اخیراً نوار ویدیویی در شبکههای اجتماعی نقل مجلس شده که در آن پیرمردی برهنه میشود. این نوار از سوی نگارنده به دقت دیده شده و با توجه به نمادها و نشانههای آن، اهمیت این واکنش در مراودات اجتماعی و تاریخ سیاسی مردم افغانستان در این یادداشت بررسی شده است. در این یادداشت پارهیی از بیانات این مرد آمده و بنای یادداشت را به آن میگذارم، اما پیوست نوار کامل سخنرانی این مرد ضمیمه یادداشت است. در این یادداشت برخی از اظهارات اهانتآمیز، بدون سانسور در متن آورده شده تا راستبازی با مفهوم حفظ شود. از آنجایی که این بیانات به زبان پشتو انجام شده، برگردان جملات که در یادداشت استفاده شده، به کمک یک خبرۀ زبان پشتو به فارسی برگردان شده است.
از پیرمرد چه میدانیم؟
در نظم اجتماعی مجاز است که آدمها در برابر شرایط موجود به اشکال مختلف اعتراض کنند. زمینزدن دستار و برهنهشدن برای مطالبات حقطالبانه میتواند نوع واکنش مدنی به وضعیت موجود باشد. از این نظرگاه، من حق ندارم در ذم آن علم کنم. اما واکنش پیرمرد که داستانش را میآورم، از این امر مستثنی است. او حسن احمدزی و باشندۀ ولسوالی دندغوری بغلان است. خانواده او سالها پیش در نتیجۀ سیاست ناعادلانه پشتونسازی، براساس نظامنامه ناقلین به سمت قطغن (8 قوس 1306) در زمان امانالله و در پی آن خاندان آلیحیی، از جنوب به شمال کوچ کرد. خانوادۀ او همانند دیگر ناقلین بهترین زمینهای زراعتی را در شمال تصاحب کردند و در فرایند سرکوب مردم بومی نقش پررنگی بازی کردند.
در جریان جنگهای داخلی، در ترکیب اردوگاه گلبالدین حکمتیار، در جنگهای داخلی نقش بازی کرد و در نظام پساطالبانی، به عنوان بازیگر محلی شامل در شبکۀ قدرت، موقعیت خود را تثبیت کرد. با درک ضروت حمایت از طالبان با تبانی گلاب منگل، «عهدنامۀ منگل»* را عملی و امارت طالبان را در دندغوری تجدید کرد. او نقش قابل توجه به تبدیلشدن ولسوالی دندغوری به مرکز طالبان در ولایت بغلان و شمالشرق کشور داشت. همزمان، حسن احمدزی به عنوان یکی از متنفذین محلی به بازی دوگانۀ «حامی دولت و دوست طالب» در بغلان ادامه داد.
در دو دور انتخابات ریاست جمهوری در کنار محمد اشرف غنی ایستاد و در مناطق زیر حاکمیت طالبان به قول حسن احمدزی «موکراسی» را تمثیل کرد و برای غنی رأی آورد. همچنین این مرد در آخرین دور انتخابات مجلس نمایندهگان در دندغوری، انتخابات را برگزار کرد و مأمور احمدزی، فرزندش را به مجلس نمایندهگان فرستاد. حسن احمدزی مشتاق انتقال مرکز ولایت بغلان از شهر پلخمری به ولسوالی بغلان مرکزیست تا از این طریق کنترولش بر سرنوشت ولایت بغلان را تکمیل کند و برای رسیدن به این منظور مکرراً راه مردم شمالشرق را بسته است. با این معرفی کوتاه در بارۀ احمدزی دو باره به تفسیر واکنش او میرسم و پیوند آن را با فرهنگ پشتونوالی مورد سنجش قرار میدهم.
حق یعنی من!
پیرمردی با جامۀ سفید و دستار فاخر فرهنگ «پشتونوالی» پشت تریبون ایستاده و «شمله» بلند دستارش نشانهیی از اعتبار اجتماعی اوست. پیرمرد پس از خوشآمدید به حاضران مجلس، با لحن جدی میگوید که «امروز با شما سفید سخن میگویم»، سپس داستان دیدارش با امرالله صالح را به حاضران تعریف میکند که در آن او و همراهانش از کشتهشدن 8 تا 9 پشتون (بنابر ادعای پیرمرد) در ولسوالی نهرین بغلان توسط فرمانده پولیس این ولسوالی به صالح شکایت میکنند و در پی آن، پاسخ ناامیدکنندهیی از او میشنوند.
پیرمرد، در برنامه که زیر نام «ما برای مردم ما حق میخواهیم!» دال مرکزی سخنرانی خود را در آغاز معرفی میکند؛ پشتونها. او به توضیح ظلم و حقتلفی علیه مردمان پشتون زیر چتر نظام ادامه میدهد تا به نقطه هیجانی نمایش خود میرسد.
«داکتر صاحب اشرف غنی ما! برای دوستم مارشالی داد، خانهاش آباد!»
در ادامه «او (دوستم) پشتونهای زیادی را شهید کرد، در سالنگ تاجیکهای زیادی را هم شهید کرد.»
پیرمرد در نمایش خود، با تغییر موضع و خطاب به عبدالله عبدالله میگوید: «اگر او (اشاره به غنی) عیسوی و از خارج آمده است، تو (عبدالله) مسلمان هستی!»
این مقدمه زمینه را برای اجرای بخش اصلی نمایش فراهم میکند. پیرمرد از تنها زنی که در این برنامه حضور دارد، بخشش میطلب و با اشارۀ انگشت: «این خواهرم خفه نشود.»
پیرمرد دستارش را از سر برمیدارد و به زمین میزند: «این دستار من را از من گرفته به دوستم داده است، پشتونها! امروز شما را واضح میفهمانم.»
پیرمرد، پیراهن خود را از تن بیرون میکند و پهلوی تریبون میگذارد: «پیراهن من را از من بگیر و به محقق بده!» پیرمرد تنبانش را نیز از تن میکشد و فریاد میزند: «تنبان من را از من بگیر و به عبدالله بده!»
الف؛ ترکیب «اشرف غنی ما» اشاره به تقسیمبندی مرسوم مردم افغانستان در مناسبت به قدرت و امتیازات آن دارد. این «ما» به معنی ذیحق و صاحبان اصلی سرزمین است که در ترمینولوژی سیاسی مسلط بر تاریخ و قدرت در افغانستان معنی دقیق آن «افغان اصیل» است که در برابر آن «افغان نااصل» قرار دارد؛ این تلقی فینفسه تقسیمبندی اجتماعی را به «خودی و بیگانه» توجیه میکند که عامل اصلی انسانکشی در تاریخ معاصر افغانستان شمرده میشود.
ب؛ پیراهن من، زمین من، سرزمین من، میراث من، همه چیز من؛ ادعا و تلاش دیگری، برای به دستآوردن چیزی از داشتههای من، تجاوز است. تجاوز بیگانه، ستیزۀ من برای منافع را توجیه میکند. در عین حال این نوع نگاه به مایملک، مانع نمیشود تا داشتههای دیگری را غارت نکنم. من متمایزم، من حق دارم، اگر دیگری در برابر من ستم کند، بر علیه ناموس جهان ستم کرده است و راه خلاف قانون طبیعت را رفته است. این تلقی برتریطلبانه ماهیت تاریخ ماست، البته تنها محدود به «پشتونوالی» نمیشود. هر تیره حاکم با این تفسیر در سرزمین و در امتداد تاریخ غارت ایستاده است.
«تنبان من را از من بگیر و به عبدالله بده!» این نوع نگاه، زادۀ ذهن پیرمرد داستان ما نیست، ذهن پیر مرد ما منجمد است و قابلیت تفکر ندارد. این ذهن ناچار به تکرار رویکرد مسلط زیادهطالبانه به قدرت است که به دنبال آن خشونت استمرار مییابد.
منافع من عین اسلام
پیرمرد با شرت زرد رنگ که ناحیه پایینتر از نافش را تا قسمت نزدیک به عینک زانو پوشانده، عقب تریبیون ایستاده است. بخشهایی از بدن پیرمرد با پشم پوشیده شده و ترکیبی از شکم برآمده و شرت زرد، توجه مخاطبان را به خوبی جلب کرده است. پیرمرد با نکشیدن شورت شاید انتظار شماری از مخاطبان را نقش بر آب میکند، اما به محض این که نیمۀ تنش برهنه شده، هیجان مخاطبان برانگیخته میشود.
یکی از میان جمع فراخوان نعره تکبیر میدهد و جمعیت به یک صدا «الله اکبر، الله اکبر» فریاد میزنند. پیرمرد دست خود را به تریبیون میکوبد و فریاد میزند: «ای پشتونهای بیغیرت!» به دنبال آن جمعیت کف میزنند و تنها مردی که در نزدیک تریبیون با لباس ارتش به چشم میخورد نیز کف میزند. دو باره نعرۀ تکبیر به گوش میرسد.
پیرمرد: «جنرال دوستم کافر است، ما از طالب شکایتی نداریم، طالب دین را آورده است.» او در ادامه اختطاف زنان و ویرانی خانههای مردم را به دولت نسبت میدهد. «کلمه را قبول ندارند، پشتو را قبول ندارند، سرود ملی را قبول ندارند.» او در بخشی از سخنرانی، نسخهیی از قرآن را با یک دست بلند میکند و فریاد میزند: «پشتونها بیعزت شدهاید، از قرآن دفاع کنید!»
باری محمداشرف غنی، عبدالرشید دوستم را قاتل شناختهشدۀ مردم افغانستان خوانده بود، اما زمانی که دوستم با غنی معامله کرد، این تلقی بیاعتبار شد. پیرمرد سخنران ما در اردوگاه غنی حضور داشت و در آن هنگام دوستم مهدورالدم نبود. چون دوستم کمر به خدمت پشتونها بسته بود، حضورش مشکل شرعی شمرده نمیشد، اما به محض لغزش از دامان پشتونها، در چاه ارتداد سقوط کرد.
در طول سخنرانی اسلام و پشتون، با یک سنگ سنجیده میشوند، در واقع اسلام در خدمت این قرائت قرار دارد. حافظ اگر در روزگار ما بود، شاید بیت معروف خود را اینگونه میسرود : «جنگ هفتادوسه ملت همه را عذر بنه» این خوانش عجیب از دین که سازگار با مطالبات قبیلهیی است، شگفتآور است. سازگاری و تلفیق این دو عنصر در دوران حاکمیت طالبان، عینیت یافت و سپس در جنگ علیه آمریکا، آرزو برای تکرار مجدد این تجربه به امری ایدهآل تبدیل شد.
نرینگی فاخر و تأنیث فرومایه
در این هنگامه، شماری با اشاره به تنها زن حاضر در مجلس، پیرمرد را تشویق میکنند که اجازه دهد، تنش را بپوشاند. او فریاد میزند: «بگذارید! بگذارید موکراسی (دیموکراسی) است، زن خواهر من است.»
در طول سخنرانی، به دومین تلاش برای پوشاندن تناش مخالفت میکند و اینبار فریاد میزند: «موکراسی و مور کسی ده»
او در واکنش به اصرار جمعیت به تنها زن حاضر، اهانت میکند: «ښځه مو لنګه شي»؛ این جمله بار اهانتآمیز دارد و از شأن انسانی زن میکاهد.
پیرمرد تا پایان سخنرانی، حاضر نمیشود لباس خود را به تن کند و به سخنرانی خود در مورد موضوعات مختلف ادامه میدهد. به دنبال اهانت و دشنام مقامهای فعلی حکومت، اشرف غنی را «ایزک (تراجنس)» میخواند.
با وصف نگاه پیچیده به هویت جنسی، در پشتونوالی «نر یا مذکر» همیشه فاخر است. افزودن صفت «ایزک» اعتبار اشرف غنی را سلب میکند. البته بار دیگر تأکید باید کرد که این نوع نگاه از مشترکات فرهنگی مردمان این سرزمین است. در واقع، ستون افتخارات تاریخ ما ذَکر و نرینگیست. «من نر واری حق خود را میخواهم!» این گزاره از نظر فرهنگی انفعال و فرومایهگی مونث را مشروعیت میدهد.
این تلقی بخشی از نوع نگاه فرهنگی به جنس مونث را که در آن مونث در زمرۀ اموال و احشام قرار میگیرد، توضیح میدهد، اما توضیح کامل در مورد جایگاه تأنیث نیست. زن همچنان که مایملک است، در ذیل ننگ و ناموس نیز قرار دارد. همانگونه که داشتن دستار با شمله عزت است و زمین خوردن آن بیعزتی، مونث نیز.
در افسانۀ ملالی، لشکریان «افغان» در آستانۀ شکست قرار دارند، اما به محض این که ملالی پرچم را بلند میکند، جنگآوران برای حفاظت از ننگ، نیروی دو باره میگیرند و دشمن را شکست میدهند. چادر خانم تیمورشاه درانی، صلح را بین شاهزمان و سردار پاینده محمد تأمین میکند. ناموس، ملای لنگ را وا میدارد تا در برابر امانالله قیام کند. در تمام این موارد، زن ارزش ذاتی ندارد و جایگاه او در تناسب به منافع مذکر تعیین میشود. بر این بنیاد، برخی از افسانهها و الگوهای قبیلهیی در فرایند ملتسازی به عنوان نمادهای ملی تحمیل شدهاند.
پیرمرد در آخرین قسمت سخنرانی به گونه شگفتآوری، دو باره با نظام فعلی تجدید پیمان میکند. «مخالف نظام نیستیم، رأی دادیم باز هم حمایت میکنیم!» این نگاه کماکان برخورد پاردوکسیکال سیاستمداران و حتی سیاست رسمی دولت را توضیح میدهد. حامد کرزی در عین حال که رئیس جمهور افغانستان بود، طالبان را برادر خواند؛ این رویکرد شکافها بین اقوام را بیشتر ساخت و سفرۀ بیثباتی را گسترانید.
سخن آخر
تردید وجود ندارد که مردم پشتون در جایگاه بهتر قرار ندارند. جهل، عامل عمدۀ عقب ماندهگی پشتونها و دیگر مردمان افغانستان است. گفتن این که پشتونها محروماند، سخن نادرستی نیست، اما میکانیسمی که برای گرفتن حق پشتونها مطرح میشود، نادرست است. این میکانیسم در واقع میکانیسم دفاعی برای حفظ فرهنگ پشتونوالیست. مانع سر راه پیشرفت پشتونها ساختار پیچیدۀ اجتماعی و فرهنگ تکاملنیافته بوده که از قبیله به میراث مانده است. این فرهنگ، زنجیری در دستوپای پشتونهاست.
این نگرش عقبگرایانه تنها محدود به قبایل و مردم پشتون نمیشود و دیگر تیرهای نژادی نیز مشکلات مشابه دارند.
این نکته را بایست آورد که رسیدن رتبۀ مارشالی به دوستم برای اوزبیکها ارزش هویتی دارد و سخن گفتن از این زاویه مجال و فرصت دیگر میخواهد. اما آنچه در این یادداشت آمد، هیچ سودی به تبرئۀ عبدالرشید دوستم ندارد. چون این یادداشت روزنامهیی مجال گشودن، مشرح مفاهیم را نداشت تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. اما دریچۀ سخن باز است.
یادداشت
* در ماه میزان سال 1394 گلاب منگل وزیر وقت اقوام و قابل به نمایندهگی از محمداشرف غنی برای حل اختلافات به ولایت بغلان سفر کرد و در جریان سفر معاهدهیی را میان شماری از سران اقوام در این ولایت به امضا رساند. بر اساس این معاهده که محتوای آن را رسانهها افشا کردند، طالبان حق داشتند ولسوالی دندغوری را در کنترول خود داشته باشند و ارتش نیز حق نداشت به طالبان یورش ببرد.