با هزار دلهره به سوی شفاخانۀ اتاترک میروم. نمیدانم با مادرانی که تازه از رنج و درد زایمان و حملۀ تروریستی جان سالم به در بردهاند، چهگونه روبهرو شوم.
وارد دهلیز شفاخانه که میشوم، صدای کودکان نوزاد را میشنوم. سراغ زنان و کودکانی که از شفاخانۀ صد بستر دشتبرچی به اتاترک منتقل شدهاند را می گیرم. مردی با اشارۀ انگشتش نشانم میدهد. وارد اتاق میشوم. در اتاق شفاخانه زنان افسرده، زنان فرزند مرده، زنان زخمخورده دست بر گونهها مانده و فریاد سر میدهند.
نزدیک زن جوانی میشوم که کودکش را در بغل گرفته تا آرامش کند. زنی که هنوز به زنده بودنش مشکوک است و با دیدن هر فرد تازهواردی اشک از گونههایش سرازیر میشود.
از او اجازۀ مصاحبه را میگیرم. به سختی میتواند سخن بگوید. بغض گلویش را میفشارد و ناگهان منفجر میشود. به باور او، روایت آنچه که آن روز شوم، آن روز نکبت، آن سهشنبۀ سیاه، اتفاق افتاد، قلب هر جنایتپیشهیی را به درد میآورد.
میگوید نامش زرمینه است و 28 سال دارد. زرمینه، 8 ساعت قبل از آغاز حمله به شفاخانۀ صد بستر دشتبرچی، بستری شده بود و منتظر به دنیا آمدن فرزند نگونبختش بود. زرمینه میگوید که با شدت درد زایمان، به کمک پرستار به اتاق ولادت رهنمایی شدم. روی تخت خوابیدم و برای آمدن فرزندم درد کشیدم.
فرزند زرمینه به دنیا میآید. پرستار با چشمان ذوقزده به او مژدهگانی حضور یک دختر خوش چشم و ابرو را میدهد. زرمینه فرزند تازه به دنیا آمدهاش را میگیرد و محکم میبوسدش.
او میگوید برای لحظهیی کوتاه تصور کردم دخترم بزرگ شده است، مکتب میرود، میخندد، میرقصد و شادی میآورد. با صدای پرستار که میگوید: فرزندت را شیر بده، از جا میپرم زرمینه کودکش را به سینه فشرد و دخترک با ولع پستان مادر را میمکد و مادر با دیدن این صحنه، سختی نه ماه بارداری و درد زایمان را فراموش میکند. پرستار به زرمینه میگوید که تا ساعت دیگر به خانه میرود.
صدای ناگهانی شلیک گلوله و سروصدای مردان، زنان و کودکان زرمینه را سراسیمه میکند. آشفته میشود و میپرسد چه اتفاقی افتاده، اما هیچکسی جوابش را نمیدهد.
دو زن دیگر نیز همراه با زرمینه در اتاق ولادت هستند. میان این دو زن و زرمینه پردهیی نازک آویزان است و میتوانند به راحتی همدیگر را حس کنند و ببینند. زرمینه و دو زن دیگر نمیدانند چه اتفاقی قرار است بیفتد. فقط نوزادانشان را سخت در آغوش میگیرند. زرمینه با عجله به زیر تخت میرود و آنجا پنهان میشود.
به گفتۀ زرمینه، در حدود 20 دقیقه از وضع حمل او و ده دقیقه از صدای شلیک گلوله گذشته بود که یک مرد مسلح وارد اتاق ولادت میشود. در مقابل چشمان زرمینه ناباورانه آن دو زن و نوزادانشان را به رگبار میبندد. زرمینه از زیر تخت اوضاع را زیر نظر دارد. مرد میخواهد از اتاق بیرون شود، اما به یکبارهگی زرمینه را میبیند. به سویش میبیند و با انگشت به او هشدار میدهد. اما بدون آنکه شلیک یا کاری کند از اتاق بیرون میشود.
زرمینه باورش نمیشود که فرد مسلح از آنجا رفته باشد. فکر میکند شاید فرد دیگری به سراغش بیاید و جان خود و کودکش را بگیرد. چند دقیقه را با همین افکار میگذراند که محافظان شفاخانه میآیند تا مریضان گیرمانده را نجات دهند. زرمینه با دیدن آنان کودکش را گرفته و به سوی آنان میرود. زرمینه ناباورانه از آنجا بیرون میشود. به گفتۀ خودش، او و دخترش اولین کسانی بودند که نجات یافتند.
زرمینه میگوید، با وجود آنکه زنده از آنجا بیرون شده، اما هرگز چهرۀ آن دو زن، دو زن مظلوم و آن دو کودک را فراموش نخواهد کرد.
در حملۀ تروریستی روز سهشنبه، تروریستان در کنار دیگران، دو کودک نوزاد را تیرباران کردند. مسئولان شفاخانه اتاترک در کابل میگویند که از این رویداد 20 نوزاد بدون مادر به این شفاخانه منتقل شدهاند.