جنگ افغانستان طولانیترین نبرد تاریخ ایالات متحده است. گفته میشود که این نبرد 17 ساله نزدیک به یک ترلیون دالر برای ایالات متحده هزینه به بار آورده و اکنون نیز به نظر میرسد که به بنبست مأیوسکنندهیی رسیده است. پیروزی در جنگ افغانستان دستکم نظر به دو دلیل برای ایالات متحده اهمیت دارد: نخست حفظ آبروی و هژمونی ایالات متحده به عنوان قدرت برتر در جهان که بایستی بر هر گونه تنازع فایق آید و دو دیگر برای تضمین منافع درازمدت ایالات متحده در منطقۀ مناقشه برانگیز جنوب آسیا.
17 سال پیش هنگامی که ایالات متحده آمریکا وارد نبرد افغانستان شد، این یورش با نوعی از همدلی و همصدایی کشورهای جهان روبهرو شد. وجدان جهانی که به دلیل حملات یازده سپتامبر متألم و متأثر شده بود، لشکرکشی ایالات متحده آمریکا را به عنوان کنشی اخلاقی برگرفت. اما این وضع دیری دوام نیاورد و خاک افغانستان دوباره به میدان تنازع و مناقشۀ کشورهای قدرتمند بدل گشت.
اسلامگرایی در مناسبات مدرن سیاسی دو گونه کارکرد دارد: یکی به عنوان ابزار و دیگری به مثابۀ تهدید؛ اسلامگرایی میتواند به عنوان تهدید در جغرافیایی مستقر شود و به ایدهآل ستیزه در برابر همه مبادرت ورزد. در ستیزۀ فراگیر اسلامگرایی هیچ چیز قابل پذیرش نیست و حذف دیگران بلااستثناء ترحم بر بنی نوع و استقرار جامعۀ فاضله تلقی میشود. اما اسلامگرایی به عنوان ابزار میتواند به حذف رقیب از میدان بازی کمک کند. این روش را ایالات متحدۀ آمریکا در برابر شوروی وقت در افغانستان به کار بست و در حال حاضر روسیه از این روش برای ناکارکردن ایالات متحده در افغانستان بهره میبرد. ارتباط پیدا و پنهان روسها و چیناییها با طالبان در همین چارچوب صورت میگیرد.
امر سازش موقت با کفار در تئوری نبرد مقدس با الهام از صلح حدیبیه سازگار است و به رغم سازشناپذیری اسلامگرایی معاصر این انعطاف همچنان پابرجاست. اما جنبش طالبانی با وصف آنکه از اسلامگرایی سلفی متأثر است، هویت بومی و تاریخی نیز دارد. این جنبش ترکیبی از اسلام سیاسی، ناسیونالیسم و ایدهآلها و گرایشهای جنبشهای پیشین را به همراه دارد. جنبش طالبانی شباهتهای بسیاری با جنبش بایزید روشان ـ نخستین جنبش دینی و سیاسی افاغنه ـ دارد که در برابر حکومت بابریان در هند شورید و تشکیل حکومت افغانی توسط افغانها برای افغانها را شعار خود قرار داد.
بنابراین برخورد با طالبان در چارچوب متفاوتی قابل سنجش است. این جنبش، تشکیل حکومت اسلامی در جغرافیای افغانستان را هدف خود میداند که خلاف جهانوطنی اسلامگرایی سلفی است. این ویژگی دلیل تداوم مقاومت طالبان و حضور قدرتمند این گروه در خاک افغانستان است. بدین جهت ظهور داعش در افغانستان را نیز میتوان آلترنتیوی در برابر این نگرش طالبانی تعبیر کرد.
با توجه به این مقدمه، نحوۀ برخورد با طالبان در سیاست خارجی ایالات متحده همواره در نوسان بوده است. گروهی از سیاستمداران در آمریکا به این عقیدهاند که جنبش طالبان در افغانستان یک چالش داخلی است و بایستی با آن کنار آمد و گروهی دیگری این جنبش را به عنوان جنبشی اسلامگرا و سلفی، تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده تلقی میکنند. برخورد ایالات متحده با طالبان پس از ظهور مجدد این گروه، همواره در کشاکش این دو نوع برداشت قرار داشته است. حالا که جنگ افغانستان با بنبست مواجه شده، مصالحه و سازش با طالبان به عنوان پیروزی آبرومندانه در دستور کار آمریکا قرار گرفته و این برخورد با پیشفرضی که طالبان جزیی از چالشهای داخلی افغانستان است، به پیش میرود.
مصالحه با طالبان
محمداشرف غنی رئیس جمهور کشور، در نشست روند صلح کابل با بذل و بخشش به طالبان اعلان کرد که این آخرین فرصت پیوستن این گروه به روند گفتوگوهای صلح است ـ روندی که به صلح بینالافغانی معروف است.
اما این رؤیای رئیس جمهور تعبیری وارونه داشت؛ در واقع روند کابل واپسین تلاش ناکام حکومت افغانستان برای کشاندن طالبان به میز گفتوگوها بود. طالبان دولت افغانستان را به عنوان دستنشاندۀ آمریکا و حکومتی نامشروع میشناسند و در طول مبارزاتشان هیچگاه این قرائت را تعدیل نکردند. با اخذ چنین رویکردیست که طالبان حاضرند با حکومت ایالات متحده گفتوگو کنند.
خواست طالبان روشن است. این گروه خواستار خروج نیروهای بینالملی از افغانستان و ادغام نیروهای خودشان در بستر سیاسی است. اما خواست و طرح ایالات متحدۀ آمریکا به درستی روشن نیست. در اعلامیهیی که روز شنبه از جانب طالبان منتشر شد، آمده که نمایندگان این گروه روز جمعه 20 میزان سال روان در دوحه پایتخت قطر با زلمی خلیلزاد نمایندۀ ویژۀ ایالات متحدۀ آمریکا دیدار کردهاند. بر اساس اعلامیه، توافق شده تا گفتوگوها در مورد خروج ایالات متحدۀ آمریکا ادامه یابد.
به هر حال رهبران حکومت وحدت ملی از گفتوگوهای میان ایالات متحدۀ آمریکا و طالبان حمایت کردهاند. ظاهراً آمریکاییها در پی آناند که میان منافع آمریکا در منطقه و خواستهای طالبان توازن و هماهنگی ایجاد کنند و تعریف حکومت ترامپ از استقرار صلح چیزی بیش از این نخواهد بود. اگر سازش با طالبان منافع درازمدت ایالات متحده را به خطر مواجه نسازد، وجدان لیبرالیستی ایالات متحده از داشتن یک متحد اسلامگرا در جنوب آسیا چندان معذب نخواهد شد. شعار ترامپ را همه به خاطر داریم: نخست آمریکا. ایالات متحده پیش از این نیز رویۀ سازش با کشورهای واپسگرا را در کارنامهاش داشته است؛ مثلاً با عربستان سعودی ـ یکی از بدترین کشورها جهان از لحاظ وضعیت حقوق بشری.
تنازع در پی مصالحه
در صورتی که آمریکاییها با طالبان توافق کنند، حکومتی که در افغانستان شکل خواهد گرفت، نظامی اسلامگرا با ماهیتی پشتونی خواهد بود. شکلگیری چنین حکومتی تا حدودی با مزاج زلمی خلیلزاد نیز سازگار است. اما بازگشت طالبان به این سادگیها نیز نیست و مثلاً جناحهایی چون ائتلاف شمال اصلاً و اساساً به طالبان خوشامد نخواهند گفت.
ائتلاف شمال در سال 2001 نقش سازندهیی در سرنگونی رژیم طالبان داشت. شماری از مجاهدین پیشین در نتیجۀ نبرد با طالبان و جنگهای داخلی، داعیۀ اسلام سیاسی را به نفع ناسیونالیسم و یا از آن خردتر، قوم و منطقه ترک گفتند و در حکومت پساطالبانی نیز بر بسیاری از کرسیهای قدرت در پایتخت و ولایات تکیه زدند. از سوی دیگر، جمع قابل توجهی از رزمندگان و فرماندهان و رهبران ائتلاف، در نتیجۀ حملات مسلحانه، ترورها و حملات انتحاری جان باختند. تمامی این دلایل، موجب میشود تا ائتلاف شمال ورود طالبان را نه ادغام در دستگاه دولتداری که تسلیم شدن و خلع سلاح بیانگارد.
امرالله صالح از مجاهدین پیشین در واکنش به خبر توافق ایالات متحده با طالبان به همرزمانش فراخوانی فرستاده و از آنها خواسته است تا آمادۀ مقاومت در برابر طالبان باشند. واکنش صالح را میتوان دقیقاً انعکاس دیدگاه ائتلاف شمال و یا دستکم کلیت بدنۀ این ائتلاف تلقی کرد.
اما پرسش اینجاست که آیا نیروهای شمال توان ایستادگی در برابر ارادۀ آمریکا برای پایانبخشی به جنگی بیپایان و تشکلی چون طالبان و حامیان بیرونیاش را دارند یا خیر؟