بخش نخست
امروزه توانایی خواندن و نوشتن به حدی عام شده که گویی همیشه جزئی لاینفک از زندگی آدمی بوده. برای کسی که خواندن و نوشتن میداند و همهروزه پرسشهای خود را در گوگل جستوجو میکند و زندگی مدرنی دارد، تصور جامعهیی که اکثریت مطلق آن خواندن و نوشتن نمیدانند، تقریباً غیرممکن است. حال چرا صحبت از نوشتار/گفتار و سواد/بیسوادی؟ هدف ما ارائۀ نصیحتنامهیی ارزشی در مذمت جهل و مدح سواد نیست. بلکه در عوض، انداختن نگاهی جامعهشناسانه و انسانشناسانه به تفاوتها میان جوامع گفتاربنیاد و نوشتاربنیاد است و حین توضیح این تفاوتها تلاش خواهیم کرد تا به اهمیت تکنالوژیهای ارتباطی ـ مثلاً نوشتار ـ در شکل دادن به ذهنیت انسانی اشارهیی داشته باشیم. این بحث چکیدهیی موردی از مدعای والتر اونگ در این رابطه است.
منظور ما از جامعۀ گفتاربنیاد جامعهیی است که در آن اکثریت مطلق نفوس سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد. این بدین معنا نیست که دانش در این جامعه تولید نمیشود، اما تولید و پخشاش دستخوش عوامل خاصیست. از سوی دیگر جامعۀ نوشتاربنیاد جامعهییست که در آن اکثریت یا اقلیت قابل توجهی از نفوس سواد خواندن و نوشتن داشته باشند. قدرت نوشتار به جوامع انسانی اجازۀ ضبط و بازبینی دیرتر اطلاعات را میدهد و در نتیجه اجازۀ سازماندهی نهادهای بزرگ با وظایف پیچیده. در مقابل، چنین چیزی در یک جامعۀ گفتاربنیاد ممکن نیست و آنجا ایدهها به صورت سینهبهسینه نقل میشوند؛ در نتیجه انتقال ایدههای پیچیده به صورت شفاهی نیازمند خلاصهسازیشان در فرمولهای ساده و قابل حفظ است. هرچند نوشتار به اکثر مناطق جهان نفوذ کرده و استاندارد زمان ما به نظر میرسد، ما در این نوشته به بعضی از خصوصیتهای برجستۀ جوامع گفتاربنیاد خواهیم پرداخت. یعنی جایی که بیشتر نفوساش قادر به خواندن و نوشتن نیستند. امید این است که این به ما در فهم جامعۀ خودمان کمک کند؛ زیرا وضعیت جامعه تا سال 1978 و قبل از جنگ با شوروی و جنگهای داخلی، به شکلی بود که 85 درصد از نفوس خارج از مراکز شهری و در اطراف میزیستند و دولت به هیچوجه خدمات گستردۀ آموزشی ارائه نمیکرد. در چنین وضعیتیست که کسب و تفهیم دانش برای اکثریت نفوس ماهیتی گفتاربنیاد به خود گرفت؛ زیرا آنها سواد خواندن و نوشتن نداشتند. شاید پژوهیدنی اندک در این مورد به ما کمک کند تا درک جامعتری از ذهنیت جمعی این جامعه داشته باشیم.
در واقع اکثریت زبانهای جهان شفاهی هستند و نوشته نمیشوند. از میان هزارها زبان زنده، فقط حدود صدواندی صاحب ادبیات نوشتاری قابل توجهاند. اینجا هیچ قضاوت ارزشی مطرح نیست. یک زبان صاحب ادبیات کتبی، برتری ارزشی بر زبانی که نوشته نمیشود ندارد. بنابراین ما فقط به خصوصیات برجستۀ جوامع گفتاربنیاد خواهیم پرداخت.
در جوامع گفتاربنیاد استراتژیهای ضبط و حفظ اطلاعات شکلهای به خصوصی به خود میگیرند. در این جوامع، وابستگی به دانش فشرده شده در قالب دانش مردمی برجسته است. مثلاً ضربالمثلها که حفظشان ساده است، میتوانند حاوی اطلاعات اثباتی در مورد جهان یا اطلاعات ارزشی در مورد نرمها و ارزشهای یک جامعه باشند. این بستهبندی فرمولی اطلاعات برای این است که ازبرکردن اطلاعات ساده شود؛ زیرا در نبود نوشتار حفظ کردن درست اطلاعات به مراتب سختتر میشود. در فرهنگهای شفاهی تمایل به ایجاد بستهبندیهای منسجم و قابل حفظ از اطلاعات وجود دارد. اینجا اطلاعات در فرمولهایی با ریتم، وزن، تضاد و تناسب، هماوایی حروف و صفات گوناگون بستهبندی میشوند و بدین ترتیب اندیشۀ جدی از مکانیسمهای حفظ و ازبرکردن اطلاعات جداییپذیر نیست. یک مثال دیگر برای این بستهبندیهای اطلاعات اشعار حماسی و داستانهای قهرمانانهاند که مانند ضربالمثلها حاوی آموزههای اخلاقی، ارزشی، و ابزاریاند.
یکی از تمایلات دیگر چنین جوامعی میل به محافظهکاری و سنتگرایی اجتماعی است. چون فرهنگهای شفاهی به نوشتار دسترسی ندارند، مشکل حفظ اطلاعات در آنها بزرگتر است. در نتیجه مقدار زیادی از انرژی صرف مشکلات اساسی مدیریت اطلاعات میشود. حفظ اطلاعات به کمک یادآوری و حافظۀ فردی یا جمعی ممکن است. در چنین حالتی ارزش دانشی که طی چندین نسل سینهبهسینه نقل شده، خیلی بیشتر از جستوجوها و پرسشهای جدید است. دشواری حفظ دادهها و اطلاعات جدید، سبب ایجاد میل به بستهبندی هر نوع اطلاعاتی در قالبهای سنتی و شناخته شده میشود. همچنان به علت نیاز به اعتبار اطلاعات، مردم جوامع گفتاربنیاد در بهترین حالت ترجیح میدهند از کسانی بیاموزند که به آنها اعتماد داشته و ارتباطی احساسی و اجتماعی با آنها داشته باشند. در نتیجه آموختن از خاطرات بزرگان و ریشسفیدان از نمونههای اعلای آموزش در چنین جامعهییست.
یکی از دلایل دیگری که جلو حفظ جستوجوهای جدید علمی را میگیرد، این است که اطلاعات حفظ شده غالباً ربط مستقیمی به زندگی روزمره دارند .در چنین فرهنگی تنها اطلاعات ارزشمند حفظ میشوند و اطلاعات ارزشمند در زندگی روزمرۀ افراد نقش مهمی دارند. در واقع جوامع شفاهی توانایی محدود خود در حفظ اطلاعات و ربط دادن این اطلاعات با منافع اعضایش را از طریق حذف خاطراتی که ارزش گذشتۀ خود را از دست دادهاند حفظ میکنند.
در این نوشته به بعضی خصوصیات جوامع گفتاربنیاد پرداختیم. طبق تعریف ما جوامع گفتاربنیاد به جوامعی اطلاق میشوند که در آن اکثریت مطلق افراد از توانایی خواندن و نوشتن محروم باشند. وقتی اطلاعات قابل حفظ، فقط با روش ازبرکردن و حفظ شفاهی قابل تحفظ اند. این بر استراتژیهای جمعی یک جامعه در قسمت حفظ و ارزش اطلاعات تأثیر میگذارد؛ زیرا حفظ اطلاعات در نبود تکنالوژی نوشتاری به مراتب سختتر میشود. در این نوشته به پدیدههای فشردهسازی اطلاعات در قالبهای قابل حفظ ـ چون شعر و نظم ـ و گرایش محافظهکارانۀ جوامع گفتاربنیاد در قسمت ایدهها و روشهای جدید اشاره کردیم. هدف کلی ما اما اشاره به تأثیر تکنالوژیهای حفظ و پخش اطلاعات (نوشتار/گفتار) بر ذهنیت و فرهنگ یک جامعه بود. باشد تا بُعدی دیگر از ابعاد اساسی جوامع در افغانستان به بحث گرفته شود؛ این بعد همان بعد گفتاربنیادبودن جامعه در اثر نبود خدمات آموزشی و دولتی برای عموم است.
بنگرید به:
Ong, Walter J. Orality and Literacy: The Technologizing of the Word. London: Methuen, 1982. Print.
پل ارتباط با خوانندگان [email protected]