جایگاه مردم در گفت‌وگوهای صلح

 

وقتی از گفت‌وگوهای صلح در افغانستان سخن می‌گوییم، چند پرسش اساسی به ذهن می‌رسد؛ این که خواست مردم از این گفت‌وگوها چیست، حضور مردم در این گفت‌وگوها چگونه است و جایگاه مردم در این روند کجاست؟

برای یافتن پاسخ به این پرسش‌ها نیاز است از چند زاویه به آن پرداخته شود. در این مطلب تلاش می‌کنیم دیدگاه مردم نسبت به پروسۀ صلح را به بررسی گرفته و بعد سراغ خواست‌های‌شان رفته و در نهایت به تعیین جایگاه‌شان می‌پردازیم.

دیدگاه مردم نسبت به روند صلح

مردم دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به صلح دارند. مسألۀ صلح در افغانستان از آدرس روندی تحت عنوان صلح تعقیب می‌شود و دیدگاه مردم نسبت به صلح احتمالی[1] که حکومت عهده‌دار آن است را می‌توان از همین آدرس به بررسی گرفت. پرداختن به این مهم نیاز به دسته‌بندی افراد با دیدگاه‌های منحصربه‌فردشان نسبت به صلح دارد؛ این دسته‌بندی را چنین می‌توان انجام داد.

1. گروه اول متشکل از افرادی‌ست که به دعوت حکومت و با اعتبار امتیازاتی که از حکومت می‌برند، پای‌شان به گفت‌وگوهای صلح کشانده شده است. آنان بازتاب‌دهندۀ افکار سران حکومت در خصوص صلح‌اند و دیدگاه‌های حکومت هر چه باشد را بی‌چون‌وچرا تأیید می‌کنند. این گروه شامل آن‌هایی که منافع‌شان وابسته به دولت هست و به دلیل سودی که از این آدرس می‌برند، موقف هم‌سو با حکومت دارند و اندک مردمی که به هر دلیل دیگری موافق دیدگاه‌های حکومت هستند، می‌شود. افراد این گروه را بیشتر پشتون‌ها به ویژه آنان که منافع‌شان وابسته به وجود حکومت و در مواردی هم وجود طالبان است تشکیل می‌دهد.

2. گروه دوم متشکل از کسانی‌ست که در زمرۀ مردمان روشن و آگاه جامعه به شمار می‌روند. آنان فرصتی برای ابراز نظر ندارند و اگر هم ابراز نظر کنند، چندان جالب توجه حکومت و طرف‌های مذاکره‌کننده نخواهد بود. این افراد طرفدار صلح هستند، اما شرایط و خط قرمزهایی دارند که هر گونه عدول از آن را برگشت به گذشته می‌دانند و با صلحی که باعث بازگشت به گذشته شود، مخالف‌اند.

3. مردمی که از همه جا بی‌خبرند، دید محدود نسبت به مسأله دارند، از جنگ خسته‌اند و امنیت و آرامش تنها خواستۀ‌شان است. نوع نگاه آن‌ها محدود می‌شود به برداشت‌های دینی من‌درآوردی. این گروه شامل یک تعداد زیادی از مردم مانند کسبه‌کاران، دست‌فروشان و… می‌شود.

4. مردم ناراضی و مخالف هر گونه حضور طالب در بدنۀ حکومت و قدرت. این افراد متشکل از مجاهدین به دور از قدرت و نسل جوان امروزی که داعیۀ جهاد و مقاومت را دارند، است. آن‌ها به نوعی نیروی ضد طالبانی باورمند به ارزش‌های جهاد و مقاومت بوده که هنوز هم دست به ماشه و در صورت لزوم حاضر به کشتن و مردن هستند.

5. باشنده‌گان مناطقی که طالبان در آن حضور فعال دارند. افراد این گروه به دو دسته تقسیم می‌شوند. طرفداران طالب و مخالفان طالب که طرفدران آن خواهان برقراری نوعی نظام طالبانی و بازگشت به گذشته هستند و مخالفان آن هم چیز زیادی به جز برقراری امنیت و آرامش نمی‌خواهند.

 

خواست مردم از پروسۀ صلح

با آن که جایگاه مردم در روند صلح چیزی فراتر از وسیله و ابزاری در دست حکومت و طرف‌های دخیل در قضیه نیست، اما مردم خواست‌ها و آمالی دارند که روزی روزگاری اگر قرار بر این شد که صلحی از راه برسد و به وضعیت نابسامان کنونی پایان دهد، این خواست‌ها باید تحقق یابند، ولی جمع‌بندی خواست‌های مردم به دلیل چندگانگی و تفاوت دیدگاه‌ها در جامعۀ کنونی کار دشواری‌ست. چنان که در ابتدا دسته‌بندی کردیم، مردم دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به صلح دارند و خواست هر یک از این گروه‌ها بسته به دیدگاه‌شان متفاوت است. با این وجود می‌شود در چند مورد خواست‌ها را چنین بیان کرد.

1. برخورداری از امنیت، حاکمیت قانون و در راستای برقراری نظم در جامعه تطبیق مساویانه آن بر همه‌گان. این نخستین مورد و خواست مشترک اکثریت مردم و تنها موردی‌ست که کمتر کسی با آن مخالفت خواهد کرد.

2. پاسداری، ترویج و حمایت از ارزش‌های دموکراتیک؛ مثل آزادی زن و مرد، حقوق بشر، حق تعلیم و تحصیل برای زنان و… چنان که روشن است بیشتر طرفداران این خواست نیز روشن‌فکران، فعالان جامعۀ مدنی و نسل جدید تحصیل‌کرده‌اند.

3. مراجعه به شرع و بهره‌بردن از قواعد و اصول دینی در راستای برقراری نظم در جامعه، کاستن از آزادی‌های فردی و ترویج عقاید مذهبی بین مردم، با آن که این مورد به ظاهر موافق به آن‌چه طالبان می‌خواهند است، اما محدود به طالب‌ها نبوده و طرفداران آن را می‌توان به دسته‌های مختلف افراطی، میانه‌رو و سهل‌گیر تقسیم کرد که هر سه گروه در جامعۀ کنونی حضور دارند. مثلاً تندرویی را می‌توان طالب یا روستانشینان یا مردمان روستایی که به شهر آمده‌اند و هنوز به همان میزان سختگیری در امور دینی که در روستا رایج بود، باور دارند. میانه‌روها کسانی هستند که با آن که بر اصول دینی تأکید دارند، اما به آزادی و حقوق بشر و ارزش‌هایی از این دست نیز باورمند هستند و آخرین مورد هم کسانی‌اند که تنها در حد حرف و گاه از سر ناگزیری به این موارد مراجعه می‌کنند.

4. از سویی هم برقراری عدالت و رسیده‌گی به پرونده‌های خشونت، محاکمه و مجازات جنایت‌کاران جنگی پوزش‌خواستن از مردم بابت اشتباهات گذشته و جبران خسارت مشمول خواسته‌های مردم از حکومت است، اما اکثر این خواسته تا به امروز از سوی حکومت و حتی نهادهای غیرحکومتی چه بر روی میز مذاکره با طالبان و چه در خارج از آن مطرح نگردیده و یا هم اگر در مواردی مطرح شده به گونۀ جدی پی­گیری نشده است.

جایگاه مردم در روند صلح

در گفت‌وگوهای صلح از آغاز تا به امروز مردم نقش آن‌چنانی نداشته و هیچ‌گاهی در مورد لزوم یا عدم لزوم این گفت‌وگوها، چگونگی گفت‌وگوها و شرایط آن به مردم مراجعه صورت نگرفته است. حکومت با این پیش فرض که مردم خواهان صلح هستند و موافق با هر گونه اقدامی که در نهایت منجر به صلح شود، اقدام به راه‌اندازی برنامه‌یی تحت عنوان پروسۀ صلح کرده است و با آن که بارها صداهای مخالف از آدرس‌های مختلف مبنی بر بی‌فایده‌بودن و هزینۀ گزاف این پروسه بلند شده است، حکومت هیچ‌گاهی به این نداها گوش نداده و با چشم‌وگوش بسته نسبت به آوای مردم، طبق برنامۀ خود عمل کرده است. با توجه به این نکته خواست، اراده و شرایط مد نظر مردم در گفت‌وگوهای صلح هیچ‌گاهی مسأله نبوده و اکنون هم نیست. ساده‌لوحی خواهد بود اگر ابراز نظرهای مخالف حکومت در مورد نشست‌های خلیلزاد با طالبان و گفت‌وگوهای صلح به رهبری آمریکا را در این اواخر دال بر گوش‌دادن به مردم بدانیم. حقیقت آن است که حکومت در گفت‌وگوهای اخیر بین طالبان و نماینده‌گان غیرحکومتی و در مواردی حتی مخالف حکومت در خارج از کشور (روسیه و قطر) و تحت فشار آمریکا خود را خارج از معادله یافته و از به رسمیت شناخته‌نشدن توسط طالبان نگران قدرت و حاکمیت خود است. این امر به خوبی دلیل مخالفت حکومت را توضیح میدهد. «حکومت اگر بتواند در سناریوی حضور طالبان در قدرت، مسند خویش را حفظ کند به حضور طالب رضا خواهد داد. و اگر چنین شود، قدرت آن‌ها، بر اساس مناسبات قومی، افزایش خواهد یافت[2].» لازم به ذکر است که گزینۀ مراجعۀ حکومت به آرای مردم از طریق تدویر لویه جرگه چنان که شاهد آن بودیم، حربه­یی بیش نبود. سران حکومت (مشخصاً غنی) با برگزاری لویه جرگه و فراخواندن عده­یی از بلی‌قربان‌گوها از ولایات مختلف به عنوان نمایندۀ مردم نظر خود را بر آن‌ها تحمیل کرد و حالا آن را به عنوان خواست مردم در گفت‌وگوها مطرح نموده و برای تقویت دیدگاه‌های خود از آن بهره می‌برد. خلص کلام این که حکومت از همان آغاز کار جایگاه و نقشی برای مردم در گفت‌وگوها قایل نبوده و هنوز هم به مردم نگاهی فراتر از ابزار دست‌یافتن به خواست‌های سیاسی ندارد.

مردم در حاشیه

به گفتۀ دیوید بلوم‌فیلد در مقاله‌اش تحت عنوان روند آشتی: «هم‌زیستی، اعتماد و هم‌دلی میان کسانی به وجود خواهد آمد که به نحوی با نزاع درگیر بوده‌اند؛ مثل قربانی، کسانی که از جنگ منتفع شده و جنایت‌کار. آشتی در صورتی ماندگار است که با توجه به محیط، توسعه و رشدیافته باشد؛ چون در نهایت این ساکنین آن منطقه هستند که به آشتی و روند تحقق آن معنا و مفهوم می‌بخشند[3].» اما چنان که دیده می‌شود در گفت‌وگوهای صلح از جانب حکومت این مسأله که صلح با کی و از جانب کی باید صورت گیرد، اصلاً مطرح نبوده و حکومت خود در هیأت نمایندۀ مردم و داعیه‌دار خواست مردم ظاهر شده [چیزی که به هیچ وجه واقعیت ندارد] اما موقف حکومت در بسا موارد خلاف موقف و خواست مردم بوده و هیچ‌گاهی نتوانسته و حتی نخواسته به عنوان نمایندۀ مردم بازتاب‌دهنده اراده و خواست آن­ها در گفت‌وگوها باشد. این مهم بیانگر دشواری دست‌یافتن به صلحی‌ست که بتواند مورد پذیرش مردم و طالبان و نه حکومت با طالبان باشد و نا گفته پیداست، صلحی که در آن مردم به حاشیه رانده شوند، چیزی فراتر از یک توافق سیاسی بی‌ارزش در نزد مردم نخواهد بود.

تقسیم قدرت، طالبان و مردم

کشورهای پس از جنگ وقتی به مسألۀ صلح می‌پردازند، یکی از مباحث عمده در این میان عدالت ساختاری و تقسیم عادلانۀ قدرت است. آن‌چه در گفت‌وگوهای صلح باعث نگرانی مردم شده، واگذاری بخش عمده‌یی از قدرت به عنوان امتیاز به گروه طالبان است. این نگرانی با توجه به دسته‌بندی‌هایی که در بالا داشتیم و همین‌طور ساختار قومی کشور برای هر یک از دسته‌ها و اقوام به گونۀ متفاوت مطرح است.

پشتون‌ها که در حال حاضر بیشترین سهم از قدرت را در اختیار دارند با قدرتمندشدن طالبان به دلیل همبستگی، نزدیکی و یگانگی‌شان با این گروه ناخوشنود نخواهند بود و حتی از این امر استقبال هم می‌کنند. اما تاجیک‌ها، هزاره‌ها، اوزبیک‌ها و سایر اقوام که همین حالا هم حس کنارزده‌شدن از قدرت را دارند و نسبت به تقسیم ناعادلانۀ آن شاکی‌اند، نگران محدودترشدن فضا هستند. این نگرانی یک نگرانی به‌جا بوده و با توجه به این گفته از دیوید بلوم فیلد: «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، اعتماد و هم‌دلی تا زمانی که بی‌عدالتی ساختاری در نظام سیاسی، قانونی و اقتصادی وجود داشته باشد، به بهترین وجه رشد نخواهد کرد. روند آشتی باید با مشارکت تدریجی در قدرت، احترام به تعهدات سیاسی یکدیگر، ایجاد فضای مناسب برای احترام به حقوق بشر و عدالت اقتصادی، تمایل همه برای مسئولیت‌پذیری نسبت به گذشته و آینده، تقویت شود.» در کشوری مانند افغانستان لازم است تا نه‌تنها با طالبان بلکه با همه گروه‌های موجود در کشور به ویژه گروه‌های قومی رفتار یک‌سان و عادلانه صورت گرفته و به همه سهم برابر در قدرت اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داده شود. نه این که به بهانۀ آشتی با طالبان همه امتیازات و قدرت حکومت به طرف درگیر جنگ و باعث‌وبانی همه ویرانی‌ها و بدبختی‌ها واگذار گردد.

نویسنده: حشمت خراسانی

[3] صلح­نامه، نشر گوهر شاد، کابل 1395

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام