مقدسات ناسیونالیسم و الحاد دکتر ناشناس

ناسیونالیسم به معنی مدرن آن، زادۀ حقارت، عسرت و درماندگی است. به بیان دیگر ناسیونالیسم مدرن زمانی متولد شد که ارزش‌های عشیره‌یی قبایل آلمانی در برابر فرهنگ فاخر فرانسوی، در عصر ناپلئون و دوران پس از انقلاب کبیر فرانسه احساس خفت کرد.

البته این نکته مبرهن قابل یادآوری است که ناسیونالیزم، تمام و کامل در قرن 19 زاده نشده است. خواستگاه آن محتملاً به دوران تشکیل کانون‌های اولیه و آغاز زندگی گله‌یی انسان‌های نخستین منتهی‌ می‌شود که عامل عمده در توحید، زندگی دسته‌جمعی، تداوم نژادها و قبایل مختلف بوده است.

اما در عصر پیدایش‌ ایزم‌ها در قرن 19، ناسیونالیزم به گونۀ امروزین آن صورت‌بندی شد و متکای خود را «Volk» یا زندگی توده‌یی مردم قرار داد که زبان مشترک مهم‌ترین عنصر آن بود. فیخته از پدیدآورندگان ایده‌آلیسم آلمانی که در آغاز دیدگاه مساعدی در برابر فرانسویان داشت، اما هنگامی که ایالات آلمان به دست سپاه ناپلئون مقهور شد، فیخته تغییر دیدگاه و در طی نطقی در برلین اعلام کرد که آلمانی‌های صاحب منش و سجایای ملی یا Volksgeist به مراتب شریف‌تر از سایر ملل‌اند و بایست آن را در برابر نفوذ بین‌المللی فرانسه محافظت کنند.

این اظهارات برای فرانسویانی که در اوایل قرن 19، خاک اروپا را به توبره کشیده بودند، به غایت احمقانه به نظر می‌رسید به همین جهت معترض نشدند. بعدها به نوشتۀ رابرت روزل پالمر در کتاب تاریخ جهان نو، «هردر» کتابی به نام تاریخ حکمت بشر نوشت. او در این کتاب تأکید کرد که ملت آلمان راه متمایز از ملت فرانسه دارد و تمدن کامل معرف سجایای ملی هر ملت ویژه‌یی است. نظریۀ Volksgeist که مسبب شوریدن ملت‌های اروپایی در برابر ساختارهای کهنه بود و خشونت و خصومت در برابر فرهنگ و ملت‌های دیگر را توجیه می‌کرد، بعدها در آلمانِ عصر هیتلر، بالید و دیدگاه غالب نژادِ برتر را زایید.

نژاد ژرمن که شاخه‌یی از نژاد آریایی پنداشته می‌شد در این دوران به عنوان نژاد برتر معرفی شد که شایستۀ سروری به تمام ملل جهان را دارد. در آن زمان این امر حقیقت آشکار و غیر قابل‌انکار پنداشته می‌شد. در محور آن نویسندگان و دانشمندان زیادی نسخه‌ها بافتند تا قطعیت آن را ثابت کنند. در آن زمان این رویکرد به صورت دیانت جمود تکامل یافت که منکران و کافران آن سزاوار سوزاندن بودند.

گونۀ افراطی این نگرش، در میان ملل مختلف جهان منتشر شده بود، هر ملتی می‌اندیشید، شایستگی سلطه بر جهان و سایر ملل را دارد؛ قوام و استحکام این نگرش وابسته به تاریخ‌گرایی در بین هر ملتی بود. برای همین هر نژادی برای توجیه، برتری و سلطه بر دیگران از تاریخ استمداد می‌جست.

ملت‌هایی که تاریخ مکتوب و ادبیات مکتوب نداشتند، برای گردآوری ادبیات مردمی و افسانه‌های عامیانه آستین بالا زدند و تمایل شدید برای نگاشتن تاریخ در جهت اثبات برتری نژادی به وجود آمد؛ پیامبران ملی ظهور کردند و تاریخ‌نگاران برای تأیید قدامت مدعای‌شان به جعل و خلق اسناد دست یازیدند.

انگیزۀ این تاریخ‌گرایی افراطی، آمیزه‌یی از نفرت نهادینه‌شده در برابر تبار، فرهنگ دیگری و تمایل برای انحصار قدرت به دست تبار سرور و ممتاز بود؛ در واقع در عصر پس از فروریزی ساختار‌های کهن و ظهور حکومت‌های ملی، ملل جهان بار دیگر به الگوی عشیره‌ییِ فرهنگ مقدس تمسک جستند.

به این ترتیب به نقل از کتاب توتم و تابوی فروید، آن‌چه را که ماکس مولر در کتاب خود در مورد تابو آورد «اولاً علامت طایفه، ثانیاً اسم طایفه، ثالثاً اسم یک نیای طایفه، رابعاً اسم شیئی که طایفه آن را مقدس می‌شمارد» ناسیونالیسم مدرن، فرهنگ قومی را با اغراق مضاعف به عنوان نماد، هویت، خالق و شیئی مقدس به رسمیت شناخت و پیروزمندانه قطعیت آن را اعلام کرد.

افغانستان و ناسیونالیسم

افغانستان نیز از این تحول جهانی مستثنا نماند و با یک تفاوت بنیادین به این کاروان پیوست؛ در دیگر مناطق جهان ملل زیر ستم و مللی که در قدرت شریک نبودند با احساس این که ملل غالب فرهنگ و نژاد آنان را تحقیر کرده، قیام کردند و در برخی موارد در برابر فرایند استحالۀ خرده فرهنگ‌ها به شدت واکنش نشاد دادند.

در افغانستان سناریوی استحالۀ خرده فرهنگ‌ها در فرهنگ ملی با اصطکاک جدی مواجه نشد، زیرا تداوم اقتدار قوم غالب در هم‌دستی با قدرت‌های غالب جهانی و در پی آن استبداد کبیر و صغیر اقوام زیر ستم را کاملاً عقیم ساخته بود. قوم غالب برای تداوم سلطه و انکار هویت‌های دیگران، جاعلانه هویت ملی را که در حال حاضر مناقشه‌برانگیزشده، خلق کرد.

یکی از پیش‌گامان این روند محمود طرزی، نوگرای افغانستان در سدۀ بیستم بود که با گروهش زیر حمایت حکومت شاه امان‌الله قرار داشت، اما دوران افراط در ناسیونالیسم موزی در آستانۀ جنگ دوم جهانی، در افغانستان هم‌زمان بود با استبداد صغیر و حکومت آل‌ یحیی.

در این زمان حکومت آل‌ یحیی سیاست ملی‌سازی و روند استحالۀ فرهنگی را تشدید بخشید، اما هم‌زمان احساس شد که فرهنگ مورد حمایت دولت در صورت قبیله‌یی‌ آن ابتر است و توان هضم خصم را ندارد؛ به همین جهت دولت سیاستی را برای رفع این نقیصه در پیش گرفت.

»پشتو مرکه» در سال 1301 ش (1922 م)، «انجمن ادبی کابل» سال 1309 ش (1930 م)، «انجمن ادبی کندهار» سال 1311 ش (1932 م) جزئی از این تلاش‌ها بود که با ادغام این انجمن‌ها در سال 1316 ش (1937 م) «پشتو تولنه یا اکادمی افغانان» با ریاست سردار محمدنعیم خان تشکیل شد.

اکادمی افغانان بعدها به اکادمی علوم افغانستان تکامل یافت، اما پشتو تولنه خدمات چشمگیری به فرهنگ قوم غالب کرد و تاحدودی قناعت جمعی را برای پذیرش فرهنگ و ارزش‌های قوم غالب به عنوان ارزش ملی فراهم نمود. این نتیجه را می‌توان از روحیۀ جریان‌های دهۀ دموکراسی و جریان‌های چپ  استخراج کرد. جریان‌های روشن‌فکری که در قرن 20 در افغانستان ظهور کردند با وجود تفاوت قومی و فرهنگی ملاحظۀ چشمگیری در مورد آن‌چه هویت ملی تلقی می‌شد، نداشتند.

به هر حال یکی از دستاورد مهم پشتو تولنه که در حد کتاب مقدس مذهب ناسیونالیسم افغانی ارزش دارد، کتاب «پته خزانه» مکشوف عبدالحی حبیبی مورخ برجستۀ تاریخ معاصر افغانستان است. گویا این کتاب را حبیبی در سال 1322 ش (1943) کشف و یک سال بعد از آن منتشر کرده است. این کتاب شناسۀ شاعران زبان پشتو است که تاریخ شعر زبان پشتو را به سال 139 هـ.ق می‌رساند. البته پته خزانه یگانه کشف این تاریخ‌نگار پرکار نبوده است. حبیبی پیش از کشف پته خزانه مدعی شد که چند برگۀ‌ محدود از شناسۀ فردی به نام سلیمان ماکو را به دست آورده که قدیمی‌ترین نثر زبان پشتو است. به این ترتیب او تصور مرسوم که پنداشته می‌شد قدیمی‌ترین نثر زبان پشتو، آثار به جا مانده از پیر روشن و دشمن سرسخت او آخوند درویزه است را به چالش کشید.

آثار و منابع تاریخی که در روزگار حاکمیت آل یحیی پدید آمد تا روزگار ما همچنان به عنوان منابع اصلی در تاریخ شمرده می‌شوند و علت بسیاری از کج‌فهمی‌ها اند؛ در تشخیص ماهیت تاریخ‌نگاری به عنوان علم، درستی و روایت بی‌طرفانه مهم‌ترین عنصر، علم تاریخ است. اما از دوران آل ‌یحیی به این‌سو در مضمون تاریخ برای دانش‌آموزان دورۀ مکتب و دانشجویان دانشگاه می‌آموزانند که نام افغانستان را احمدشاه درانی برای جغرافیای زیر تسلط‌ش برگزید و از آن زمان نام رسمی کشور ما شد.

در مورد این دروغ آشکار که ‌منبع تاریخی ندارد، هیچ دانش‌آموزی حق چون و چرا ندارد، همه بلا استثنا این دروغ را همانند یک باور دینی به صورت قطعی می‌پذیرند.

در افغانستان که سرزمین باور و ناموس است، هر موضع را می‌توان با مقدس‌سازی دفاع کرد؛ به این جهت ناسیونالیسم برای دفاع از ارزش‌هایش حریر مقدس پوشیده و در جایگاه باور نشسته است. از این‌رو هنگامی که دکتر ناشناس، هنرمند سرشناس افغانستان اصالت پته ‌‎خزانه را زیر پرسش قرار داد، موجی از اهانت و تکفیر متوجه‌اش شد.

علم، تشکیک به امور را جایز می‌‌شمارد و اثبات و ابطال را برمی‌تابد. اما ناسیونالسیم این امکان را بر نمی‌تابد و بقا را در مقدس‌نمایی ارزش‌هایش می‌جوید. دکتر ناشناس در زبان پشتو دکترا (PHD) دارد و بیش از هر کس صلاحیت سخن‌گفتن در مورد زبان پشتو را، اما چون سخنش در تناقض با مقدسات ناسیونالسیم قرار دارد، باید تفکیر شود.

در قرن 17، گالیله به دلیل این که مرکزیت زمین را منکر شد، در دادگاه تفتیش عقاید اجباراً سخن خود را پس گرفت و استغفار کرد؛ ناشناس به دلیل موجی از تفکیر و تحقیر، سخن خود را پس گرفت و علاوه کرد که صلاحیت سخن‌گفتن در این باب را ندارد.

از فهوای یادداشتی که از سوی دکتر اعظم سیستانی در دفاع از پته خزانه منتشر شده، چنین برمی‌آید که ناشناس برای تخریب پته خزانه، ستون ادبیات پشتو از سوی اجانب تنفیذ شده است.

اما علم تاریخ حکم ‌می‌کند که تاریخ را فارغ از حب‌وبغض، بایست تحلیل کرد و تمام فکتورهای تأثیرگذار را مدنظر داشت. چون ناسیونالیسم ترکیبی از حب مضاعف و بغض مضاعف است، محصول پشتو تولنه و اکادمی علوم افغانستان مشکوک و از نظر علمی قابل بررسی‌اند. در افغانستان این امکان از سوی دولت و ناسیونالیست‌های مومن به شدت محدود شده و فرصت اندکی برای آن فراهم است، ولی نسل دانش‌آموخته و دانشگاه بایست به میراث ناسیونالیست‌های قرن 20 به دیدۀ شک بنگرند و در پی بررسی علمی آن باشند.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام