من نیم دهه تاریخ دیپلماسی آمریکا با رژیمهای سرکش و گروههای تروریستی را واکاوی کردم. چه فردی از حزب جمهوریخواه بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا تکیه زده باشد و یا فردی از حزب دموکرات، همه در مواجهه با رژیمها، چه در خاورمیانه یا آسیا، از یک الگو پیروی کردند. هر زمانی که ایالت متحدۀ آمریکا یک روند دیپلماتیک در سطح بالا را شروع میکند، وزارت امور خارجه تقریباً همیشه از ترک آن امتناع کرده و هیچگاهی پاسخ منفی دریافت نمیکند. در واقع، تاریخ سیاسیسازی اطلاعات نشان میدهد که سیاستمداران و دیپلماتها برای پشتیبانی و پیشبرد روند سیاسی بیشتر از روشهای پر پیچ و خم اطلاعاتی استفاده میکنند تا رفتن به سمت اقدامات نظامی. وقتی یک فرستادۀ ویژه فرایندی را که میتواند برایش شهرت و اعتبار به همراه بیاورد، انحصار کرد، کمتر احتمال میرود که او فریبکاریهای طرف مقابل را بد عهدی تفسیر کند. خواه این فرایند گفتوگو با ایرانیها در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما باشد یا روند گفتوگوها با سازمان آزادیبخش فلسطین در دوران ریاست جمهوری جورج بوش و بیل کلینتون.
و چنین چیزی در توافقنامۀ شکنندۀ صلح آمریکا و طالبان نیز مشهود است. 11 هفته پس از امضای توافقنامۀ صلح آمریکا و طالبان که زلمی خلیلزاد و نمایندهگان طالبان آن را در حضور مایک پمپئو، وزیر امور خارجۀ آمریکا امضا کردند، خشونتها به اندازهیی افزایش یافته است که نه سفارت آمریکا در کابل و نه هم ماموریت حمایت قاطع در افغانستان قادر به ارایۀ علنی آمارها نیستند. دیپلماتها در زمان خبرهای ناخوشآیند هیچگاهی دور واگن حرکت نمیکنند، این که خلیلزاد طالبان را از دخالت در حملات هفته گذشته که بر یک مراسم خاکسپاری در ننگرهار و یک زایشگاه در کابل انجام شد، تبرئه میکند، در تضاد با آن روش دیپلماسی است.
مقامهای افغانستان میگویند که آنان شواهد قانعکننده و چندجانبهیی در دست دارند که نشان میدهد، طالبان در بمبگذاری و حمله بر مراسم خاکسپاری در ننگرهار دست داشتهاند. به گفتۀ این مقامها، آنان در حال بررسی سرنخها و مدارکی اند که نشان میدهد طالبان در حمله بر شفاخانۀ نسایی ولادی کابل نیز دخیل بودهاند. این که خلیلزاد از ارایۀ آمارهای متداول و اطلاعات در مورد خشونتها پس از توافقنامۀ صلح خودداری میکند و پس از آن از مقامها میخواهد که پیش از پایان بررسیها به حرفهای او اتکا کنند، سبب ایجاد شبهه در مورد انگیزههای خلیلزاد در نسبت دادن حملات اخیر (به گروه داعش) میشود.
مشکل فراتر از آن است که احتمال دهیم یک فرستاده برای زنده نگهداشتن توافقی که او امضا کرده است، غیرصادقانه عمل میکند، بلکه مشکل این است که وقتی طالبان میتوانند به کابل نفوذ کرده و یک حملۀ بزرگ را انجام میدهند و آمریکا به جای توجه به این مشکل و کمک به متحدان افغان برای پر کردن شکافهای امنیتی، تلاش میکند تا این حمله را مخفی کند. این موضوع به طالبان برای حملۀ دوباره به کابل انگیزه میدهد. به خاطر داشته باشید، وقتی طالبان برای اولینبار در سال 1996 به کابل حمله کردند، این حمله برخلاف تعهدشان مبنی بر اشتراک در گفتوگوهای بینالافغانی انجام شد و حالا این طرح یکبار دیگر در حال تکرار است. مطمئناً، گفتوگو با دشمن مضر نیست، اما این که یک طرف برای صلح تلاش کند و طرف دیگر به راه حل سیاسی به عنوان راهبرد جنگ نامتقارن نگاه کند، انجام گفتوگوها موفقیتآمیز نخواهد بود و واداشتن امنیت ملی به تفکر آرزومندانه به جای واقعیت همیشه غیرعاقلانه بوده است.
عیب پوشانی یا قباحتزدایی آشکار طالبان توسط خلیلزاد یک رسم خطرناک است. رسم خطرناک دیگر تلاشهای قلدرمآبانه برای واداشتن متحدان به گفتوگو با تروریستان است. حملات تروریستی اخیر در افغانستان درست یک روز پس از دیدار خلیلزاد از دهلی نو انجام شد. خلیلزاد در گفتوگو با روزنامۀ هندو از هند خواست تا وارد مذاکرۀ مستقیم با طالبان شود. او گفت، هند یک نیروی مهم در افغانستان است و چنین مشارکتی در خور (طالبان) خواهد بود.
در واقع چنین مشارکتی خیلی هم غیرمناسب است. در 24 دسامبر سال 1999 تروریستان یک هواپیمای خطوط هوایی هند را از مسیر کاتماندو – دهلی نو ربوده و آن را به سمت کندهار تغییر مسیر دادند. طالبان به ربایندگان در کندهار پناه داده و آنان اجازه یافتند تا هواپیما را برای یک هفته در اختیار داشته باشند و حتا با این که ربایندگان یکتن از مسافران را کشتند، اما در نهایت با همکاری طالبان موفق به فرار شدند. علاوه بر این، طالبان اردوگاههای آموزشی برای گروه تروریستی حرکتالمجاهدین ایجاد کردهاند، گروهی که چندین حملۀ تروریستی را در داخل خاک هند انجام داده است.
در حالی که خلیلزاد از موفقیت روند دیپلماتیک ناامید است (او پیش از این در مورد عدم دخالت ایران در امور عراق نیز مذاکره کرده است). با این حال، اصرار دارد که طالبان تغییر کرده است، اما واقعیت این است که نیروهای آمریکایی و افغان حدود یکسال پیش در یک عملیات مشترک عاصم عمر، رهبر شبکۀ القاعده در شبه قارۀ هند را در مناطق زیر کنترل طالبان کشتند که نشان میدهد طالبان تغییر نکردهاند. (افزون بر اینکه پیشنهاد خلیلزاد در مورد گفتوگوهای مستقیم مقامهای هندی با یک گروه تروریستی، طنزآمیز است. واقعیت دیگر این است که او، حمدالله محب، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور منتخب افغانستان در لیست سیاه قرار داده است، زیرا محب از رویکرد آمرانۀ خلیلزاد انتقاد و اعتماد او به طالبان را زیر سوال برده بود.)
خواستههای خلیلزاد برای واشنگتن مشکلآفرین است (او از بزرگترین دموکراسی دنیا میخواهد با گروهی گفتوگو کند که معتقد است هندوها و دیگر مسلمانان غیرسنی مستحق مرگ اند) که این میتواند سیاستهای بزرگتر ایالات متحده در امر مبارزه با تروریسم را از بنیاد برچیند. نه تنها هند که حتا متحدان اروپایی آمریکا (که همیشه طرفدار رویکرد سیاسی بودهاند) میتوانند از مدل خلیلزاد استفاده کرده و از آمریکا بخواهند که به جای قرار دادن گروه حزبالله در فهرست سیاه با این گروه وارد گفتوگو شود، زیرا حزبالله به همان اندازه در لبنان یک واقعیت است که طالبان در افغانستان و هر دو، گروههای نیابتی کشورهای خارجی اند که برای منافع آن کشورها کارزار جنگهای نامتعارف و نیابتی را پیش میبرند.
اگر خلیلزاد به هند توصیه میکند که با طالبان وارد گفتوگو شود، پس چه چیزی میتواند رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه را از خواستهاش که گفتوگوی امریکا با گروههای القاعده، داعش و حماس (سه گروه تروریستی که ترکیه با آنها ارتباط دارد) است، باز دارد؟
امور پیشین در دیپلماسی دارای اهمیت است، به همین دلیل وزارت خارجۀ آمریکا باید با دقت گام بردارد. اگر خلیلزاد بخواهد برای موفقیت توافقنامۀ صلح بیشتر از آنچه طالبان انجام میدهند، تلاش کند، این موافقتنامه محکوم به شکست خواهد شد. ناامیدی روز افزون خلیلزاد (نادیدهانگاشتن و بهانهتراشی برای تروریسم و از دیگر کشورها نیز خواستار چنین رفتاری شدن) نه تنها منجر به ایجاد صلح نشده، بلکه به راحتی به خونریزی گستردهتری در منطقه منجر خواهد شد.
نویسنده: میشل روبین
منبع: واشنگتناگزماینر