بر مبنای نظریۀ نشانه‌شناسانه لاکلا و موفه، هر گفتمانِ هژمونی‌شده یک دال محوری و شماری از دال‌های پیرامونی دارد. لاکلا و موفه گفتمان‌ها را بر خلاف فوکو– که به فراگفتمان باور داشت– آمیزه‌یی از تضاد درونیِ می‌دانستند که تفسیرهای متفاوت از آن برای تعیین‌بخشی دال‌ها و هم‌چنان برای نزدیکترشدن مدلول‌های متفاوت به آن دال‌ها، همیشه در رقابت استند. همین رقابت‌ها سبب تحولات و سیلان‌های زیادی در گفتمان‌ها شده و آن‌ها را به حالت بی‌قراری سوق می‌دهند. بنابرین، هر تفسیری از گفتمان ممکن است به صورت مقطعی برای مدت مشخصی حاکم شده و سپس به تفسیر بدیل دیگری جا بدل کند. هم‌چنان گفتمان‌ها در طول عمر خویش همیشه با گفتمان‌های دیگر، معانی دیگر، حقوق دیگر، موقعیت‌های دیگر و ادعاهای دیگر در کلاویز نیز قرار می‌گیرند.

با در نظر داشت نظریۀ لاکلا و موفه در دنیای امروز هر کشوری برای شناسایی و معرفی خودش نیاز به یک سری نشانه‌ها دارد. افغانستان بنابر برخی از دلایلی که در پایان ذکر خواهد شد، یکی از دستکاری‌شده‌ترین کشورهای منطقه است که تاکنون نیز نتوانسته است مولفه‌های هویت‌شدن خویش را به درستی تعریف کند. بنابرین فرایند دولت‌سازی بر مبنای فرضیه‌های از پیش تعیین‌شده با تحمیل برخی از نشانه‌ها و دال‌ها از سوی برخی از نظام‌های حکومت‌داری و زمام‌داران کشور و به شیوه‌های از بالا به پایان تا کنون نیز ادامه دارد؛ استقلال نیز یکی از همان دال‌هاست.

اول؛ نخستین و شاید عمده‌ترین دلیلی که افغانستان نتوانست به یک دولت– ملت بدل شود، گزینش نامعقول دال مرکزی افغانیت از سوی معماران دولت‌سازی مدرن در حدود صد سال پیشتر بود.

دوم؛ دلیل دوم را می‌توان حضور هم‌زمان و تنوع هویت‌ها و فرهنگ‌های موجود در کشور دانست.

سوم؛ دلیل سوم در بر گیرندۀ تحمیلی‌بودن مرزهای افغانستان و شکل‌گیری کشور به عنوان جغرافیای حایل میان قدرت‌های استعماری وقت است.

چهارم؛ دلیل چهارم را می‌توان برخورد ستیزه‌جویانۀ شاهان و زمام‌داران برای به کرسی نشاندن طرح دولت‌سازی افغانی با هویت‌های غیافغانی دانست.

با توجه به مورد نخست می‌توان استدلال کرد که با گزینش دال مرکزی افغانیت مرز گفتمان حاکم به گونه‌های فزاینده‌یی محدوده شده است؛ زیرا با در نظر داشت گذشتۀ تاریخی سه تفسیر رقیب را می‌توان در محدودۀ این گفتمان جا داد. نخست تفسیر خانوادهای شاهیِ درانی و متعلقات آن، دوم تفسیر زمام‌دارن و سیاست‌مداران غلجایی و هواخواهان قبیله‌یی آن‌ها و سوم شمار اندکی از سیاست‌مداران منفعت‌جوی اقوام غیرافغان.

بنابر دلیل دوم و با توجه به دو مفهوم «قابلیت اعتبار» و «در دسترس‌بودنِ» چارچوبِ نظریِ لاکلا و موفه گفتمان افغانیت در زمان شاهی امان‌الله خان تئوریزه و تطبیق شد. این گفتمان هم از نظر عاملان و کارگزاران و هم از نظر زمینۀ اجتماعی-سیاسی آن زمان برای مسلط‌شدن در اولیت قرار داشت؛ بنابرین به گفتمان هژمون بدل شد.

گفتمان مسلط «افغانیت‌خواه» تا کنون با دال‌های پیرامونی و عناصری چون «هویت افغانی»، «سرود افغانی»، «استقلال افغانی»، «واحد پول افغانی»، «بیرق افغانی» و شماری دیگر، مفصل‌بندی شده است. گفتمان افغانیت‌محور از آغاز تولدش تا کنون با شماری از گفتمان‌های دیگر نظیر مشروطه‌خواهی، سلطنت‌خواهی، جمهوری‌خواهی، کمونیسم، دموکراسی، اسلام سیاسی و بنیادگرایی، گاهی در مراوده و گاهی هم در نزاع و ستیز بوده است.

مطابق اصل «انفصال» یا «ناپیوسته‌گی» فوکو– اصلی که گفتمان‌ها را هم ابراز قدرت، هم نقطۀ مقاومت در برابر قدرت و هم نقطۀ شروع برای یک استراتژی مخالف تعریف می‌کند– اکنون پس از سپری‌شدن یک قرن از گفتمان افغانیت‌محور در این واپسین سال‌ها برخی گفتمان‌های رقیب دیگر نیز سر برآورده‌اند. یکی از آن گفتمان‌ها، گفتمان «خراسان‌خواهی» است. خراسان‌خواهی با ادعای سیاسی و فرهنگیِ فراختر در پی شالوده‌شکنی گفتمان مسلط رقیب برامده است. این گفتمان به گِرد دال مرکزیِ «خراسانی‌خواهی» دال‌های شناوری چون «هویت خراسانی»، «سرود چند زبانی»، «بیرق خراسانی»، «واحد پولی روپیه» «پیشنیۀ تاریخی» و غیره را جمع‌بندی کرده است.

در گفتمان خراسان‌خواهی جای عنصر «استقلال» را «پیشینۀ تاریخی» پر کرده است. عنصر «پیشینۀ تاریخی» در این گفتمان تلاش می‌کند تا با هم‌سوی با ارزش‌های بنیادین جامعه و ابداع نظم جدید، هژمونی خود را بر دیگر گفتمان‌ها تثبیت کند. هرچند تا کنون به از شکل اسطوره‌یی بیرون نشده است، اما سعی می‌کند تا گفتمان مسلط را به بی‌قراری و شالوده‌شکنی دچار کند.

در حال حاضر از یک‌سو گفتمان افغانیت‌محور تلاش دارد تا در هم‌سویی با دموکراسی و اسلام سیاسی و با پشت سر گذاشتن نزاع‌های سیاسی و فرایندهای تاریخی در منازعه با گفتمانِ متضاد خویش– گفتمان «خراسان‌خواهی»–، خود را به «عینیت» بدل کرده و در میان جامعه دو باره رسوب کند؛ اما از سوی دیگر گفتمان خراسان‌خواهی نیز تلاش می‌کند تا برای ایجاد نظمِ نو، گفتمان افغانیت‌محور را به وضع بی‌قراری بکشاند.

عرصه‌های منازعات گفتمانی سبب شده است که گفتمان مسلط تا وضع بی‌قراری افت کند. با این حال عناصر گفتمان مسلط نیز به دال‌های شناور بدل شده‌اند. برساخت «استقلال» که خود نیز یکی از میان دال‌های شناورِ گفتمان بی‌قرارشده‌های مسلط است که اکنون می‌خواهد از نو به «لحظه‌هایی» در دل این گفتمان بدل شود. برای همین است که نهادهای دولتی و طرفداران استقلال همه ساله در روز 28 اسد به هیاهو و تبلیغات گسترده روی می‌آورند، در حالی که منتقدان «استقلال» در عوض این که روز خاصی را به عنوان روز استقلال به رسمیت بشناسند کُلیت مفهومی این روز را به چالش کشیده و باور دارند که نه تنها افغانستان در گذشته به هیچ استقلالی در برابر بریتانیا دست نیافته است، بل‌که از سال‌ها به این‌سو و تا هنوز هم از لحاظ وابسته‌گی به کشورهای خارجی رابطه دارد.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام