دو روایت متضاد از برخورد نیروهای پولیس و شماری از نمایندهگان مجلس وجود دارد. به روایت وزارت داخله پس از آن که موتر شیشهسیاه حامل مریم سلیمانخیل، نمایندۀ مجلس جمعهشب گذشته از سوی پولیس در منطقۀ گمرک شهر کابل متوقف میشود، این نمایندۀ مجلس به محافظان خود دستور میدهد که بالای پولیس آتش بگشایند و در نتیجه نیروهای پولیس پس از یک ساعت درگیری محافظان این نمایندۀ مجلس را خلع سلاح میکنند.
ولی روایت نمایندهگان مجلس با مدعای وزارت داخله سازگاری ندارد. بر اساس این روایت نیروهای پولیس موتر حامل شش نمایندۀ مجلس را که به یک مراسم فاتحه رفته بودند، متوقف و پس از درخواست مجوز سلاح و موترهای زرهپوش، با نمایندهگان مجلس بد رفتاری میکنند و حتا یکی از پولیسها صورت نمایندۀ اقلیت هندوها در مجلس را با سیلی میزند. پس از این رخداد شمار دیگری از نمایندهگان مجلس به محل فراخوانده میشوند و نمایندهگان خشمآلود طی تماسی وزیر داخله را به محل رخداد فرا میخوانند، اما وزیر از درخواست آنان سر باز میزند، ولی نمایندهگان با برگزاری جلسۀ اضطراری پای مسعود اندرابی را لاجرم به مجلس میکشانند.
نوارهای صوتی شماری از نمایندهگان مجلس که ظاهراً از واتسآپ گروپ عمومی نمایندهگان مجلس توسط یکی از اعضای مجلس به بیرون درز کرده، نشان میدهد که نمایندهگان بر آن بودند تا خوشحال سادات، معین ارشد امنیتی را به مجلس فرا خوانند و زمینۀ برکناری او را فراهم کنند.
در یکی از نوارهای صوتی منسوب به نمایندهگان مجلس، تأکید میشود که وزیر داخله صلاحیتی ندارد و باید خوشحال سادات که از او به عنوان «بچه فلم» یاد میشود استجواب شود. این فرد تأکید میکند، در صورتی که نمایندهگان مجلس نتوانند سادات را به جلسۀ شبانه فرا خوانند، آبروی مجلس بر باد میرود. ظاهرآً اعضای مجلس نتوانستند معین ارشد را به مجلس فرا خوانند و در نتیجه، روشن نشد که آبروی مجلس بر باد رفت یا نه.
کشمکش میان وزارت داخله و نمایندهگان مجلس تا کنون به نتیجهیی نرسیده و پیوستن شماری از حلقات سیاسی به نمایندهگان معترض، این بازی را فربه ساخته است. من در پی صدور حکمی به سود یکی از طرفها نیستم، اما آنچه برای من جاذبه دارد، عطش فعالان شبکههای اجتماعی و شماری از روزنامهنگاران برای پرستیدن و ستایش شخصیتی از درون این ماجراست. به ظاهر طرفداران وزارت داخله تا جایی پیش رفتهاند که خوشحال سادات را در جایگاه آرس، خدای جنگ در اساطیر یونانی قرار داده و بیدرنگ به پرستش او آغاز کردهاند.
این جماعت همچنان که در پرستش سادات سعی مومنانه به خرج میدهد، در نکوهش اعضای مجلس راه اغراق میپیمایند و جرگۀ نمایندهگان را به گمان مجمع از شیاطین و تبهکاران لعن و نفرین میکنند. به قول شماری، تردیدی وجود ندارد که آسیاب کند و گندم تر است، ولی در توضیح این کیش شخصیتپرستی، بایست اندهکی سخن گفت.
کیش شخصیتپرستی بیشتر در رژیمهای توتالیتر مروج است. تمامیتخواهان برای استقرار رژیم، مفهوم خدا را از سکوی پرستش به زیر میکشند و با استفاده از تبلیغات وسیع، خود در مقام خدایی تکیه میزنند و خلق مسکین بلاجبر یا از روی ترس به این آیین میگرایند. اما در کشور ما که به باور شماری مردمسالاری و رسانههای آزاد برقرار است، چرا این کیش خریدار دارد؟
این محاسبه که رژیمها مردم را به شخصیتپرستی میکشاند تا حدودی درست است، ولی از یک منظر این گرایش عمیقاً ریشۀ فرهنگی دارد. جامعهیی که به بلوغ سیاسی نرسد، بندوبستها را بر اساس ارزشهای جامعۀ قبیلهیی میسنجد. چنین اجتماعی از نظر تکامل اجتماعی هنوز طفل است و سلامت را در سایۀ پدر کذایی میجوید. سالها تلاش برای رسیدن به بلوغ سیاسی و تنویر افکار عامه در افغانستان به نتایج ناامیدکنندهیی رسیده است.
در تمام تحولات اجتماعی، مردم به صورت مشترک و دستهجمعی، به جای این که به سنجش پیامدهای اجتماعی و تأثیر ملموس در حیات اجتماعیشان باشند، در پی قهرمانی برای پرستش و ستایشاند، این قهرمان گاه به شکل بابا و گاه خوشحال سادات تجلی میکند؛ فعالان شبکههای اجتماعی که اغلب دانشآموختهگان در افغانستاناند، پیشقراول آیین شخصیتپرستیاند.
این جماعت به محض مواجهه با یک رویداد، با هیجان و تعجیل کودکانه در جستوجوی قهرمان میشوند تا عطششان را سیراب کنند و پس از آن به تولید روایتهایی در محور آن رویداد دست مییازند و تا اندازۀ توان راه اغراق میپیمایند. سیاستمداران ابنالوقت و اپورتونیست با درک این وضع اجتماعی، به خلق سواری ادامه میدهند. اگر جامعه به عنوان کلیت از افراد و شهروندان، قدرت محاسبه و تحلیل عینی را باز نیابد و همانند کودکان گرفتار هیجان شود، امیدی برای بهبود نیست.
قرن 21، عصر زوال شخصیتپرستیست. در این عصر بهبود اجتماعی و تغییر، نتیجۀ مساعی جمعی و خرد اجتماعی است. در روزگار انترنت و آگاهی جامعه با درک صلاح جمعی، حکومتها و سازمانهای قراردادی را به راه راست هدایت میکنند. آنچه که پیامبران در اعصار گذشته به عنوان شبان بشر انجام میدادند، اکنون به مسئولیت جمعی تبدیل شده است.
با ستایش خوشحال سادات، قهرمان داستان رویارویی مجلس و پولیس، ستایشگران چیزی به دست نمیآورند. اما به دور از امکان نیست که اغراق در ستایش، این جنرال جوان را که تاکنون راه صد ساله را به کمک حامیان سیاسی یک شبه رفته، به توهم دچار سازد و به اشتباه تصور کند که چون ناپلئون کشورهای و قعلههای زیادی را گشوده است. توهم با خیال نبوغ نظامی چهبسا جنرال را در چاله افکند.
در مورد آنچه که به تنازع میان دو ستون دولت مرتبط میشود، باید عرض کرد که کَش کرد دو سوی ریسمان به دو جهت مخالف در نهایت به گسستن میانجامد. همچنان که پولیس قانونمند برای سلامت اجتماع الزامیست، مجلس اصولی و قانومند نیز برای جامعه حیاتیست؛ در حال حاضر حال هر دو خراب به نظر میرسد.