حسن ‌البنّا، سلفیت و اخوان‌المسلمین

امروزه فضای عمومی در افغانستان حول پدیده‌هایی چون «اسلام سیاسی» شدیداً قطبی شده است. این یعنی موضع‌گیری‌های گروه‌های مخالف شدیداً ناروادار و متعصب شده اند. در اختلاف‌نظرها حول مسایل دینی، هر گروهی دیگری را به ساده‌گی تکفیر و تحقیر می‌کند و متهم به فساد، بدعت و یا هم جاسوسی برای بیگانه‌گان؛ که از قدیم وسیلۀ خوبی برای ترور شخصیت و بهانۀ خوبی برای ساکت کردن صداهای مخالف بوده است. ما تلاش کرده ایم تا سوء‌تفاهم‌های زیادی را در قسمت حقوق زنان در اسلام یا در بحث خلافت رفع سازیم. اما تمام جوانب ناچارند تا حرف یکدیگر را بهتر بفهمند و در فضای بحرانی کنونی به «جورامد» باشند. این سلسله از نوشته‌ها به دوگانه‌گی اسلام سیاسی و سکولاریسم خواهد پرداخت. هر دو گروه به تلاش بیشتر برای فهم یکدیگر نیازمندند؛ تا ما هم چون جوامع مصر و الجزایر ـ که به دلیل وجود اختلافات دینی ده‌ها هزار نفر قربانی دادند ـ یا به شکل متفاوتی همانند ترکیه ـ که دچار بن‌بست‌های اجتماعی و سیاسی شد ـ راه خود را گم نکنیم. در چند نوشتۀ ابتدایی به اسلام سیاسی خواهیم پرداخت؛ ولی ابتدا در ادامۀ معرفی اندیشمندان مربوط به بحث‌مان، از حسن بنّا، بنیان‌گذار اخوان‌المسلمین شروع می‌کنیم.

در نوشته‌های قبلی به آغاز جریان سلفیت در قرون 19 و 20 با سیدجمال‌الدین افغانی و محمد عبده پرداخته شد و همچنین به ادامۀ اندیشۀ محمد عبده در دو روش‌شناسی مختلف، با رشید رضا و علی عبدالرازق. همان‌طور که دیدیم عبدالرازق سؤالات بنیادین و اغلب ناراحت کننده‌یی را مطرح کرد. رشید رضا اما رویکردی سنتی‌تر و محافظه‌کارانه‌تر در اصلاحاتش داشت. ایده‌های اصلی سلفیت تا این زمان، شامل بازگشت به اسلام «حق» ـ و مخصوصاً قرآن،  توجه به جهاد اکبر یعنی اصلاح نفس قبل از تلاش برای اصلاح جامعه، و ایدۀ پان‌اسلامیسم بودند. پان‌اسلامیسم یعنی این‌که تمام مسلمانان جهان جدا از ملیت، جنسیت و نژاد، عضو یک «امت» اند و نیازمند اتحاد. این ایده‌ها از طریق اندیشۀ رشید رضا با حسن بنّا (1906-1949 م) ادامه و تحول یافتند.  

بازگشت به اسلامِ حق از اهمیت خاصی نزد او برخوردار بود. در 1798، زمانی که مصر به راحتی به زیر سلطۀ نظامی ناپلئون بناپارت درآمد، الجبرتی مورخ مصری بر این رأی بود که شکست مصر به این دلیل رخ داد که مصریان دیگر مسلمانانی واقعی نبودند. برای سلفیان از سیدجمال تا بنّا این حکم توجیهی برای ضعف جوامع مسلمان شناخته شده است. مسلمانان از ارزش‌ها و قواعد اسلامی دور شده بودند و این فساد سبب زوال آن‌ها شده بود. بنّا نیز در مصر مستعمرۀ انگلیس متولد شده بود، از این سبب با «غرب» به مخالفت برخاست و بازگشت به ریشه‌های اسلام را لازم دید؛ تا این بازگشت ابتدا به اصلاح فرد و سپس به اصلاح اجتماع منجر شود.

در اوایل سیر تحول فکری وی، این اولویت اصلاح فردی بر اصلاح اجتماعی اهمیت خاصی داشت. بسیاری از ایدیولوژی‌ها به اصلاح بالا – به – پایین یعنی از دولت و رهبری به مردم معتقد بودند. یعنی طبقۀ نخبه باید از بالا و از مناصب قدرت، توده‌ها را به سوی اصلاح ببرد. اما بنّا معتقد اصلاح توده‌یی، یعنی از پایین به بالا بود. این اصلاح از جهاد اکبر شروع می‌شد و این ایده در اصل از سیدجمال بود و این‌جا تأثیر وی را می‌بینیم. باید به افراد کمک شود تا قدم در چنین راهی بنهند و به همین خاطر مثلاً تعلیم و تربیۀ اسلامی برای وی بسیار مهم بود. قدم بعدی اصلاح در خانواده بود؛ چرا که رفتار و روابط نیکو در خانه جامعه‌یی رستگارتر ببار می‌آورد. و در قدم اخیر اصلاح توده‌یی و کنش یا مبارزۀ اجتماعی و توده‌یی بود. وی اخوان‌المسلمین را در 1928، 9 سال بعد از «استقلال» نام‌نهاد مصر و کمتر از 30 سال قبل از کودتای ناصر و سقوط شاهی بنیان گذاشت.

ایدۀ «کُنِش» و فعالیت اجتماعی نیز از میراث فکری سیدجمال است. بنّا بر این بود که برای این قدم باید فعالیت گسترده‌یی در میان توده‌های مردم، و مخصوصاً طبقات فقیر صورت گیرد. این فعالیت تنها معنوی و تبلیغی نبود؛ بل‌که باید نهادها و اتحادیه‌هایی تأسیس می‌شدند که به مردم خدمات اساسی اجتماعی را چون غذا، کار و دوا-درمان عرضه کنند. این حرکت سبب شد تا پس از فروپاشی تشکیلات اجتماعی دولت‌های عربی چون مصر و الجزایر در دهه‌های هفتاد و هشتاد و به دنبال بحران اقتصادی، تشکیلات احزابی  چون اخوان‌المسلمین در مصر به سرعت جای آن‌ها را در ارایۀ این خدمات پر کنند و این نمونۀ قابل تحسینی از فعالیت اجتماعی است که سبب محبوبیت اسلام سیاسی در میان طبقات فقیر و توده‌ها شد.

دو ایدۀ مهم دیگر در سیر تحول فکری حسن بنا شمولیت و ربّانیت اسلام و شریعت بود (الربانية و الشمول). ایدۀ ربانیت نیز از میراث فکری سیدجمال‌الدین است. به نظر بنّا احکام اسلامی چون از سوی خداوند آمده اند، قدسیتی دارند که به آن‌ها مقامی «فراتر» از عقل و اجماع انسانی می‌دهد. در حالی که در دموکراسی هر چیزی که اجتماع همان زمان و مکان بر سر آن توافق کنند، حق حاکمیت را دارد. اما برای دیدگاه ربانیت اسلام، حکم خدا چه پذیرفته شود و چه نشود بر حق است و دیگران باید آن را بپذیرند.

ایدۀ دیگر نیز که امروزه از استراتژی‌های فکری مهم اسلام سیاسی است، شمولیّت اسلام است. این یعنی شریعت و اسلام شامل همۀ عرصه‌های زنده‌گی فردی و اجتماعی می‌شود و در تمام این عرصه‌ها باید احکام الاهی جاری شوند. این برداشت بنّا از آیت «الیوم اکملت لکم دینکم…» (مائده، 3) بود. بدین ترتیب راه اصلاح در سیاق مدرنیته و پدیدۀ دولت ـ ملت، تلاش برای این است که شریعت بر جامعه و کشورها اعمال شود و قانونِ نافذ باشد. در اواخر سیر فکری وی، ایدۀ جهاد اکبر اولویت خود را از دست داد. وی معتقد بود که با درنظرداشت استعمار غربی، اسلام سیاسی باید همزمان شمولی، ربانی و جهادی ـ البته نه لزوماً از نوع خشن‌اش ـ باشد.

به امید این‌که این نوشته روی اندیشۀ بنّا روشنایی اندکی انداخته باشد که هدف همین بود؛ چرا که بررسی منصفانه جز از این راه میسر نیست. وی معتقد به بازگشت به اصل و ریشۀ اسلام، کنش اجتماعی، شمولیت و فراگیری شریعت، ربانیت و برتری شریعت و فعالیت سیاسی برای تحکیم شریعت در جامعه بود. در نوبت بعد تلاش خواهیم کرد تا از رویکردی متفاوت به سوی اندیشۀ وی بنگریم و ببینیم که چه نقدهایی می‌توان بر آن وارد کرد؛ چرا که نقد منصفانه به هر دو قطب این بحث کمک می‌کند تا دیدی بهتر و دقیق‌تر نسبت به وضعیت امروز اسلام در جوامع ما داشته باشند.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام