احساس همبستهگی جهاد میان اعضای شهری شاخۀ خراسان داعش نظر به روایتهایی از زنان عضو این گروه که به مردان داعشی پیشنهاد ازدواج میدهند و همچنان مردان کهنسال عضو داعش که دخترانشان را به عقد مردان جوان این گروه در میآورند، بیشتر تقویت میشود. ازدواج شماری از استخدامشدهگان داعش حتا پیش از ترک کابل، در ننگرهار انجام شده بود و زن و شوهران آینده برای بار نخست از طریق تلفن گفتوگو کرده بودند. ازوداج در میان اعضای داعش مرزهای قوم و ملت را در نوردیده و شماری از استخدامشدهگان پس از ترک کابل با شهروندان آسیای مرکزی – که به همۀ آنان روسی گفته میشود – و پاکستان ازدواج میکنند. یکی از داستانهای معروفی که توسط چندین مصاحبهشونده بازتعریف شد، داستانی مربوط به یکی از عالمان کهنسالی بود که 6 دخترش را در یک روز به عقد جنگجویان داعش درآورد. این مرد با تمام اعضای خانوادهاش از ولایت شمالی بدخشان به «درۀ مومند» ولایت ننگرهار، مرکز فرماندهی شاخۀ خراسان داعش آمده بود و پس از یک هفته اقامت در سرزمین خلافت، اقدام به برنامهریزی برای ازدواج دخترانش کرد.
وقتی شوهران تازهعروسان در جنگ کشته میشوند، آنان فوراً با مرد دیگری از اعضای داعش ازدواج میکنند. مصاحبهشوندهگان میگفتند که ازدواج مجدد جبری و مداوم سبب شده است تا شماری از زنان که شوهرانشان همراه با خانوادۀشان به ننگرهار آمده بودند، با فرار تاکتیکی دوباره به کابل یا در یک مورد به هرات برگردند. این زنان با ترک شوهرانشان اقدام به فرار میکردند یا هم مدت زمان کوتاهی پس از کشتهشدن شوهرانشان اردوگاه داعش را ترک میکردند.
فرصت ازدواج به مردانی که به قلمرو داعش سفر میکردند، محدود نمیشد. در چندین مورد، مردان ساکن کابل که از هواداران داعش بودند، براساس سنتهای رایج به خواستگاری دختر همفکر خود میرفتند و یا هم اعضای کهنسال این گروه دخترانشان را به عقد اعضای جوانتر در میآوردند. هدف اکثر ازدواجهای اینچنینی، مستحکمکردن رابطه میان خانوادههای جهادیان و یا هم استحکام رابطه میان زن و شوهر است.
خروج از سنتهای ازدواج براساس معیارهای افغانی که در آن برای احترام گذاشتن، از اعضای بزرگ خانواده خواسته میشود تا ترتیب ازدواج را بدهند، راه دیگریست که سلفیهای جهادگرا آن را رد میکنند تا بتوانند به میل خودشان زندهگی کنند. برای اعضای داعش رابطۀ جهادگرایی برتر از هر رابطۀ دیگر اجتماعی و حتا برتر از رابطه میان کودکان و والدین است.
اشتیاق برای جهاد جهانی
مصاحبهشوندهگان یکی دیگر از دلایلشان برای پیوستن به داعش را تعهد این گروه برای ایجاد خلافت جهانی عنوان کردند. از نظر آنان مفهوم جهاد جهانی به این معنا نیست که شاخۀ محلی داعش لزوماً باید در امر جهاد در دیگر نقاط جهان سهم گرفته و آن را بسط دهند، بلکه چنین مفهومی جزء ماموریت آیندۀ این گروه است. وفاداری و بیعت با رهبری مرکزی داعش برای خلافت جهانی به عنوان یک تعهد ایدیولوژیک، کافی انگاشته میشود.
براساس گفتههای مصاحبهشوندهگان، دستکم دو جنبۀ قابل توجه شاخۀ خراسان داعش نشاندهندۀ روحیۀ فراملی بودن آن است. یکی از این جنبهها این است که جنگجویان این گروه در شرق افغانستان بدون در نظرداشت تعلقات قومی و ملیتی، شانه به شانۀ همدیگر میجنگند. جنبۀ قابل توجه دیگر این است که شاخۀ خراسان داعش گهگاهی به اهداف فراتر از دشمنان افغان حمله کردهاند. مصاحبهشوندهگان به حملات سال 2017 این گروه به سفارت عراق در کابل، حمله بر کنسولگری پاکستان در شهر جلالآباد در سال 2016 و حمله بر کاروان محافظان سفارت کانادا در همین سال و چندین حمله بر مناطق مختلف پاکستان اشاره کردند و آن را ثبوتی در راستای تعهد این گروه برای جهاد جهانی عنوان کردند.
بحث روی جهاد فراملی بهگونۀ مطلق کماهمیت و توسعهنیافته باقی مانده و در مورد حملات فراتر از مناطق نزدیک – جایی که اعضای شاخۀ خراسان داعش حذب این گروه شدهاند – کمتر اتفاق نظر وجود دارد. مصاحبهشوندهگان بهگونۀ ضمنی میگفتند که هر چند حمله بر کشورهای غربی یکی از اهداف بزرگ و طبیعی داعش محسوب میشود، اما شاخۀ خراسان داعش در حال حاضر در موقعیتی نیست که بتواند چنین حملاتی را برنامهریزی کند. به اعتقاد مصاحبهشوندهگان، عملیات داعش در گام نخست افغانستان و در مقیاس بزرگتر، کشورهای همسایه است. در یک مورد، یکی از جهادگرایان سلفی مقیم کابل که برای یک دورۀ آموزش زبان به ایالات متحد امریکا سفر کرده بود، درسش را نیمه رها کرد و به افغانستان برگشت تا به داعش بپیوندد. این موضوع نشاندهندۀ تمرکز عملیاتی این گروه است، زیرا این فرد به جای تلاش انجام حمله در امریکا، ترجیح داد به درۀ مومند رفته، در سرزمین خلافت زندهگی کند و به جهان در افغانستان ادامه دهد.
روی همرفته، به نظر میرسد مصاحبهشوندهگان به این درک رسیدهاند که واقعی نگهداشتن آروزهایشان یک امر ضروریست. این موضوع با روح جهاد فراملی که بهطور کلی توسط اعضا و ایدیولوگهای شاخۀ خراسان داعش در سال اول (2015 تا 2018) ابراز میشد، در تضاد است. در زمان این مصاحبه که در نوامبر سال 2019 انجام شد، اطمینان در مورد جهاد جهانی بهگونۀ قابلملاحظهیی کاهش یافته بود. از سال 2015 تا سال 2018 شاخۀ خراسان داعش در تبلیغاتشان و اعضای این گروه – در مصاحبه با نویسنده در کابل و مناطق شرقی کشور – معتقد بودند که شاخۀ خراسان داعش، طالبان را از موقعیت شورشگران اصلی در دستکم نصف افغانستان بیرون میرانند. اعضای این گروه با اعتماد به نفس کامل چنین میپنداشتند که میتوانند قلمروشان را به ولایتهای شرقی و شمالی گسترش دهند، اما در اواخر سال 2019 و با از دست رفتن قلمرو و رهبران این گروه و همچنان شکست کامل داعش در سوریه و عراق، این خوشبینیها نیز نابود شد.
تمرکز مصاحبهشوندگان روی افغانستان ممکن بازتابدهندۀ راهنماییهای باشد که این گروه از سوی رهبران مرکزی دولت اسلامی دریافت کرده بودند، زیرا رهبران مرکزی داعش در سال 2017 افغانها و شماری از پاکستانیها را دوباره به «ولایت خراسان» برگرداندند و برای تقویت صفوف در حال جنگ شاخۀ خراسان داعش به آنان آموزشهای لازم را داده بودند. هرچند همۀ جنگجویان با میل خود برنگشتند، اما رهبری دولت اسلامی این جنگجویان را تهدید کرده بود که در صورت سرپیچی از این دستور، مجازات خواهند شد. شماری از مصاحبهکنندهگان به این نظر بودند که این راهنماییها احتمالاً در هماهنگی با شاخۀ خراسان داعش یا حتا به درخواست رهبری این گروه صادر شده بود.
هوس زندهگی زیر خلافت
یکی دیگر از عوامل الهامبخش برای جهادگرایان سلفی جوان و شهری برای پیوستن به شاخۀ خراسان داعش، امکان زندهگی در قلمروی بود که مصاحبهشوندهگان بهگونۀ مشتاقانه از آن به عنوان دارالخلافه یاد میکردند. با وجود اینکه شاخۀ خراسان داعش در اواخر سال 2019 بسیاری از مناطق زیر کنترلش را از دست داد، اما با آنهم اعضای این گروه از درۀ مومند ننگرهار و مناطق اطراف این دره به عنوان «سرزمین خلافت» یاد میکردند.
اغواگری سرزمین خلافت – مهم نبود این سرزمین چقدر خرد است و چه اندازه خردتر میشود – را میتوان از پروندههای دختران مجردی اندازه گرفت که برای پیوستن به برادرانشان (یا احتمالاً شوهران آیندهشان) در مناطق دورافتادۀ شرق افغانستان، خانههایشان را در کابل و پروان ترک میکنند. بسیاری از جهادگرایان سلفی شهری سفر به درۀ مومند را تقریباً زیارت یا سفر زیارتی تلقی میکنند و رفتن به آنجا را افتخار میپندارند. دلیل اصلی برای وقتگذراندن در این دره برای آنان حکم عملیکردن هجرت – تقلید از سفر پیامبر اسلام یا هجرت از مکه به مدینه – را دارد.
با توجه به اینکه اکثر گروههای جهادی معاصر به مخاطبانشان تنها قول امکان زندهگی در سرزمینی با مسافت دور و کنترل «اسلام ناب» را میدهد، اما به نظر میرسد که واقعی نشاندادن موثر چنین انتظاراتی توسط شاخۀ خراسان داعش، برای پیوستن مردم به این گروه انگیزۀ نیرومندی ایجاد کرده است. برعکس داعش، طالبان از مردم نمیخواهند تا به «سرزمینهای آزاد شده» مهاجرت کنند و مناطق زیر کنترلشان را به عنوان بخشی از «امارات اسلامی» اعلام کنند. برخی از مصاحبهشوندهگان عدم ترسیم صریح مرز میان قلمرو این گروه و حکومت را ادامۀ نظام کنونی تفسیر میکردند. به بیان دیگر، این مصاحبهشوندهگان به این نظر اند که در مورد یک دولت اسلامی «جوهرۀ اسلامی» زیادی در عقیدۀ طالبان وجود ندارد.
نقش نارضایتی و میراث جهادهای پیشین
ایدیولوژی شاخۀ خراسان داعش را میتوان یک «عامل کشش» تعریف کرد، زیرا این ایدیولوژی توجه مردم را به خود جلب میکند. با این حال، یک «عامل فشار» نیز در آن وجود دارد که در قالب نارضایتی از وضع موجود، مردم را از روشهای معمول پیگیری تغییرات سیاسی دور میکند.
وقتی صحبت از نارضایتی میشود، گروههای از طیفهای مختلف با دیدگاههای اسلامگرایانه – خشونتگرا و خشونتپرهیز – همین مسائل (نارضایتی از نظام کنونی) را متذکر میشوند. نکتۀ اصلی در میان آنان سرخوردهگی گسترده از نظام پس از طالبان است که نخبهگان آن در تحقق حکمرانی کارا ناموفق بوده است. برای جوانانی که به دنبال جایگزینی برای نظام دموکراتیک «آزمایشی» شکست خوردۀ افغانستان اند، آرمانهای اسلامی از گفتمان جنبشهای اسلامی مدرن هم امیدوارکننده است و هم قابل دسترسی. باری بسیاری از اعضای شاخۀ خراسان داعش گزینۀهای مختلفی را در میان طیفهای مختلف اسلامی آزمایش کردند تا اینکه به تندروترین آنان رسیدند. سرخوردهگی از حاکمیت ضعیف با نگرانیهایی مرتبط با ارزشها درهم آمیخته است، به این معنا که به عقیدۀ آنان مداخلۀ غربیها نه تنها حاکمیت افغانستان را به خطر انداخته، بلکه با تحلیل بردن فرهنگ سنتی افغانستان، اخلاق جوانان را به فساد کشانده است. این نگرانی اغلباً توسط بخشهای گستردهیی از جامعه از جمله علما در مورد فهرست معاشبگیران حکومت ابراز میشود. از نظر هواداران شاخۀ خراسان داعش، تنها راه جوابدادن به «جنگ صلیبی» غربیها، جهاد مسلحانه است.
برای کسانی که به دنبال جایگزینی نظام کنونی با یک «نظام اسلامی» است، علتی که سبب میشود تا فعالیتهای بدون خشونت به سوی جنگهای مسلحانه تغییر شکل دهد، ادبیات غنی از جهاد است که در طول چهار دهه درگیری به وجود آمده است. این ادبیات، فرهنگی را ایجاد کرده است که براساس آن مردن در جنگ علیه متصدیان کنونی حکومت به دلیل یک امر اسلامی، قربانیدادن قهرمانانۀ یک شهید است. استفاده از خشونت به ویژه زمانی الزامآور میشود که مشاهده شود یک نهاد خارجی و غیرمسلمان حاکمیت و غرور افغانها را به چالش میکشد و دههها حماسهسازی در مورد جهاد پرخاشگرانه برای اقشار مختلف جهادی در افغانستان و منطقه الهامبخش بوده است.
فضای عاطفی ایجادشده برای جهادیان از طریق ادبیات و فضای فکری ایجادشده که از گفتمان سیاسی نشأت میگیرد، با فضای ملموس در قالب قلمرو بدون حکومت تطابق مییابد. موجودیت چنین قلمروی سبب شده است که جوانان کمتر خواستار شکل آزمایشی جهاد شده و بیشتر خواهان عملیکردن جهاد اند. در واقع، نویسنده طی یک دهه تحقیق در مورد رفتارهای تندروانه، به ندرت با کسانی مواجه شده است که به یک گروه خشونتگرا پیوسته باشد و عقاید سرسختانۀ خود را به جای آزمایش عملی نکرده باشد.
منبع: موسسۀ صلح ایالات متحده امریکا