حوالی پس از چاشت به هُتل شیراتون رسیدیم؛ سه ساعت سفر در هواپیما خستهکن بود و ملالآور، اما انگیزۀ گفتوگو و دیدن جنجالیترین گروه مخالف حکومت این حسوحال را عوض کرده بود.
در سه ساعت سفر به این فکر بودم که چگونه و چطور با نمایندهگان گروهی برخورد خواهم کرد که سالها نامشان را به عنوان مسئولان حملات گوناگون میشنیدهام.
هنوز از آسمان افغانستان خارج نشده بودیم که متوجه میشوم چهرههای سیاسی افغانستان با هم پچپچ میکنند و درِ گوش هم چیزی میگویند، بعد از ساعتی معلوم میشود که نمایندهگان هیأت افغانستان در فراز آسمان به دنبال دیدگاهی مشترک برای گفتوگو با طالباناند. این گفتوگوها در هواپیما ادامه مییابد و ظاهراً نمایندهگان تصمیم میگیرند تا در موارد دیگر بعداً صحبت کنند؛ شاید یکی از دلایل عدم وجود دیدگاه مشترک حضور اقشار مختلف از جمله سیاستمداران و خبرنگاران و زنان میان هیأت کابل باشد.
سرانجام مسئولان از رسیدن به مقصد و نشست هواپیما خبر میدهند. ما به شیراتون میرویم؛ هُتل مجللی در دوحۀ قطر. این هُتل نسبتاً مجلل در حاشیۀ دوحه و همسایهگی خلیج فارس قرار دارد. معمولاً مردمی که برای سیاحت به قطر میآیند شیراتون را برای بودوباش انتخاب میکنند، اما اینبار این هُتل میزبان گفتوگوهای بینالافغانی است.
وقتی به هُتل رسیدیم که خورشید در زاویۀ تقریباً نود درجه ایستاده بود. ما هم قرار شد تا به اتاقهایمان رفته و برای نشست فردا که نخستین روز از گفتوگوهای دو روزۀ بینالافغانیست آماده شویم.
نخستین دیدار
فردای آن روز همه در دهلیز هُتل جمع شدیم و با عالمی از امیدونامیدی به نخستین دور گفتوگوهای بینالافغانی از نوع خود، منتظر هیأت طالبان بودیم. بالاخره زمانش فرا رسید و از دور دیدم که هیأت چهاردهپانزده نفرۀ طالبان که در وسطشان شیرمحمدعباس استانکزی دیده میشد ظهور کرد.
آخرین باری که استانکزی را دیده بودم در نشست صلح مسکو بود. مردی متوسطاندام، با چشمانی درشت، چهرهیی عبوس و ریشی که طولش به نیم بلست هم نمیرسید. اکنون نیز او چنین مینماید، اما با کمی تغییر در طول ریش.
جامههای فاخر و تسبیحهای طویل
خوب است در این قسمت کمی دربارۀ پوشش نمایندهگان طالبان و هیأت افغانستان بگویم. همۀ اعضای هیأت طالبان و شماری از هیأت کابل دستار/عمامه بر سر داشتند و لباسهای محلی بر تن و برخی از آنها تسبیحهای نسبتاً طویل به دست.
لباس رسمی در پنج سال حکومت طالبان پیراهنتنبان سفید بود و جلیقه/واسکت سیاه. این گروه تا کنون این لباس را حفظ کرده است و در نشست دوحه نیز با چنین پوششی ظاهر شدند. همانطور که طرز پوشش طالبان یکنوع بود، فکر و دیدگاه آنان نیز مشترک دیده میشد؛ این رابطه با نمایندهگان هیأت افغانستان نیز صدق میکرد؛ لباسهای مختلف با طرز دید متفاوت.
در میان نمایندهگان افغانستان شماری همچون ملاضعیف، ظاهری چون نمایندهگان طالبان داشت و از نظر فکری نیز با افراد این گروه فرق نمیکرد. در این سفر بارها او را با چند تن انگشتشمار دیدم که هرازگاهی مسواک چوبی به دهن، دندانهای خود را تمیز میکردند.
در میان پوشش نمایندهگان کابل، سیدمنصور نادری بیشتر از همه به خود رسیده بود. او کلاه قرهقل بر سر داشت و پیراهن سفید و کفشهای سفید گرانبهایی به پا. در انگشت دست چپ او انگشتری با سیمای عقاب دیده میشد که ظاهراً از طلای سفید است با تزئینات دانههای الماس.
حکمت خلیل کرزی را از هیأت افغانستان آنطرفتر میبینم، او پس از نادری دومین فردیست که خوشپوش به نظر میآید؛ مردی با پیراهنتنبان کندهاری و چپلی پشاوری به پا.
تنها مورد مشترک میان هیأت کابل و طالبان تسبیح بود؛ در این زمینه هم منصور نادری تسبیحی منحصر به فرد خود را داشت که از دیگران برتری مینمود. در این مدت چندین بار متوجه گردش تسبیح در دستان نمایندهگان طالبان و افغانستان شدم؛ آنها دانههای تسبیح را میچرخاندند و همزمان صحبت نیز میکردند. ظاهراً دوردادن این دانهها صرفاً از روی عادت و ظاهرنمایی بوده است.
با این حال در گفتوگو تفاوت فاحشی میان نمایندهگان کابل دیده میشد. به آشکارا معلوم بود که نمایندهگان نزدیک به حامد کرزی با دیگر نمایندهگان تفاوت دیدگاه دارند و با آنان نظر مشابه و موافقی صرفاً در برخی موارد از جمله آتشبس نداشتند.
چادر به خاطر طالبان
در نشستهای پیش از دوحه، نشر تصویرهای نمایندهگان طالبان با زنان خبرنگار واکنشهای بسیاری را برانگیخته بود. به همین دلیل اعضای طالبان در این نشست بیشتر از پیش محافظهکارانه برخورد میکردند. یادم است که پس از چاشت روز نخست هنگام وقفۀ چای، یک زن نزدیک یکی از اعضای طالبان شد، اما نمایندۀ طالبان فوراً بالشت کنارش را جلوش گرفت تا مبادا شکار کمره شود.
این طرز برخورد تنها نمونهیی از احتیاط طالبان بود. نشست قطر را نهادی به نام «برگوف» راهاندازی کرد. کارمندان زن این نهاد به خاطر حضور طالبان، در روزهای نشست روسری به سر داشتند. واقعاً جای تعجب است که وقتی زنان اینگونه به خاطر طالبان حاضرند پوشش خود را عوض کنند، از مردم افغانستان چه توقعی دارند که طالبان را بپذیرند؟
به هر حال، در موردی دیگر، نمایندهگان طالبان حاضر نشده بودند دور میز غذا با زنان هیأت افغانستان بنشینند و درخواست حبیبه سرابی از شیرمحمدعباس استانکزی برای نشستن با آنان دور میز غذاخوری، بیپاسخ مانده بود.
در یکی از وقفهها، سراغ یکی از نمایندهگان زن از افغانستان را گرفتم. او نیز از موردی جالب برایم روایت کرد. این زن گفت که طالبان هنگام رایزنی با جانب افغانستان خواستار جدایی صنفهای پسران و دختران شده بودند. اعضای این گروه گفته بودند که دختران میتوانند تا سطح دکترا آموزش ببینند، اما در صنفهای جداگانه. از این نمایندۀ افغانستان پرسیدم پس فضای کار چطور میشود؟ گفت: «طالبان برای کار زنان قید فضای آرام و سالم را گذاشتهاند.»
امام کی بود؟
تا پایان روز نخست وضو و ادای نماز هیأت طالبان و شماری از نمایندهگان افغانستان توجهم را جلب کرد. در نشست مسکو، تصویری از نماز جماعت گروههای گفتوگوکننده نشر شد که جنجال بر پا کرد. اما در دوحه شرایط کاملاً فرق میکرد. اول این که در شیراتون بر خلاف هُتل پرزیدنت مسکو، مسجد موجود است و زنان و مردان میتوانند به صورت جداگانه نماز ادا کنند. دوم حساسیت ناشی از انتشار عکس مسکو اینبار باعث شده بود تا روزنامهنگاران اجازۀ رفتن به مسجد را نداشته باشند. به این دلیل روشن نشد که امامت نماز را چه کسی به دوش داشته است. ظاهراً شماری به امام طالبان اقتدا کرده و شماری هم انفرادی نمازشان را برجا آورده بودند؛ این تفاوت از چهرههای نمازگزاران هنگام خروج از مسجد محسوس بود.
شیراتون دستشویِ مناسبی برای گرفتن وضو نداشت و افراد ایستاده پاهایشان را میشستند؛ این مشکل سبب شده بود تا هنگام وضوگرفتن سراسر دستشویی با آب یکسان شود. چنین صحنهیی برای افراد غیرافغانستانی منظرهیی غیرقابل تحمل بود.
این وضعیت حتا برای بسیاری از خبرنگاران نیز قابل توجه بود. شاید اغراق نباشد، با دیدن این صحنه به یاد افغانستان افتادم و لحظهیی فکر کردم در افغانستان هستم، اما نه، اینجا قطر بود و ما در یکی از هُتلهای پنج ستاره.
عکس مقبول بگیر!
روز نخست به پایان رسید. همهچیز خوب بود. اعضای هیأت طالبان و نمایندهگان کابل از امیدواریها صحبت میکردند و از این که روز نخست نشست، به خوبی سپری شده است.
نمایندهگان پس از پایان نشست در گوشهوکنار هُتل با خبرنگاران یا همکاران خود مشغول گپوگفت بودند که زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ آمریکا برای صلح افغانستان وارد شد. او نیز در شیراتون است. گفتوگوهای بینالافغانی در جریان گفتوگوهای نمایندهگان آمریکا با طالبان برگزار گردید و قرار شد تا این گفتوگوها پس از پایان نشست بینالافغانی ادامه یابد.
خلیلزاد نیز پس از پایان هر دو روز در صحنه حاضر شد و از تلاشهای هر دو طرف تقدیر کرد. او بیشتر از همه محراق توجه بود. هر بار که وارد میشد با هجوم نمایندهگان افغانستان و خبرنگاران روبهرو میگشت؛ او مانند همیشه خونسرد بود و امیدوار به آینده.
خونسرد گفتم، به یاد برخورد و لحن طالبان افتادم. در میان نمایندهگان طالبان همانطور که گفتم استانکزی بیش از همه عبوس و ترشخوی بود. او روز نخست هنگام ورود به تالار به خاطر بازجویی از سوی مسئولان هُتل ناراحت شد و قهر کرد؛ به همین دلیل روز نخست نشست بعد از پادرمیانی مقامهای قطر با نیم ساعت تأخیر برگزار گردید.
امیرخان متقی، یکی دیگر از اعضای طالبان اما خوشخو و خوشبرخورد بود. او شاید بیشتر از همه در میان طالبان برخوردی مناسب با همه داشت. اطلاعات آفاقی نیز میرسانند که این عضو طالبان مردی لطیفهگو و خوشلحن است. برای باری که نزدیکش رفتم تا عکس با هم بیاندازیم، طرفم اشاره کرد و گفت: «عکس مقبول بگیری.» او هر بار به عکسها میدید و از استعداد عکسبردارها تقدیر میکرد.
نمایندهگان طالبان با اعضای هیأت کابل هرازگاهی دور هم جمع میشدند و قصه میکردند؛ آنان شاید برای چندین دقیقه دستان یکدیگر با میفشردند و با گرمی و لحن صمیمانه جویای حال هم میشدند؛ گویی اصلاً اختلافی میانشان نبوده و نیست.
در روز دوم نشست، خبر غزنی تمام هُتل پیچید؛ در آن روز حملهیی انتحاری رخ داده بود که بیشتر قربانیان آن کودکان بودند. این خبر تأثیری بر گفتوشنود نمایندهگان طالبان با هیأت کابل نداشت.
زنگولۀ شتر
پیش از آغاز نشست آجندای برنامه را در اختیار همه قرار داده بودند. این آجندا صرفاً در آغاز برنامه که هیأت طالبان دیر حضور یافت و در پایان که قطعنامه با چندین ساعت تأخیر و گیرودار نشر شد ناهماهنگ بود. در دیگر موارد حتا وقفۀ چای و استراحت در نظر گرفته شده بود. اما قطریها فردی را با زنگی مشابه به زنگوله شتر مقرر کرده بودند تا با صدا درآوردن زنگ، اعضای جلسه را از پایان وقت تفریح و نماز مطلع کند. استفاده از زنگوله برای مطلعکردن اعضای جلسه نشان میداد که گاهی اشتراککنندهگان جلسه، زمان پیشبینیشده در تقسیم اوقات را از یاد میبرند یا شاید اهمیتی به زمان قائل نبودند.
نشست دو روزه با این حولوحوش به پایان رسید. من با جمع بسیاری از همراهانم تا نیمههای شب منتظر اعلام قطعنامۀ حاصل از این نشست بودیم. چند تن از افغانستان و شماری از طالبان برای تهیۀ این قطعنامه ساعتها در تالار ماندند و ما هم اینطرفِ در گوش به آواز خروج نمایندهگان. این قطعنامه بالاخره منتشر شد. آنچه برای من بسیار جلب توجه کرد اشتیاق همه برای دیدن مادهیی به عنوان آتشبس در این قطعنامه بود، اما متأسفانه هیچ موردی در این زمینه یاد نشد.
فردای آن روز من با جمعی از همسفرانم عازم کابل شدیم؛ وقتی به خانه رسیدم، هرچه زودتر تلویزیون را روشن کردم تا ببینم وضعیت چگونه است؛ عقربۀ ساعت ششوچند دقیقه را نشان میداد و خبرنگار از آخرین حملهیی که طالبان مسئولیت آن را برعهده گرفته بودند حکایت میکرد؛ حملهیی که کودکان مکتب بیشترین آسیب را در نتیجۀ آن دیده بودند.