در سردی زمستان، لباسهایم را میکشید، مرا میبست و رویم آب سرد میانداخت، شلاقم میزد، سپس روی زخمهایم مرچ میپاشید و در اتاق سردی زندانیام میکرد.
به نظر میرسد از صدای تمامی مردها میترسد. وقتی با خبرنگاران صحبت میکند، آشفته و هراسان است. خودش را به دیوار چسپانده است. زانوهایش را محکم بغل کرده و هنگامی که از سرگذشتش میگوید، اشکهایش بیاختیار سرازیر میشوند.
نامش گلبشره است. از یکی از ناامنترین ولسوالیهای غزنی، قرهباغ، به شهر آمده و در جستوجوی گوش شنوایی، دروازههای نهادهای دولتی را دقالباب میکند، تا شوهرش را که وحشیانهترین شکنجهها را بر او روا داشته و چشمانش را نابینا کرده، بازداشت و مجازات کنند.
پدر و مادر گلبشره پیش از عروسیاش مرده بودند. دو برادر دارد کوچک دارد که هر دو با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم میکنند.
گلبشره پس از گذشت 15 روز از عروسیاش، «دیگر روی خوشی را نمیبیند» و شوهرش او زیر لتوکوب و شکنجه میگیرد. شوهرش در ایران بوده و پس از بازگشت از ایران، به کندهار میکوچد.
این بانو میگوید که شوهرش او را به اتهام داشتن رابطۀ جنسی با دیگران لتوکوب میکرده است.
در آخرین مورد، چند ماه پیش در کندهار شوهرش موهایش را میتراشد، روی صورتش تیزاب میپاشد و او را با موتری به غزنی کنار برادرانش میفرستد.
تیزاب چشمان گلبشره را کور کرده است و اکنون او نمیتواند چیزی را ببیند.
عبدالستار، مامای گلبشره که اکنون برای او دادخواهی میکند، میگوید که در 21 ماه گذشته (سرطان) به نهادهایی چون ریاست امور زنان، دادستانی و پولیس ولایت غزنی مراجعه کرده، اما تا کنون هیچکدام این نهادها اقدامی قناعتبخش انجام نداده اند.
مامای این بانو میگوید که برادران گلبشره کوچک اند و فقیر و او نیز توان پرداخت هزینۀ درمان گلبشره را ندارد. به گفتۀ او، برای انتقال گلبشره به کابل و تعقیب پروندۀ او، پول قرض گرفته است.
فوزیه کاکر، مدیر حقوق ریاست امور زنان غزنی در این باره به سلاموطندار گفت که آنها پروندۀ گلبشره را پیگیری کرده اند و دستور دستگیری شوهر او از سوی نهادهای عدلی و قضایی صادر شده است.
خانم کاکر میگوید که آنها پروندۀ گلبشره را در 21 سرطان سال روان به دادستانی فرستاده و اکنون این پرونده زیر بررسی قرار دارد.
پولیس و دادستانی غزنی نیز تأیید میکنند که پروندۀ او زیر کار است.
گلبشره با چشمهایی که اکنون نابیناست، نگران آیندۀ نامعلوم و امنیت خود و برادرانش است. او آرزویی جز تطبیق عدالت ندارد: «من عدالت میخواهم. چرا با من اینطور ظلم شده است؟»