چند سال پیش محمداشرف غنی با فتح و ظفر وارد کارزار سیاست شد، با سیاستمداران رقیب یکیپیدیگر در افتاد و هر پهلوانی را که پیش آمد، زمینگیر کرد. او در بازی قدرت بیباک بازی کرد و گاه آنچان اغراق کرد که دشمنان سیاسیاش او را به کوتاه نظری و مصلحتنیندیشی متهم کردند.
به توصیف ماکیاولی، غنی به اندازۀ کافی نقش روباه و شیر را بازی کرد، به هیچ عهدی پایبند نماند، دروغ مصلحتی برای قوام سلطنت فراوان گفت و برای سرکوب دشمنان سیاسی به مشرق و مغرب مملکت لشکر گسیل کرد.
غنی در این راه حمایت غربیها و به ویژه آمریکاییها را داشت یا به عبارت دیگر آمریکاییها همانند کوه در پشت او ایستاده بودند. باری سفیر پیشین بریتانیا در جمعی گفت که در میان سیاستمداران افغانستان، غنی بیش از همه بابرنامه است و به همین دلیل برای غرب جاذبه دارد.
اما پس از تغییر سیاست ایالات متحدۀ آمریکا در مورد افغانستان، روزگار برای غنی و یارانش سیاه شد. حمایت آمریکاییها همواره مایۀ مباهات غنی بود، اما اندکی بعد غنی در برنامهیی گفت که او مشروعترین رهبر تاریخ معاصر افغانستان از زمان پادشاهی احمدخان ابدالی به اینسو بوده است و هنگامی که به سریر قدرت تکیه زده، حمایت زرهپوشها و مردان آمریکایی را با خود نداشته است؛ اینچنین غنی زمانی را که به حکمیت جان کری تن داد، از یاد برد.
اینگونه شد که پس از تشدید تلاشها برای صلح افغانستان به هر پیمانه که آمریکاییها در راه گفتوگو با طالبان پیشرفت کردند، غنی به همان پیمانه خشمگین، منزوی و پرخاشگر شد؛ زیرا او در هیچ جای این گفتوگوها قرار نداشت و ندارد. او کوشید رویکرد وزارت خارجۀ آمریکا به رهبری زلمی خلیلزاد در زمینۀ حل منازعه افغانستان را به عنوان رویکرد سودجویانۀ خلیلزاد، در جامعۀ سیاسی آمریکا باز تعریف کند و برای این کار، یکی از تازه به دوران رسیدههای سیاست را مأمور کرد، اما آن که تیشه برای کندن هیزم برداشته بود، تیشه بر ریشۀ غنی فرود آورد و به این ترتیب به خرابی وضعیت افزوده شد.
گزارش شده که روابط میان غنی و آمریکاییها به نهایت تیرگی رسیده و آمریکاییها یکی از نشستهای ارگ را که در آن حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان اشتراک داشته، قهراً ترک کردهاند. ارگ شکایت دارد که آمریکاییها هیچگونه اطلاعات به درد بخوری در مورد صلح در اختیار غنی قرار نمیدهند و در کنار آن، آمریکا در پی مشروعیتزدایی حکومت افغانستان است. بیتفاوتی آمریکاییها، آتشی را در خرمن غنی شعلور ساخته و نزدیکان او را ناامید ساخته است.
روایت شده که در میان یاران غنی، مجدداً اختلاف و دودستگی به وجود آمده است و کسانی که غنی را در حد «ناجی و بابا» توصیف میکردند، اکنون آهنگ جدایی دارند. زیرا آنان به این نتیجه رسیدهاند که غنی در تنازع با آمریکاییها آیندۀ سیاسیاش را به باد داده است.
پیش از این رسانههای غربی گزارش داده بودند که امرالله صالح، معاون نخست دستۀ انتخاباتی دولتساز، با رهبر این دسته مشاجرۀ لفظی داشته است، اکنون گفته میشود که اختلاف تا سرحد جدایی پیش رفته و احتمالاً غنی در پی استخدام معاون جدید باشد. به همان پیمانه صالح نیز عزم خود را جزم کرده تا مفارقت جوید؛ ناامیدی به آیندۀ مبهم سیاسی از رأس تا قاعدۀ ارودگاه را فرا گرفته و تزلزل در میان مریدان و دوستداران نیز دامن گسترانیده است.
غنی در جریان مأموریتش به عنوان رئیس حکومت وحدت ملی توجه بسیاری را از میان مردم به خود جلب کرد و هواداران بسیاری پیدا کرد، اخیراً او را به عنوان ناجی و عنصر مترقی میستودند و گروهی از دانشآموختگان مایل به ناسونالیسم موزی، غنی را به دلیل تمایل ناسیونالیستیاش در ردیف اولیا قرار داده بودند.
اما اکنون شک بر قداست غنی میان دانشآموختگان ناسیونالیست نیز راه پیدا کرده است. آنان فکر میکنند که غنی بابا، با سیاست ناسنجیده، روابط درازمدت آنان با ایالات متحدۀ آمریکا را مخدوش کرده است. البته این نگرانی تا حدودی درست مینماید؛ زیرا در صورتی که روابط آمریکا و غنی تا سرحد جدایی کامل برسد، آنگاه نه غنی متکایی در میدان پرطلاتم سیاست افغانستان خواهد داشت و نه همکاسههای او.
حتا این افتراق احتمالی میتواند دستاوردهای 18 سال اخیر را به باد دهد. غنی در 5 سال حکومتش توانست تمام امور را به عنوان زیر مجموعۀ شخصی خود مصادره کند، او موفق شد روایتی خلق کند که مبتنی بر آن همه چیز غنی، و غنی همه چیز تلقی شود؛ این نگرش را غربیها نیز جدی گرفتهاند. با وجود این روزگار نابسامان، غنی هنوز ناامید نشده و در انتظار معجزهیی، توسن خویش را به سوی ناکجا آباد میتازد.