در جنگ دوم پلوپونز، آلکبیادس، شاگرد و معشوق سقراط حکیم (عشق در مفهوم عشق افلاطونی)، فرماندهی نیروهای آتن را به دوش داشت. پس از آنکه لشکر به سوی آوردگاه حرکت کرد، دشمنان آلکبیادس برای او دسیسه چیدند. دولت شهر، برای روشنشدن حقیقت و تحقق عدالت، فرمانده را به دادگاه فراخواند.
آلکبیادس خود نقشۀ جنگ با اسپارت را طرح کرده بود و از تمام جزئیات آگاه بود؛ فضا را تنگ دید به دشمن پناه برد و اسرار نظامی را به اسپارت فاش کرد. در آن جنگ، آتن در برابر اسپارت شکست را چشید. به بیان دیگر، در دولت شهر آتن، عدالت تا اندازهیی مهم بود که بزرگان شهر، پیروزی را در برابر عدالت قمار زدند. من با این بریدهیی از تاریخ میپرسم: نسبت ما با عدالت چیست؟
همزمان با امضای فرمان آزادی 400 زندانی طالب که به گفته حکومت در میان آنها طراح انفجار چهارراهی زنبق (10 جوزا 96) نیز حضور دارد. نوار ویدیویی آن حادثه هولناک که تماشای آن تن هر بینندهیی را میلرزاند، در شبکههای اجتماعی باز نشر شد. در یک صبح روز چهارشنبه، کابل از خواب بیدار شده بود؛ یک نفکتکش نارنجی، در قلب کابل درست در چهارراه زنبق، راه خود را کج میکند، عابران بیگناه در حال عبور از خیابان اند، اندکی پس از آن، دود فضا را میپوشاند و شعلۀ آتش برای لحظهیی در میان دود قامت بلند میکند. آن روز من در چهارراه سلیم کاروان به سوی خانه روان بودم. به خوبی یادم است که صدای ترسناک و موج آن انفجار عظیم، تمام کابل را تکان داد. اما انفجار آن روز، شبیه دراکولا، زندهگیهای زیادی را بلعید و پارچههای گوشت کفاشان، کارگران، خبازان، مأموران، بیکاران و پاسبانان را به درختها آویخت. آن روز حتا پرندههای کابل قربانی دادند و مرغان آسمان به حال این شهر گریستند.
در پی آن واویلا، کابل به خشم آمد. مردماش به خیابان ریختند، اما شوربختانه گلولههای حکومت به سینه و پیشانی معترضان نشست و خیابان دوباره با خون آبیاری شد. گروهی از ناخلفهای کابل، با پیراهنهای خونین، پس از انفجار آن چهارشنبه و حوادث مرتبط آن، دست به خون اعتراض آلودند؛ ناخلفها اعتراض و خیابان را در برابر قوت و لایموتی فروختند و سه سال پس از آن هرگز صدای مخالفت بلند نشد و دیگر شرفهیی پای معترضها در تن کابل، ترانۀ امید نسرود.
حالا که قرار شده جنایتکاری که عامل یکی از زخمهای کابل است، با جنایتکاران دیگر آزاد شود و در کنار دیگر جنایتکاران، سردار کابل شود. کابل با این سرنوشت در سکوت عمیق فرو رفته، کابل به فروپاشی محتوم تن داده است. شماری در تلاش مذبوحانه استدلال میکنند که برای رسیدن به آرامش و خاتمه جشن خون، لاجرم سر عدالت را از تنش جدا کنیم. من نخواندهام و ندیدهام که حتا باری عدالت در این سرزمین خوار نباشد. به هر حال، من از کسانی که میگویند با خون عدالت، بایست درخت صلح را آب داد، پرسشی دارم: مگر میشود بنای صلح را با سنگ بیعدالتی گذاشت؟