انتخابات ریاست جمهوری در سال 2014 از یکسو یادآور دوران آشوب سیاسی، تضاد قومی، فصل خشم و کین و عروج ناسیونالیسم موزی و ستیزهجو بود، از سوی دیگر به تئاتر مضحک دشمنان دموکراسی شبیه بوده که گویی هدف آنها سلب اعتبار مردم سالاری است.
انتخابات ریاست جمهوری در 2014 مردم را به دموکراسی بدگمان ساخت و در نتیجه اعتبار این سازوکار ساقط شد. دموکراسی نوپا را در افغانستان تکنوکراتهای از غرب آمده و مجاهدین تکاملیافته بدنام کردند؛ جماعتی که در حال حاضر سکاندار اموراند، از راه تقلب و تزویر به قدرت رسیدند و حالا با فروتنی مدعی مشروعیت خود اند.
مردمسالاری با معضل ناشی از دو طیف اجتماعی متفاوت در افغانستان مواجه است. با توجه به این که این رویکرد از بالا و از طریق دولت اعمال میشود، باید در تحلیل اجتماعی به این ساختار توجه داشت.
نخست این که فئودالیته در افغانستان هیچگاه به شکل و شمایل اروپای قرون وسطا و قبل از تشکیل دولتهای ملی وجود نداشته، اما اجتماع افغانستان خصلت اربابرعیتی دارد و این خصلت ناشی از ساختار قبیلهیی در این کشور است.
تحولاتی که در اروپای پس از قرون وسطا ظاهر شد، ساختارهای محلی را در سطح جهان زیر و رو کرد. پیشبینی مارکس و انگلس در مانفیست حزب کمونیسم این بود که بورژوازی روزگاری در جهان مسلط میشود، «یکجانبگی و محدودیت ملی، روزبهروز ناممکنتر میگردد و از ادبیات پرشمار ملی و بومی، ادبیات جهانی شکل میگیرد.» با گذشت یکونیم قرن از این پیشبینی، و با وجود ابزارهای وسیع لبرالیسم، غایت زیر نام «جهانیشدن» تئوریزهشده، شماری از خرده فرهنگها منجمد باقی مانده است، چنانکه با وجود تلاشهای سفیدپوستان برای تحول در فرهنگ ابورجینیها در آسترالیا و اعمال سیاست «نسل ربودهشده» و نسلکشی، هنوز فرهنگ بومیان آسترالیایی منجمد مانده است. شیوۀ زندگی اسکیموهای قطب شمال =مورد توجه بشرشناسان و جامعهشناسان، نمونۀ دیگری از سکون و ایستایی در برابر تغییر است.
ساختار اجتماعی در افغانستان متحجر است و این ساختار در برابر سیلان و دگرگونی با رویکرد سنتگرایانه واکنش نشان داده و روند دگرگونی را در کشور بسیار بطی ساخته است. نمایندۀ این سنخ اکثراً عوامالناساند، نظر این جماعت در گرو تصمیم رهبرانشان است و از بافت اجتماعی ایلی و پدرسالارانه متابعت میکند و این ساختار بیشتر در میان قبایل پشتون، اوزبیک و هزاره مرسوم است. جامعۀ تاجیک نیز این الگو را به عنوان رویکرد مناسب، در برخورد با پدیدۀ قدرت در نظر دارد.
فردیت در بافت چنین اجتماعی فاقد اعتبار است و نظر فرد با منافع اجتماع هماهنگ است. در حقیقت منفعت اجتماعی عین منفعت رهبر ایل است و در این چهارچوب است که دوستم، محقق و دیگران را بانکهای رأی میخوانند.
مردمسالاری در زادگاهش و در عصر پرکلیس، نظام شهروندان آگاه بود و با وجود تکامل دموکراسی در عصر حاضر، این عنصر حفظ شد و با آنکه قرائت واحد از این پدیده وجود ندارد، اما رفتار عقلانی شهروندان در نظام مردمسالار مورد توجه جامعهشناسان بوده است.
با این مقدمه شرکت در انتخابات مستلزم آگاهی و استقلال ذهن است. چیزی که در میان عوامالناس در افغانستان ملموس نیست، با این وصف اشتراک این طیف از اجتماع افغانستان در روندهای دموکراتیک که وابسته به ارادۀ رهبران شان است، اگر آنها اراده کنند در انتخابات اشتراک میکنند و لاغیر هیچ؛ در هردو حالت فرقی به حال دموکراسی نخواهد کرد. برای داشتن جامعۀ مردمسالار باید اجتماع خصلت دموکراتیک داشته باشد، ور نه این وضعیت همانند کوبیدن آب در هاون است.
طیف دوم اجتماعی در افغانستان جماعت تحصیل کرده است. این گروه از دو حالت فارغ نیست، یا مأمور حکومتاند و حقوق دریافت میکنند و یا بیرون از حکومت در صف منتقدان قرار دارند. گروهی که از دولت حقوق میگیرند، عمدتاً جذب قطبهای قومی درون نظاماند و بدون توجه به مبانی مشروعیت نظام، طرفدار بقای نظام بر محور قطب مورد نظرشاناند و به مشارکت مردم اعتنایی ندارند.
این وضعیت ناشی از تنازع تاریخی میان اقوام و تعهد برای جناح مورد نظرشان مقدم بر مشارکت و مردمسالاری است؛ فاجعۀ انتخابات 2014 و رسوایی مخکش را این جماعت مهندسی کردند.
گروه دوم اکثراً به جناح چپ مایلاند. بیشتر جامعۀ آرمانی را در مخیله دارند و به پدیدههایی که منشاء غربی دارند با بدگمانی و حساسیت مینگرند.
شماری از این افراد به سوسیالیستهای پیش از انقلاب 1848 اروپا شبیهاند و به مردمسالاری شک دارند و مداخله جان کری، وزیر خارجۀ حکومت اوباما در انتخابات 2014 و تقلبهای گسترده در این روند، این تشکیک را تقویت کرده است.
اصلاحات در افغانستان معمولاً از بالا به پایین اعمال شده و عبدالرحمان خان بنیانگذار افغانستان کنونی پیشرو این سنت است، اما افراط در این امر همواره با واکنش شدید اجتماعی مواجه بوده است. چنانکه این رویکرد امانالله خانِ نوگرا را از تخت شاهی به زیر کشید.
دموکراتیزهکردن اجتماع در افغانستان باید با حمایت دولت به صورت نظاممند عملی شود و در غیر آن چنانکه در 16 سال اخیر تجربه شده به ساختمانسازی روی تهداب خامه شبیه است که بنیاد ندارد. انتخابات پیشرو در کشور برگزار خواهد شد، اما این که این امر تحقق دموکراسیست یا نمایش، باید در بافت اجتماعی و روحیۀ اجتماع پاسخ این پرسش را جستوجو کرد.