درست در هشتم مارچ، روز جهانی همبستگی زنان، کار نقاشی چهرهی حمیده برمکی بر روی دیوار روبهروی خانهی رهبر حزب اسلامی به پایان رسید. اما فردای آن روز بر روی این نقاشی که با زحمت بسیاری کشیده شده بود، رنگ پاشیده شد.
حمیده برمکی، مسؤول بخش کودکان کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان با تمام اعضای خانوادهاش (همسر و چهار فرزند) در سال ۲۰۱۱ در یک حملهی انتحاری در شهر کابل جان داد. هشت نفر دیگر نیز در این رویداد کشته شدند. حزب اسلامی حکمتیار مسؤولیت این حمله را بر عهده گرفت.
در نخست بر روی متن این نقاشی رنگ پاشیده شد؛ در کنار چهرهی حمیده برمکی، «پرواز را به خاطر بسپار… هشتم مارچ، روز جهانی زن برای همسنگرانم مبارک باد!» از قول بانو برمکی نوشته شده بود.
این عملکرد نشانهی حجم نفرت از هشتم مارچ یا روز همبستگی زنان است. با وجود اینکه یکی از شعارهای حزب اسلامی احترام به زنان بوده و این حزب همواره تلاش کرده تا در نشستهای خود به زنان سهم بدهد، چرا باید در چنین روزی با در نظر داشت حساسیت مردم و رسانهها نخست متن هشت مارچ از دیوار نزدیک خانهی حکمتیار پاک شود؟ پاسخ به این پرسش و دهها پرسش دیگر از جمله این که چگونه میتوان پذیرفت حزبی که تحمل دیدن نقش یکی از قربانیان حملات خود را ندارد، برای انتخابات ریاست جمهوری آمادگی میگیرد و میخواهد یکی از مهرههای تصمیمگیرندهی نهاد حکومت باشد، دشوار است و در صورت تحقق، آیندهاش غیرقابل تصور.
هنرمندان موفق شدند
احساس گناه و عذاب وجدان حسیست همراه با اضطراب و نگرانی که در خیالات در مورد کاری که میتوان انجام داد، اما در انجام آن کوتاهی شد یا به نحو احسن عملی نشد، شکل میگیرد و در این حالت حس نارضایتی و خودخوری تمام وجود را هر لحظه میفشارد.
همین که شماری به نقش حمیده برمکی بر دیوار نزدیک خانهی گلبدین حکمتیار عکسالعمل نشان دادهاند، به این معناست که دیدن چهرهی برمکی بر احساسات برخی به ویژه نزدیکان رهبر حزب اسلامی تأثیر داشته است و این تأثیر حاکی از موفقیت هنرسالاران و عذاب وجدان حکمتیار است.
حکمتیار یکی از متفاوتترین چهرههای تاریخ معاصر افغانستان به شمار میرود. او در هنگام گفتوگو با رسانهها حتا بر برخی از گفتههایش که به نظر شماری خارج از منطق است پافشاری میکند و بر درستی آن تأکید میورزد؛ از قضیهی جدایی زبان فارسی و دری میتوان به این نکته پی برد.
حکمتیار؛ چهرهی ماندگار در حافظهی تاریخی افغانستان
حکمتیار که در نخست عضو حزب جمعیت به رهبری برهانالدین ربانی بود، بعدها حزب اسلامی را بنیان گذارد و در رأس آن خودش قرار گرفت. او این حزب را با رویکرد مرکزیت گرایی و با کمک شخصیت کاریزمای خود توانست تا نقاط دور کشور دستوپا دهد و هواداران زیادی در سراسر کشور به ویژه مناطق پشتوننشین برای خود جذب کند.
او یکی از شاخههای اصلی جنگهای داخلی به شمار میرود. با این که ورود حکمتیار به کشور سروصداها و اعتراضهایی را به دنبال داشت و حتا کاربران صفحات اجتماعی از این چهرهی جنجالی به نام قصاب کابل یاد کردند و پروفایلهایشان را سیاه گذاشتند، اما رنگپاشی بر چهرهی حمیده برمکی نخستین عکسالعمل حکمتیار یا حداقل هواداران او به چنین اعتراضها به شمار میرود.
این رویکرد تأثیر و قدرت هنر را در برابر عاملان جنگ نمایان میسازد؛ بدون شک هنر برای رویارویی با تفنگ خیلی بیشتر تأثیرگذار است و در حداقلترین مورد، همین که وجدانی را وادار به عذاب و عکسالعمل کرد، خود دست کمی از یک مبارزهی رودررو و مخالفت با جنایت ندارد.
بهتر خواهد بود تا در پایان به حافظهی تاریخی نیز اشارهیی داشته باشیم؛ حافظهی تاریخی مردم افغانستان کوتاهمدت است؛ آنهم بیشتر به دلیل این که رویدادها پشتسرهم و بسیار سریع به وقوع میپیوندند. در چندین سال گذشته افغانستان شاهد رویدادهای بزرگ بیشماری بوده است؛ حملاتی که در هر یک از آنها صدها تن تلف شدهاند. از حمله بر شفاخانهی وزیرمحمداکبر خان گرفته تا هوتل انترکانتیننتل، از قتل فرخنده گرفته تا قضیهی تبسم همه از اذهان عمومی به زودی رخت بربستند و الا در مناسبت خاصی، دیگر از آنها کمتر یاد میشود.
حتا قضیههایی چون قتل عام میرزااولنگ و سربریدن هفت مسافر زابلی، انتحار در میان معترضان روشنایی و گلولهباری بر معترضان رستاخیز تغییر نیز پس از چند روز ورد زبانبودن فراموش شدند.
گونههای این رویدادها در سرزمینی چون افغانستان که درگیر جنگ در چندین جبهه است و از سوی دیگر به خاطر سطح پایین سواد و فقر روزافزون، رویدادهای خشن اجتماعی به شدت در سراسر کشور محسوس است، بسیار زیاد به چشم میخورد. اما این قضیه در قبال حکمتیار فرق میکند، با این که سالها از حملهی انتحاری حزب اسلامی در کابل که موجب کشتهشدن حمیده برمکی شد میگذرد، هنوز این رویداد و دهها جنایت دیگر در اذهان مردم ماندگار ماندهاند.