انتخابات و تنازع قومی؛ جرقه‌یی که خرمن برباد می‌دهد

انتخابات سال 2014 را به خاطر داریم. در آن روزگار جامعۀ افغانستان به قطب‌های قومی تقسیم شده بود. مردم بدون دلیل خاصی و تنها به دلیل وابسته‌گی تبار، به یک‌دیگر دشمنی می‌ورزیدند و یا به دلیل تبار مشترک، هم‌دیگر را ستایش می‌کردند. در نتیجۀ جنجال‌های سال 2014، بسیاری از دوستان و آشنایان، به دلیل تعلق دوست‌شان به تبار خصم، آشنایی را بر هم زدند. در آن روزگار نفرت جایگزین تمام مراودات اجتماعی شد. کارمندان نهادهای اجتماعی و دولتی در محل کار، به تنازع قومی می‌پرداختند و تا دل تاریخ تاخت‌وتاز می‌کردند. کوچه‌ها محل تنازع و دشنام‌های قومی شد و کشور به عنوان یک کلیت تا مرز فروپاشی و جدال‌های قومی پیش رفت. ذاتاً افغانستان مستعد جدال و نفرت قومی است و این ویژه‌گی به صورت بالقوه، شبیه اخگری در زیر خاکستر، در لایه‌های مصلحت و رواداری پنهان است.

استبداد قومی، تاریخ قومی، پاکسازی قومی، استبداد نهان در ساختار قدرت و نگاه میراثی به قدرت، پشتی‌بان و زمینه‌ساز جدال قومی در افغانستان است. پس از فروپاشی طالبان، میکانیسمی معقول برای توزیع عادلانۀ قدرت میان تمام اقوام افغانستان فراهم نشد و بی‌عدالتی در لباس دموکراسی و عدالت به استمرار میراث‌گرایی در قدرت انجامید. انتخابات به عنوان میکانیسم معقول که در مناسبات مدرن راهی برای تجلی ارادۀ مردم دانسته می‌شود، در افغانستان به دلیل نبود قاعدۀ مناسب بازی، زیر مجموعۀ میراث‌گرایی قرار گرفته است. از سوی دیگر، به دلیل فضای ملتهب سیاسی در کشور، مطالبات مشروع اقوام و ساکنان کشور فرصتی برای نهادینه‌شدن نداشته و صورت مسخ‌شدۀ مطالبات به شکل عقده‌های تاریخی هیزم آتش نفرت قومی را فراهم کرده است.

در طول سال‌های پس از فروپاشی طالبان، سیاست‌مداران فرصت‌طلب با درک وضعیت موجود از دریای نفرت قومی ماهی گرفتند و مردم هم ناچار به دلایل قومی از سیاست‌مداران هم‌تبار خود حمایت کردند. بنابراین قطب‌های سیاسی پساطالبان، در ظاهر با شکل قومی اما در باطن با محوریت سود و منافع فردی و خانواده‌گی شکل گرفت. اما در مقابل میراث‌گرایی به دلیل داشتن قدرت و پول همواره ظرفیت دفاع از خویشتن و تکامل را داشته است. با این تفسیر، جنگ‌های دهۀ هفتاد در کابل و نقاط مختلف کشور نمونۀ روشن از یک جنگ میان قومی در افغانستان بود که با سوء ظن در برابر یک‌دیگر مشتعل شد.

واپسین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان زیر پوشش نفرت قومی تاکنون به پیش رفته و عملاً دو تیم پیش‌رو به صورت ضمنی با استفاده از نام اقوام در مقابل هم قرار دارند. تیم حاکم در قدرت با اتکا به میراث‌گرایی، استفاده از هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدف مقدس را موجه می‌داند و ادبیات ویژۀ آن به وضوح شکل دینی به خود گرفته است. اما تیم مقابل آن که به صورت مانع در برابر هدف مقدس به نظر می‌رسد، با اقدام‌های لجوجانه باعث دریده‌گی پردۀ عصمت متولیان تیم حاکم شده است. شماری از آنان مصلحت را کنار گذاشته و نیت درونی و باطنی خود را آشکار ساخته‌اند. تلاش برای تصفیۀ دیگران و اهانت به فیگورهای قومی، خصم نشانه‌های واضح از سرآمدن حوصلۀ آنان است. تصفیه یا پاک‌سازی دیگران از روزگار متوالی به این‌سو در افغانستان عملی می‌شود و در ادارۀ پس از طالبان نیز پیگری شد، اما در این دوره با تفاوت دوره‌های پیشین زیر شعار وحدت و هم‌دلی پوشیده بود.

اما پرسش این‌ست که سیاست‌مداران با پیشینۀ مخاصمۀ تباری در برابر هم چگونه در ترکیب تکت‌های انتخاباتی متحد شده‌اند؟ منافع و قدرت، عامل عمده و جمع‌شدن سیاست‌مدارانی با تبارهای مختلف زیر چتر دو تکت پیش‌رو انتخابات است. در غیر آن، امرالله صالح به همان پیمانه که اکنون وفادار محمداشرف غنی است، پیش از آن، مخالف سرسخت طرز تفکر او بود؛ هم‌چنان که انوارالحق احدی اکنون متحد دکتر عبدالله است. مابقی تکت‌هایی که شانسی در انتخاباتی ندارند، در محور یکی از این دو تکت قرار گرفته‌اند.

به هر حال جدل انتخاباتی با گذشت هر روز در حال منتهی‌شدن به نفرت‌ورزی قومی بوده و شرایط حاکم در کشور این وضع را ناچار ساخته است. همان‌ گونه که گفته شد، حل عادلانۀ مطالبات اقوام، داعیۀ مشروع است، اما اگر این داعیه به صورت مسخ‌شده و منحرف مطرح شود، صورت افراطی آن چیزی نیست جز جنگ همه بر علیه همه.

حواریون و وفاداران تکت‌های انتخابات، با انگشت نشان کردن فیگورها و جریان‌های جنجالی، در پی تحریک مردم‌اند. مثلاً شماری از هزاره‌های تکت دولت‌ساز، توافق دو جریان مطرح هزاره با جمعیت اسلامی را به مثابه خیانت به خون کشته‌شده‌گان افشار تبلیغ می‌کنند. گروه مقابل، عملکرد شاخۀ محمداشرف غنی در حکومت وحدت ملی را همانند سهمیه‌بندی کانکور، پرونده‌سازی به رازق واحدی و حمله بر تجمع جنبش روشنایی را به رخ می‌کشند. تلاش برای داغ‌ساختن جدال قومی حتی پای نهادهای همانند دفتر یونما در کابل را نیز کشانده و نهادهای خارجی خواسته یا ناخواسته آتش‌بیار معرکه شده‌اند.

اگر جدال انتخاباتی مدیریت نشود، نفرت بالقوۀ قومی به فعل تبدیل خواهد شد و آن‌گاه همه زیان خواهند کرد. با این وصف، مسألۀ اقوام در افغانستان چالش بنیادین است و جدال‌ قومی نیز گریزناپذیر. اگر به صورت روشن و شفاف به این بحث پرداخته نشود و فرصت برابر برای همه اقوام فراهم نشود، معضل افغانستان حل نخواهد شد و جدال قومی، افغانستان را متلاشی خواهد کرد. رسانه‌ها، فعالان شبکه‌های اجتماعی و فعالان سیاسی، هر کدام به صورت خواسته یا ناخواسته در تلاش اشتعال آتش قومی‌اند و به محض آغاز تنازع قومی انسان‌کشی در مقیاس بزرکتر از دهۀ هفتاد و در مقایس نسل‌کشی رواندا رخ خواهد داد؛ در آخرین سال‌های قرن 20 میلادی، یک بهانه منجر به وقوع هولناک‌ترین جنایت بشری در کشور رواندا در آفریقای مرکزی شد. بنا بر روایتی، یک میلیون انسان در رواندا کشته شدند و بر نیم میلیون زن دیگر تجاوز شد و این‌گونه جرقه‌یی از آتش، خرمن هیزم را برباد داد.

در همین زمینه

تهدید مولانا عبدالله به 15 روز سکوت​

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام