«هر قدر شب پخته میشد، جنبوجوش مردم هم زیاد و زیادتر میشد. آمده بودیم تا دو دلداده را یکی ساخته و این شب را جشن بگیریم، اما صدای دلخراشی که پس از آن بهگونۀ کامل تاریک و سکوت در هُتل حکم فرما شد، این خوشی را از ما گرفت.»
حامد از بستهگان عروس و داماد است و پس از خاکسپاری عزیزانش به محل رویداد شب گذشته آمده و با گلوی پر از بغض آنچه دیشب دیده بود را قصه میکند و میگوید، همه در اوج خوشی و پایکوبی بودند که ناگهان صدای انفجاری از سالون مردانه بلند شده و پس از آن خاموشی و تاریکی بر هُتل حکم فرما میشود.
به گفتۀ او، پس از صدای انفجار خودش را به سالون مردانه رساند و آنچه در پهنای نور تلفونش به چشم میرسید، خون، دستوپای، جسدهای بیجان و دیگر اعضای جدا شده از بدن بود و بس. او میگوید، در این انفجار پسرخاله، پسر عمه، دوستان و شماری دیگر از اعضای خانوادهاش را که اکنون نمیتواند بشمارد، از دست داده است. از این که درد از دست دادن چندین عضو خانواده و بستهگانش توان حرف بیشتر و روایت مستندتر را از او گرفته است، چشمانش را پاک میکند و راه میافتد تا نشانههایی از عزیزانی که تاکنون از آنان نشانی نمانده است، را پیدا کند.
در بیرون از هُتل مردم نیز با تعجب و تأسف تمام از چگونهگی حمله بر محفل عروسی حیرتزده قطار بسته و هر کدام سرشان را به علامۀ شاکهشدن تکان میدهند.
نوروز یکی از باشندهگانی که در چند قدمی هُتل زندگی میکند از آنچه شب گذشته بر مردم در عروسی گذشته است، حکایت درد ناکی دارد. او میگوید، پس از صدای انفجار خودش را برای کمک به مردم به هُتل میرساند، اما در تاریکی شب تنها چیزی که به چشم میرسید، جسد و تکههای گوشت بدن آدمها بود. نوروز میگوید، مردم محل پیش از رسیدن آمبولانس و نیروهای امنیتی تلاش کردند که زخمیهای رویداد را به شفاخانهها انتقال دهند.
عبدالجبار، از دیگر باشندهگان محل نیز میگوید، پس از انفجار هیچ چیز سرجایش نبود و همه جا را خون و تکههای اعضای بدن انسان گرفته بود. او میگوید، چون انفجار در سالون مردانه به وقوع پیوسته است و بیشتر قربانیان این رویداد مردها میباشد.
این نخستین بار است که مهاجم انتحاری خودش را در میان غیرنظامیان در یک هُتل عروسی، منفجر میسازد. در این رویداد که تاکنون گروهی مسئولیت آن را به عهده نگرفته است، 63 تن کشته و 182 تن دیگر زخمی شدهاند.
در همین زمینه: