صدیقه: نخستین تجربهی قاعدگیام بسیار سخت گذشت. صبح به محض برخاستن از خواب حس کردم که لباس زیرم نمناک است. تا هنگامی که خون را ندیدم چندان نگران نشدم. با دیدن خون به خود لرزیدم؛ گفتم شاید مریض شدهام و خودم خبر ندارم.
در آن زمستان سرد و برفی، مجبور شدم برای اینکه کسی نداند چه بر سرم آمده، خودم و شلوارم را با آب سرد بشورم.
آن روز به مکتب نرفتم، روزهای بعد هم همینگونه با ترس و دلهره گذشت. تا این که مادرم متوجه لکهی روی پیراهنم شد. خجالتزده بودم و نمیدانستم در برابر پرسشهای احتمالی چه بگویم؛ واقعن چه شده است، چه بر سرم آمده؟
تا آن روز مادرم هیچ چیز در مورد قاعدهگی نگفته بود، اما پس از دیدن لکه، تکهیی روی شلوارم دوخت و گفت نترسم.
«همهی دخترها وقتی جوان میشوند، شلوارشان خونآلود میشود» این تنها جملهیی بود که مادرم در بارهی پریود گفت. دیگر مانند گذشته نبودم، فکر میکردم به یکباره تغییر کردهام و از این که دیگر نمیتوانستم با دوستانم بازی کنم غمگین بودم.
حدود یک سال مادرم روی شلوارم تکه میدوخت و گذشت زمان سبب شد تا با قاعدهگی کنار بیایم. حالا که سالها از آن روز میگذرد، هنوز تجربهی تلخ پریود به یادم مانده است. بعدها دانستم که بهتر است از نوار بهداشتی به جای تکه استفاده کنم و دیگر نیازی نبود تکه بدوزم و بعد از مدتی بشورمش و باربار از آن استفاده کنم.
برای برادرزادهها و خواهرانم در بارهی پریود همهچیز را پیش از پیش گفتم تا آنان یک صبح آفتابی با دیدن لکهی خون بر شلوارشان نگران نشوند؛ تا آنان مانند من تجربهی تلخی از نخستین پریودشان نداشته باشند.