هفت ثور تحولی بزرگ در تاریخ سیاسی افغانستان

کودتای هفت ثور تاریخ سیاسی افغانستان را دگرگون کرد. در این روز یک افسر نیروی هوایی به اسم عبدالقادر و یک افسر نیروی زرهدار به نام اسلم وطنجار، شبکه‌های ارتباطی‌شان را در ارتش بسیج کردند و به سمت ارگ یورش بردند.

سردارمحمد داوود رییس جمهور وقت مشغول رسیده‌گی به جلسۀ هفته‌گی هیأت‌وزرا بود، که از حمله به ارگ اطلاع یافت. همه سراسیمه کاخ را ترک کردند و پس از بیست‌وچهار ساعت، عبدالقادر و اسلم وطنجار دولت را تصفیه کردند و قدرت را به دست گرفتند.

بر مبنای روایت‌های مشهور، یکی از افسران کودتاچی به اسم امام‌الدین به داوودخان شلیک کرد و به این ترتیب به حاکمیت سلسلۀ بارکزایی‌ها در افغانستان نقطۀ پایان گذاشت. افسران کودتاچی و رابط‌های‌شان، مجموعاً بازوی نظامی حزب دمکراتیک خلق را تشکیل می‌دادند. با کشته‌شدن داوودخان قدرت به حزب دمکراتیک خلق انتقال یافت و دگرگونی بزرگی در تاریخ سیاسی افغانستان رقم خورد.

برای اولین‌بار قدرت به یک حزب سیاسی انتقال یافت. پیش از این رویداد شاهان و شهزاده‌ها، طرف‌های اصلی منازعه بر سر کسب قدرت سیاسی بودند. قدرت سیاسی میان شهزاده‌ها دست به دست می‌شد و می‌چرخید. تاریخ رسمی هم از کارنامه‌های راست و دروغ امیران و امیرزاده‌گان روایتی ملایم و مناسب ارایه می‌کرد. 

اما در هفت ثور سال 1357، صفحۀ جدیدی در تاریخ سیاسی افغانستان رقم خورد. یک حزب سیاسی با ایدیولوژی لنینستی، قدرت را در پایتخت در دست گرفت. روایت مشهور و مسلط این است که سازمان نظامی جناح خلق حزب دمکراتیک، در واکنش به بازداشت رهبران این حزب کودتا کرد. داوود خان شب پیش از کودتا امر بازداشت رهبران حزب دمکراتیک خلق را صادر کرده بود. رهبران این حزب همان شب بازداشت شدند و حفیظ‌الله امین مسؤول شاخۀ نظامی جناح خلق حزب، در جریان بازداشت رهبران، به شبکۀ افسران ارتباطی‌اش در ارتش دستور کودتا داد.

برخی از رهبران حزب دمکراتیک خلق، اکنون بر این باورند که امین آن‌زمان به صورت خودسرانه دستور کودتا را صادر کرده بود. به گفتۀ آنان شورای رهبری حزب، برای کودتا هیچ تصمیمی نگرفته بود. اما عمل‌کرد امین و شاخۀ نظامی حزب، رهبران را در مقابل عمل انجام‌شده قرار داد.

برخی از رهبران حزب مخلوع دمکراتیک خلق، که هنوز در قید حیات اند در مصاحبه‌های خویش گفته اند که امین با عمل‌کرد خودسرانه اش قدرت سیاسی را به این حزب تحمیل کرد.

حزب دمکراتیک خلق در آغاز روابط خوبی با داوودخان داشت. حتا افسران طرف‌دار این حزب در ارتش، به داوودخان در کودتا علیه ظاهرشاه یاری رساندند. تیره‌گی روابط داوودخان با حزب دمکراتیک خلق، معلول چرخش در سیاست خارجی دولت سردار داوودخان بود. داوود خان در سال‌های آخر زمام‌داری‌اش، چرخشی صدوهشتاد درجه‌یی در سیاست خارجی‌اش داشت. او مناسبات با مسکو را محدود کرد و به ایران، عربستان و پاکستان نزدیک شد. 

تهران و ریاض در آن زمان قصد داشتند با دادن تضمین‌های اقتصادی و مالی، افغانستان را از حوزۀ نفوذ اتحاد شوروی خارج سازند. برای مسکو غیرقابل قبول بود که نفوذ رقبای جهانی و منطقه‌یی‌اش تا مرزهای جنوبی آسیای میانه گسترش یابد. اگر چنین چیزی تحقق می‌یافت، تمام سرمایه‌گذاری مسکو در افغانستان به هدر می‌رفت. مسکو پس از بیرون شدن بریتانیا از شبه قارۀ هند، به کابل نزدیک شد و پروژه‌های زیادی را در افغانستان روی دست گرفت. مدرن سازی ارتش، ایجاد دانش‌سرای پلی‌تخنیک، اعمار تونل سالنگ و ده‌ها پروژۀ خردوکلان دیگر، با هزینه‌هایی که شوروی می‌پرداخت جان گرفته بود.

علاوه بر این مسکو در افغانستان برای خودش متحدان ایدیولوژیکی نیز دست‌وپا کرده بود. حزب دمکراتیک خلق، متحد مهم ایدیولوژیک مسکو در افغانستان بود. اسناد نشان می‌دهد که سفارت شوروی در کابل، از بدو تأسیس حزب با رهبرانش در تماس بود. چرخش در سیاست خارجی داوودخان به معنای به هدررفتن تمام سرمایه‌گذاری‌های اتحاد شوروی در افغانستان بود.

زمانی‌که نشانه‌های تغییر در سیاست خارجی داوودخان هویدا شد، مسکو تصمیم گرفت که با سیاست "قندوقمچین" داوود را وادار به تجدیدنظر کند. مسکو از یک‌سو به داوودخان پیشنهاد کمک‌های مالی بیش‌تر کرد و از سوی دیگر به متحدان ایدیولوژیکش فشار وارد کرد تا با نمایش قدرت، داوود خان را مرعوب سازند. اما ترور میراکبر خیبر، اوضاع سیاسی را از کنترول بازیگران آن خارج ساخت.

میراکبر خیبر از بزرگان حزب دمکراتیک خلق بود. با قتل او سران این حزب تصور کردند که استخبارات داوودخان در این قتل دست داشته است. رهبران حزب دمکراتیک خلق، در نماز جنازۀ خیبر نمایشی از قدرت حزب را به پا کردند و به داوودخان هشدار دادند. این نمایش قدرت داوودخان را تکان داد. داوودخان ظاهراً به این نتیجه رسید که اگر جلوی حزب طرف‌دار شوروی را نگیرد، تهدیدی جدی متوجه حاکمیت‌اش خواهد شد. اما بازداشت سران حزب دمکراتیک خلق، به عمر حاکمیت داوودخان پایان داد.

کودتای هفت ثور همۀ بازیگران عرصۀ سیاست را در مقابل عمل انجام شده قرار داد. اکثر کشورهای جهان حاکمیت جدید را به رسمیت شناختند و حزب تازه به دوران‌رسیده، افسار دولت را به دست گرفت. اما این حاکمیت آغاز بسیار بدی داشت. رهبران حزب، با الگوبرداری از روش‌های استالینیستی، به اجرای سیاست دستگیری و اعدام بدون محاکمه پرداختند.

در هر ولایت کشتارگاه و گورهای دسته‌جمعی ایجاد شد و مردم دسته دسته، یا به زندان می‌افتادند و یا هم به جوخه‌های مرگ سپرده می‌شدند. این وضعیت موجب شورش‌های مردمی در روستاها و شهرهای بزرگ شد. همین شورش‌ها هسته‌های مقاومت در برابر دولت خلقی و سپس نیروهای شوروی را به وجود آورد و رویداد هفت ثور، به حیث سرآغازی برای سه دهه جنگ‌وخون‌ریزی در افغانستان رقم خورد.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام