته، اما از میزان خشونت و وحشیگری آن چیزی کم نشده است. جامعهیی که ویلیام بلیک را در خود میبلعد و از او انسانی میسازد که در ابتدای داستان قادر به شلیک نیست اما در ادامۀ قصه تبدیل به یک قاتل حرفهیی میشود.
شاید حرف اساسی فیلمساز این باشد که مخاطب میتواند به گونهیی دیگر هم فیلم را در ذهنش بازسازی کند و آن اینکه برای سیر تحول شخصیت ویلیام بلیک، چه عیبی دارد اگر فیلم را وارونه و از آخر داستان به اول داستان در نظر گرفت؟ یعنی تصور کنید که ویلیام بلیک زخمی و البته قاتل، با کشتی وارد شهری میشود. تبدیل به شخصیتی قهرمان میشود. زندگی و کار میکند و با قطاری که به سوی آینده میرود. شهر را ترک میکند. قصۀ فیلم اگر این گونه هم میبود خوب بود، اما به شرط اینکه ساکنان شهر قاتل نمیبودند.
مشخصات فیلم | |
نام فیلم | مرد مرده/Dead man |
نویسنده و کارگردان | جیم جارموش |
بازیگران | جانی دپ/ گری فارمر/ رابرت میچام/ میلی آویتال/ جان هارت |
سال تولید | 1995 |
مدت زمان | 120 دقیقه |