در نوشتههای قبلی نیت این بود که بعضی از سوءتفاهمها دربارۀ مفاهیمی چون «سکولاریسم» برطرف شوند و همچنین تعاریفی از دو مفهوم کلیدی ایدیولوژی و تقابلهای دوتایی ارایه شود. خواستیم تا به صورت عمومی از مفهوم سکولاریته ابهامزدایی شود؛ یا میان دو سویۀ دموکراسی ـ دموکراسی به عنوان مجموعهیی از ارزش های فرهنگی و دموکراسی صرف به عنوان یک سیستم اداره و هماهنگی سیاسی ـ تفکیک کنیم. اما مشکلی که ما در افغانستان با آن مواجه میشویم ریشههای تاریخی عمیقی دارد و باید مستقیماً به آن پرداخت. مشکل در تصاویری با باری شدیداً منفییی است که افغانها و مسلمانان در کل از مفاهیمی چون «غرب»، «دموکراسی» و «سکولاریسم» دارند. همانگونه که خواهیم دید، این تصاویر منفی در اثر تعامل مسلمانان با رژیمهایی که از دموکراسی و سکولاریسم به نفع خویش استفادۀ ایدیولوژیک کرده اند، ایجاد شده. نمونۀ این رژیمها رژیم سکولاریست؛ ناصر در مصر بود که بر اندیشۀ سید قطب تأثیر منفی شدیدی داشت.
در انسانشناسی و علوم سیاسی، حافظۀ تاریخی، حافظۀ جمعی یا حافظۀ اجتماعی به فرآیندهای دوامداری اطلاق میشود که توسط آن گروههای گوناگون ـ چون ملل، ادیان، مذاهب، قبایل و غیره ـ روایتهایی از منشا، تجربۀ تاریخی و سرنوشت خویش تولید میکنند. این روایتها به آنها هویتی خاص میدهد و هستیشان را معنا میبخشد. این فرآیندها همچنین تجربیات گذشتهگان را وارد این روایتها میکنند و در نتیجه این تجربیات و درس عبرتها نسل به نسل منتقل میشوند. از جهان تصویری قابل فهم و سادهتر از آنچه که هست ارایه میشود و تمام این فرآیندها طی تعاملها، گفتوگوها و کنشهای گوناگون در جامعه به افراد آموخته میشوند.
پرسش ما این است که چرا عدۀ کثیری از مسلمانان در حافظههای گروهی خویش، تصویری چنین منفی از دموکراسی و سکولاریسم دارند. دربارۀ دموکراسی از استدلال و پژوهش غسان سلامه یاری خواهیم جست و دربارۀ سکولاریسم به استفادۀ ایدیولوژیک از ارزشهای سکولار نگاهی خواهیم انداخت.
همانگونه که در نوشتههای قبل دیدیم، بعد از موج استعماری که در اواخر قرن 19 شروع شد و برای جهان اسلام بعد از جنگ جهانی اول و سقوط خلافت عثمانی به اوج خود رسید، پیشاپیش تصویری منفی و هیولایی از «غرب» نزد مسلمانان خلق شده بود، که حاصل برخوردشان با ظلم و خونخواری رژیمهای استعمارگر بود. اما بعد از جنگ جهانی اول، اختیار دولتهای نوپایی که در خاورمیانه ایجاد شده یا به استقلال رسیده بودند، در عمل به قدرتهای غربییی چون بریتانیا و فرانسه رسید که در این منطقه به دنبال منافع خویش بودند. به عقیدۀ پژوهشگر لبنانی غسان سلامه، این رژیمها در هرجا که ممکن بود ـ مصر، سوریه، عراق… ـ دست به تأسیس تشکیلات دموکراتیک زدند و نظام سیاسی را برپایۀ اصول دولتهای مدرن غربی پایهریزی کردند و این به زعم خودشان تلاشی برای «متمدن ساختن» اجتماعات این مناطق بود. اما در واقع حکومتهای غربی تنها خواستشان باقی ماندن در قدرت بود و به همین دلیل، این دموکراسیهای نوپا در منطقه ـ که در آن پدیدههایی چون انتخابات، نشریات، تشکیلات دولتی دموکراتیک به ظاهر وجود داشت ـ به شکلی برنامهریزی شده بودند که منافع دول غربی را تأمین کند و نه منافع مردم خویش را. در همکاری با طبقههای سرمایهدار و اشرافی محلی در هر منطقه، این رژیمها تلاش کردند تا این دولتها از یک سو ضعیف بمانند ـ خودکفا نباشند یا مثلاً اردوی بزرگ و قابلی نداشته باشند ـ و از سوی دیگر، منابع خوبی از درآمد و نفوذ استراتژیک باشند. این حکومتها از نمادهایی چون دموکراسی و آزادی استفادۀ ایدیولوژیک کردند تا به جنایات خویش از یکسو و به استثمار و بهرهکشی خویش از سوی دیگر مشروعیت ببخشند. و بدین ترتیب به قول خود سلامه، «دموکراسی بد، اعتبار دموکراسی را از بین برد».
کشورهای خاورمیانه به قدری از این استثماری که توأم با شعار دموکراسی و آزادی پیش میرفت دلزده شدند، که وقتی کودتاهای نظامی در میانۀ قرن 20 به حکومت رسیدند، خواست مردم نه «آزادی» بلکه رهایی از نفوذ بیگانه بود و بدین ترتیب در بدل استقلال، رژیمهای مستبد را پذیرفتند، مثلاً در مصر.
سکولاریسم به نوبۀ خود در اندیشۀ متفکرین عرب در قرن 19 جایی یافته بود، مثلاً با فرح انطون (1874-1922) و سپس با اندیشۀ میشل افلق (1910-1989) که شامل ایدیولوژی ملیتگرایی عرب و سکولاریسم بود. همانگونه که استفادۀ ایدیولوژیک از اسلام توسط گروههای تروریستی چون القاعده و رژیمهای مستبدی چون ایران و عربستان سعودی تصویری منفی و کلی از اسلام و مسلمانان به غربیان ارایه میکند، استفادۀ ایدیولوژیک از سکولاریسم و مفاهیم مربوط به آن توسط بعضی از رژیمهای مستبد، باعث شده تصویری بسیار منفی از آن در اذهان مسلمانان باقی بماند. این نوع سکولاریسم مستبد و ضد دین توسط رژیمهایی چون اتحاد شوروی، ترکیه در زمان اتاترک و مصر در زمان ناصر بر مردم تحمیل شد. در ترکیه به اشکالی مختلف، آزادیهای اساسی دینی و بشری سلب شدند و رژیم هماره نگاهی آمیخته با نفرت و تحقیر به دین داشت.
این تلاش برای زدودن فضای عمومی از نمادهای دینی و به خصوص اسلامی، که حاصل برداشتی افراطی و ایدیولوژیک از مفاهیم سکولاریسم و لاییسیته است، تنها در ترکیه دیده نمیشود. مثلاً مردم فرانسه در چند دهۀ اخیر جنجالهای شدیدی بر سر تأویل قانون سال 1905 لاییسیته (laïcité) داشتند. در حالی که گروهها و احزاب محافظهکار در صدد زدودن هر چه بیشتر نمادهای دینی ـ و به خصوص اسلامی ـ از فضای عمومی بودند؛ در سوی دیگر عدۀ زیادی با این برداشت ایدیولوژیک از مفاهیم سکولاریسم و لاییسیته مخالفت کردند. در واقع نه قانون لاییسیته ـ که نماد اندیشۀ لاییک در اذهان مسلمین است ـ در صدد اخراج دین از فضای عمومی و اذهان مردم است و نه سکولاریسم معتدل و غیرستیزهجو. هر دوطرف این اختلاف در فرانسه خود را سکولار میخواندند. اما اکثر اشارات ایدیولوژیک به این مسأله روی اعمال گروه محافظهکار ـ مثلاً در دوران ریاست جمهوری نیکولا سارکوزی ـ تمرکز میکنند و دیدگاههای مخالف آن را در نظر نمیگیرند. مثلاً بعد از ممنوع شدن بورکینی (burkini) ـ که یک نوع لباس محبوب میان بانوان مسلمان برای رفتن به سواحل بود ـ توسط شهرداریهای بعضی از شهرهای فرانسه، عالیترین محکمۀ اداری این کشور این قانون را لغو کرد و آن را مخالف ارزشهای اساسی لاییک ـ که هدفش محافظت از آزادی دینی است ـ و حقوق اساسی بشری دانست، اما کسانی که به این مسأله با دیدی ایدیولوژیک نگاه میکنند، این سوی قضیه را نمیبینند. در این جهانبینی فرانسه هم مانند غرب یکجنس است: همه بد اند، همه علیه اسلاماند.
اما تعریف سکولاریسم در ادبیات اسلام سیاسی از بار منفی به خصوصی برخوردار است. همانگونه که اشاره کردیم، رژیم جمال عبدالناصر که رژیمی در اصل نظامی بود و در 1956 به قدرت رسید، با استفادۀ ایدیولوژیک از سکولاریسم به قصد تحکیم قدرت خود، تصویر بسیار بدی از سکولاریسم را در اذهان مسلمانان آن وقت حک کرد. اگرچه به قدرت رسیدن او ابتدا با مخالفت اخوانالمسلمین مواجه نشد، بعداً در نتیجۀ یک دورۀ پر تنش، به حذف و حبس اعضای اخوان پرداخت. این رژیم ادعای سکولاریسم و دموکراسی میکرد، اما بدون رعایت حقوق اساسی انسانی و ارزشهای واقعی دموکراتیک و سکولار، اعضای کثیری از اخوان را زندانی کرده و تحت شکنجۀ شدید قرار داد و آنها را در محکمههایی نمایشی مجرم شناخت. در این میان متفکر با نفوذ اخوان، سید قطب نیز حضور داشت. اندیشۀ سید قطب در ابتدا معتدل بود، که آن را میتوان در تفسیر ارزشمند «فی ظلالالقرآن» دید. ولی بعد از تحمل شکنجه و حبس و مظالم بیشمار، اندیشۀ وی رادیکالیزه (افراطی) شد، که در آن نمیتوان تقصیر را به گردن خود وی انداخت. اسلام سیاسی در زندانهای رژیمهای سکولار تبدیل به یک ایدیولوژی بدبین و انتقامجو شد. همراه با سیدقطب یک نسل از اعضا و اندیشمندان رادیکال و افراطی تولید شدند، که سکولاریسم را فقط در این قالب ناصری مستبد میدیدند و تعریف میکردند. این دید شدیداً ایدیولوژیک، با عناصری چون روایتگری ایدیولوژیک، دوقطبیسازی جهان ـ خیر و شر ـ تقابل اسلام و سکولاریسم، در آخرین کتاب سید به نام المعالم فیالطریق دیده میشود. و در ضمن، یکی دیگر از این زندانیان که بعد از این تجربه به خشونت و ستیزهجویی رو آورد، ایمنالظواهری، مغز متفکر و ایدیولوگ اصلی القاعده بود.
این غلط فهمی مثل تعریف ایدیولوژیک ما افغانها از مارکسیسم است که نتیجۀ تجربۀ تاریخی ما با حکومتهای کمونیست و تجاوز اتحاد شوروی بود. در واقع خود مارکس به احتمال زیاد قربانی تصفیهسازیهای لنین و استالین میشد؛ همانند هزاران مخالف دیگر رژیم. رژیم اتحاد شوروی از اندیشۀ مارکس استفادۀ ایدیولوژیک کرد. یعنی عناصری را که به نفعاش بود گرفت و عناصری که به ضررش بود، طرد کرد. همانند رژیم ناصر که از سکولاریسم به نفع خود استفاده کرد. و همانگونه که القاعده یا رژیم اسلامی ایران این کار را با تعلیمات اسلام انجام دادند. به واقع نمیتوان تمامیت سکولاریسم را با منطق «مشت، نمونۀ خروار»، یک جنس، ستیزهجو و ضد دین فرض کرد و در عین حال از غربیان توقع داشت که اسلام را به اعمال رژیم وهابی سعودی یا وحشیگریهای داعش تقلیل ندهند. با این استدلال اگر رژیم ناصر و آتاترک سکولار واقعی بودند، رژیم داعش نیز نمونۀ واقعی و اعلای حکومت اسلامی است. نمیتوان سکولاریسم را با اعمال برخی از رژیمها که از این اندیشه استفادۀ ایدیولوژیک کردهاند قضاوت کرد و از سویی دیگر ندا سر داد: «اسلام در ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست»
در مورد رژیم ناصر و آتاترک هم همین حرف صدق میکند. اینها نمونههای استفادۀ ایدیولوژیک از سکولاریسم ـ و یک سکولاریسم ستیزهجو و مستبد ـ به قصد تحمیل جهانبینی خاصی بر سرنوشت مردم بودند. همانگونه که بسیاری از مارکسیستها با استبداد رژیم شوروی مخالف بودند و هستند، بسیاری از سکولارها نیز اعمال رژیم آتاترک و ناصر را نمونۀ حقیقی سکولاریسم نمیدانند، چرا که استبداد در هر قالبی که باشد استبداد است. جهانبینی سادهلوحانهیی که در آن سکولاریسم و دموکراسی به این برداشتهای شدیداً ایدیولوژیک تقلیل مییابد و در آن هیچ نمونۀ دیگری از سکولاریته به جز از این شکل مستبد و ایدیولوژیک آن وجود ندارد، حاصلاش میشود نسل اندر نسل جوانان مسلمانی که نمیتوانند در مورد حادترین چالشهای مادی و معنویشان بیاندیشند، چرا که این طرز دیدهای ایدیولوژیک راه اندیشۀ انتقادی را به کلی میبندد.
بنگرید به:
Burkini ban in Cannes overturned as French court rules decree 'violates basic freedoms'. The Independent. URL: http://www.independent.co.uk/news/world/europe/burkini-ban-cannes-latest-overturned-french-court-rules-violates-basic-freedoms-a7216901.html
Hite, Katherine. "Historical Memory." International Encyclopedia of Political Science. Eds. Bertrand Badie Dirk Berg-Schlosser and Leonardo Morlino. Thousand Oaks: SAGE Publications, Inc., 2011. 1079-1082. SAGE Knowledge.
Salamé, Ghassan. Democracy without democrats?: the renewal of politics in the Muslim world. London: I.B. Tauris, 1994