جنسیت و فرگشت وضعیت زنان در بین‌النهرین

جنسیت (gender) در بحث‌های جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی معاصر، به عنوان مجموعۀ توقعات یک جامعه و تصورات آن دربارۀ توانایی‌ها، عیوب و ارزش‌های هر جنس بیولوژیکی (sex) تعریف می‌شود. نقش‌ها و ارزش‌های دو جنس در فرهنگ‌های گوناگون، شکل‌های متفاوتی به خود گرفته اند. با وجود این در بسیاری از فرهنگ‌های کنونی قدرت و برتری صفاتی مردانه‌اند و از صفات زنانه بیشتر به قصد تحقیر استفاده می‌شود. البته «مردانه» و «زنانه» را تا حد بسیار زیادی همان تصورات و باورهای عرفی تعیین می‌کنند؛ نه تفاوت خدادادی جنسیتی. نظریه‌یی که بر اساس آن زوال ارزش و مقام زنان در جوامع انسانی، ریشه در برتری بیولوژیک مرد دارد، توسط داده‌ها و پژوهش‌های تاریخی، زیست‌شناختی، انسان‌شناختی و باستان‌شناختی به کلی رد شده است.

پیش از ظهور جوامع شهرنشین در بین‌النهرین و در گروه‌های کوچک زارع و دام‌پرور، نقش اجتماعی و – مهمتر از آن – اقتصادی زنان در اقصی نقاط زمین به شکل پایاپای با نقش و ارزش مرد پیش رفته بود. خانوادۀ پدرسالار برای حفظ نظام و مناسبات جدید جوامع شهرنشین مرسوم شد. در این جوامع ملکیت خصوصی رسمیت داشت؛ چیزی که قبل از آن در حیطۀ قانون و دولت نبود؛ چون دولت و ادارۀ نهادینه‌یی وجود نداشت. برای این‌که ارث به وارث اصلی برسد ـ این مسأله در رابطه با ظهور ملکیت شخصی نقش مهمی را در این فرایند سرکوب دارد ـ و همچنین به خاطر این‌که در آن دوره ـ در بین‌النهرین 5000 سال پیش ـ افزایش نفوس برای بقا مهم بود و احیاناً قبایل مختلف زن‌های قبیله‌های دیگر را می‌دزدیدند و از این‌جا شد که زنده‌گی جنسی و اختیارات مربوط به آن، تبدیل به نوعی ملکیت خصوصی شد. یک مرد ـ پدر و سپس شوهر ـ وظیفۀ حفاظت یا انحصار این زنده‌گی را داشت؛ پدیده‌یی که در آن می‌توان ریشه‌های مسألۀ عرفی ناموس را هم دید. این پدیده در طول تاریخ با استدلال‌هایی دینی و مذهبی، تاریخی و حتا به ظاهر عقلانی ـ مثلاً در جوامع غربی ـ توجیه شده است.

بلنددستی تاریخی مردان هم از آن‌جا شروع شد که این جوامع بزرگتر شده و شهرها را ساختند. شهرنشینی نیاز به تشکیلات نظامی را افزایش داد و سرانجام ـ با درنظرداشت نیاز به حفاظت از زن در برابر دست‌اندازی قبایل دیگر ـ فرهنگ نبرد و مردانه‌گی و زور در جوامع ارزش بالایی یافت. همچنان در جوامع شهری رفته‌رفته شمار شغل‌ها افزایش یافت و همزمان نقش زنان کمرنگ‌تر شد. تمامی این تغییر و تحول‌ها نه به خواست و انتخاب زنان، بل‌که از سوی جامعه تحمیل می‌شد و حتا در سطح قانون و دولتداری نیز نهادینه شده بود. این مسأله سبب شد تا سهم زنان در بازدهی اقتصادی کمتر و کمتر شود و آنان نه به عنوان اعضای فعال جامعه، بل‌که به عنوان دستگاه‌های تولیدمثل، پخت‌وپز و ارضای مردان خانه‌نشین شوند. جالب این‌جاست که بر اساس داده‌های تاریخی و باستان‌شناسی ـ ر ک «زن و جنسیت در اسلام» ـ همین محدودیت‌ها بودند که کم‌کم باعث ظهور پدیدۀ فحشا و تن‌فروشی شدند؛ زیرا هنگامی که زنده‌گی جنسی اکثر زنان به انحصار گرفته شود، مردان شهوتران به دنبال شکار و سوء‌استفاده از زنان طبقۀ تنگدست می‌افتند تا در بدل پول یا غذا طمع جنسی خود را برطرف سازند.

علی سبیل‌المثال، قانون حمورابی (1750 ق م) اولین‌بار طلاق را برای مردان به شدت آزاد و راحت ساخت و برعکس استفاده از این حق را برای زنان محدود کرد. زنان در عمل به واسطۀ پیشکش و پاکدامنی خریدوفروش می‌شدند. اگر زنی از شوهرش به شورای شهر شکایت می‌کرد، شکایت‌اش بررسی می‌شد و اگر خودش به هر نحوی مقصر شناخته می‌شد ـ دلایلی چون بهانه‌گیری یا بی‌احترامی ـ او را به دریا می‌انداختند. قانون آشور (1200 ق م) به مراتب قوانین شدیدتری علیه زنان وضع کرد. بنا بر این قانون، شوهر حق لت‌وکوب، کشیدن مو و رفتارهایی از این دست را داشت و حتا حق داشت که پس از طلاق ـ که کافی بود لفظی باشد ـ مهریۀ زن را ندهد. این‌ها نمونه‌هایی از نهادینه شدن نابرابری جنسی در قانون و دولتداری آن زمانند.

هستند هنوز الگوهای مناسبات دو جنس که از نظام‌های مردسالار متفاوتند؛ این یعنی که زنان به حکم طبیعت، خلقت، یا زیست‌شناسی محکوم به انفعال و سرکوب شدن نیستند. از بزرگترین و مهمترین پژوهش‌های مربوط به این ادعا، پژوهش‌های انسان‌شناسی مارگارت مید (1901-1978) در مناطقی چون پاپوآ و گینۀ نو را می‌توان یادآور شد. او به این نتیجه رسید که در بعضی جوامع نظر به روند متفاوت تاریخی، آن صفاتی که در جوامع مردسالار «مردانه» و در نتیجه نشانۀ قدرت و برتری شمرده می‌شود، به زنان نسبت داده می‌شوند؛ یعنی کاملاً برخلاف توقعات فرهنگ ما از دو جنس.

گفتیم که ظهور نظام مردسالار همزمان بوده با ظهور شهرنشینی در میان تمدن‌های ابتدایی انسانی. در نتیجه می‌بینیم که نابرابری‌هایی که در جوامع بین‌النهرین رشد کردند ـ به شکل‌هایی که برای خود ما نیز ملموس‌اند ـ را نمی‌توان ابداع اسلام دانست. در حالی که قسمت زیادی از فتاوی دینی ـ از قرن نهم به بعد در مراکزی چون بغداد و مصر ـ الهام گرفته از همین تصورات فرهنگی بودند و نه نص قطعی قرآن. در قرآن حکمی وجود ندارد که نشان دهد تمامی زنان باید بدون هیچ قید و شرطی خانه‌نشین شوند؛ یا این که از سر تا پا به شمول صدا «عورت» باشند.  

بسیاری از قوانین شرعی دست‌وپاگیر برای زنان ریشه در نص قطعی وحی نداشته، بل‌که اجتهاد انسانی بودند. تصوراتی که در این میان وجود دارد، نه‌تنها با داده‌های تاریخی، باستان‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی رد می‌شوند، بل‌که جریانی نیز از میان علمای مسلمان برخاسته تا نصوص الاهی در این زمینه را در سیاق ویژه‌اش بازخوانی کند. در میان معاصران، می‌توان از کسانی چون امام محمد عبده (1849-1905) و شاگردانش چون قاسم امین (1863-1908) و کسانی که از او متأثر بوده‌اند ـ همانند طاهر حداد (متوفی 1935) ـ نام برد. در نوبتی دیگر روی پاره‌یی از فرآیند شکل‌گیری جنسیت در بین‌النهرین تا نزدیکی ظهور اسلام متمرکز خواهیم شد تا بدانیم که اسلام در چه سیاقی ظهور کرده است.

 بنگرید به:

Leila, Ahmad. Women and Gender in Islam: Historical Roots of a Modern Debate. London: Yale University Press, 1992.

Mead, Margaret, and Joan Gordan. Margaret Mead: The Complete Bibliography, 1925-1975. The Hague: Mouton, 1976.

آراء محمد عبده در تفسیر المنار

قاسم امین، تحرير المرأة، چاپ 1899

طاهر حداد، امرأتنا في الشريعة والمجتمع، 1930

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام