از پلسوخته میگذشتم که فردی کیفم را کشید. مردی نحیف و لاغراندام با چهرهی سیاه و دودی و ظاهرن معتاد از کیفم گرفته بود و به طرف اشیایی که در مقابلش بود، اشاره میکرد. دستان یخبسته و تکیدهاش را تعقیب کردم. چند تا انگشتر، بشقاب، گیلاس و سه جوره کفش در مقابلش بود. به گفتهی خودش، انگشتر فیروزهی اصل بود و قیمتش هم صد افغانی. اصرار داشت که انگشتر را برای خودم یا برای کسی تحفه بخرم.
چشمم به کفشهای براق و شیکی خورد. از مرد پرسیدم که کفشها جورهیی چند است، اما او بهجای اینکه پاسخ مرا بدهد گفت کفشها مردانه است، اگر خریدار استی انگشتر را بخر. اصرار کردم که قیمت کفشها را بگوید و من برای کسی تحفه میخرم. پس از اندکی چانهزدن، گفت: 70 افغانی. برایم جالب بود که کفشهایی به این خوبی چرا با این قیمت پایین فروخته میشود؟
برای روشنشدن این موضوع تصمیم گرفتم سراغ کسانی بروم که سر کراچی کفش میفروشند یا دکان کفشهای لیلامی دارند. سر چوک شهر رفتم، جاییکه هزاران جوره کفش زنانه، مردانه، نو، کهنه، ارزان و قیمتی را میتوان آنجا یافت که بهترتیب و منظم، بر روی سرک چیده شدهاند. با خودم حدس زدم که اگر این کفشها در دکان باشد، کمترین قیمت آنها از 300 گرفته تا 500 افغانی خواهد بود، البته آنهم با چانهزدن و هزار بدبختی. اما سر چوک به 100 و 200 افغانی لیلام است و در نهایت با 50 افغانی هم میتوان آنها را خرید.
از پیرمردی که گویا خودش نیز مشتری بود، پرسیدم که آیا میداند این کفشها از کجا آمده است، گفت نمیداند، اما فرقی نمیکند از کجا آمده است. مهم این است که برای آدمهای غریب و فقیر خیلی ارزان و مناسب است.
خواستم نظر فروشندهی این کفشها را بگیرم، اما او گفت نمیخواهد صدایش ثبت شود، زیرا بیشتر این کفشها دزدی است و اگر حرف بزند، ممکن است به کارش صدمه برسد.
سر صحبت را با این پیرمرد باز کردم. از کاروبارش داستانها داشت. از اینکه با مال دزدی امرار معاش میکند ناراحت بود. اما به گفتهی خودش، دیگر چارهیی نداشت. او گفت قبلن دکان داشته، ولی بهدلیل اینکه کرایهی دکان را تهیه کرده نمیتوانسته، دست به این کار زده است. او میگوید روزانه دهها نفر که غالبن معتاد اند، با دهها جورهکفش به وی مراجعه میکنند تا آنها را بخریم.
پیرمرد برای اینکه به من کمک کرده باشد، گفت با دکاندارانی که لیلامیفروشی میکنند صحبت کنم. سراغ مارکیت لیلامیفروشان کوتهسنگی رفتم.
ولیالله جان دکانداری در کوتهسنگی، میگوید روزانه چندین جورهکفش به دکانشان میآورند، اما دکانداران آن کفشها را نمیخرند. ولی کراچیداران یا مشتریان دیگری هستند که آن کفشها را بخرند.
حسین احمدی، دکاندار دیگری با تأیید حرفهای ولیالله، میگوید استفاده از مال دزدی از نظر شریعت اسلامی حرام است و مردم باید این موضوع را درک کنند. به گفتهی حسین، معتادان حتا گاهی از دکان او نیز کفش میدزدند.
فرهنگی که از قدیم در جوامع شرقی و بهخصوص اسلامی وجود داشته، این است که هنگام ورود به مکانهای مقدس، برای احترام به آن مکانها، باید کفشهایمان را درآوریم. اما گاهی همین درآوردن کفش دردسری میشود برای صاحبش. این دردسر زمانی جدیتر میشود که شخص کفش خوب و گرانقیمتی را همراه داشته باشد.
در مکانهای عمومی اما قضیه به این آسانیها نیست، مخصوصن وقتی کفش شیک و جلاداری در پایمان باشد، شاید آدمهای زیادی به آنها نظری دیگر داشته باشند. بیشتر شهروندان کشور حداقل یکبار در طول عمرشان، دزدیدهشدن کفشهایشان را تجربه کردهاند.
محمد یکی از شهروندان کابل، میگوید که دو بار کفشاش دزدی شده است: یکبار از یک مرکز آموزشی و بار دیگر از زیارت کارتهسخی. البته محمد در این اتفاق تنها نبوده، بلکه دوستان او نیز کفشهایشان را از دست داده بودهاند.
محمد شهروندان را مخاطب قرار داده میگوید اگر میخواهید کفشهایتان را پیدا کنید، حتما سراغ کفشفروشیهای پلسوخته و چوک شهر بروید.
صدیقه کسی است که کفشاش از روی حویلی خانهاش گم شده است. او میگوید زمستان بود و او کفشاش را در آفتاب گذاشته بود تا خشک شود. اما زمانیکه پس از چند دقیقه سراغ کفشاش میرود، چیزی نمیبیند.
کفشدزدی اکنون چنان شایع و فراگیر شده است که بسیاریها همراه خود خریطهی پلاستیک حمل میکنند تا در موقعیتهای لازم، برای محفوظ نگهداشتن کفشهای خود از آن استفاده کنند.
موجودیت فساد و دزدیهای کلان و گسترده در کشور و بهخصوص فساد در دستگاههای حکومتی باعث شده است که هم مردم و هم مأموران حکومتی کمتر به دزدیهای خرد و ریزی نظیر دزدیدهشدن یک جورهکفش توجه کنند. بنابراین، بازار این دزدیهای کوچک همچنان گرم و پررونق است.