بستهی پیشنهادی صلح که هفتهی پیش از سوی حکومت به طالبان ارایه شد، فرصت خوبی را برای طالبان و حامیانش به وجود آورده است تا با استفاده از این فرصت به خشونتها پایان دهند. بستهی که گفته میشود پیششرط ندارد؛ در صورت پذیرش، طالبان به عنوان یک حزب سیاسی به رسمیت شناخته میشود؛ آزادی، امنیت و دسترسی آنها به رسانهها تضمین میشود و…. اما سوال اینجاست که آیا طالبان بستهی پیشنهادی حکومت را میپذیرند؟
طالبان سالهاست که به بهانهی حضور جامعه جهانی در کشور، دست به خشونتهای خونبار زده است که در نتیجهی آن هزاران شهروند کشته و زخمی شده اند. حکومت افغانستان در طول این سالها بارها از طالبان خواسته است تا دست از خشونت برداشته و به صلح بپیوندند؛ اما طالبان نه تنها تمام پیشنهادهای حکومت را رد کرده، بلکه خواستار خروج بدون قید و شرط جامعه جهانی و احیای امارت اسلامی شده اند.
طالبان بارها حکومت افغانستان را دست نشانده خوانده و گفته اند که طرف گفتوگوی آنها دولت آمریکاست نه حکومت افغانستان. تازهترین نمونهی آن نیز نامهی سرگشادهیی است که طالبان به آدرس دولت آمریکا فرستاده است. در این نامه گفته شده است که جنگ و خونریزی راه حل نیست و بهتر است مشکلات افغانستان از طریق مذاکره و گفتوگو، آنهم مذاکره بین طالبان و دولت آمریکا حل شود. لحن نامه طوری است که انگار این طالبان است که بر افغانستان حکم میرانند و نه حکومت وحدت ملی، به همین دلیل خواهان گفتوگوی مستقیم با دولت آمریکا شده اند. گروهی که با چنین صراحت، وجود حکومت وحدت ملی را نادیده میگیرد و میخواهد در مورد سرنوشت کشور به صورت مستقیم با دولت آمریکا مذاکره کند، چگونه میتواند پیشنهاد حکومتی را بپذیرند که برای آنها وجود ندارد؟ چرا طالبان باید پیشنهاد حکومتی را بپذیرند که به اکثر تعهدهای خود عمل نکرده است، از اختلاف سیاسی شدید درون حکومتی رنج میبرد؟
پرسش دیگری که مطرح میشود اینست که، آیا در صورت پذیرش این بستهی پیشنهادی، صلح و امنیت در کشور تامین خواهد شد؟ پاسخ این پرسش روشن است؛ زیرا حکومت قبلن نیز راه صلح را پیموده و با یکی از گروههای شورشی در بدل امتیازهای کلان صلح کرده است که نه تنها صلح و امنیت تامین نشده بلکه خشونتها و حملههای تروریستی شدت یافته است. تنها در سال روان چندین حملهی خونین تروریستی در پایتخت انجام شد که در نتیجهی آن هزاران نفر کشته و زخمی شدند. در مورد صلح با طالبان نیز ضمانتی وجود ندارد که صلح با این گروه امنیت بیاورد و هزینههای هنگفتی دیگری بر حکومت و مردم افغانستان تحمیل نکند؛ زیرا مقامهای ارشد حکومتی بارها گفته اند که بیش از ۲۰ گروه تروریستی در کشور فعال اند و حکومت با تمام این گروهها در حال مبارزه است.
با این حال، طالبان تنها یکی از این 20 گروه است که خود به چند شاخه تقسیم شده و هر کدام خواستههای جداگانهیی دارد؛ اما بستهی پیشنهادی صلح حکومت به آدرس طالبان ارایه شد و معلوم نیست کدام یک از شاخههای این گروه مخاطب حکومت افغانستان بود.
حال اگر فرض کنیم مخاطب حکومت شورای کویته است و این شاخهی طالبان پیشنهاد حکومت را میپذیرد و با حکومت صلح میکند و برخی از رهبران آن به امتیاز میرسند؛ چه ضمانتی وجود دارد که دیگر رهبران همین شاخه که بیرون از دایرهی امتیازگیران مانده از خشونت دست بکشند؟ چه کسی تضمین میکند که شبکه حقانی که خود یکی از متحدان شورای کویته است – حکومت بارها حملههای تروریستی و پیچیدهیی را که در کشور انجام شده است، به این گروه نسبت داده است، نه به طالبان – خشونت را کنار میگذارد؟ چه ضمانتی وجود دارد که شاخه یا شاخههای دیگر گروه طالبان با حکومت صلح میکند؟ تکلیف گروههای تروریستی دیگر چه میشود؟ طالبان ممکن است یکی از گروههای اصلی شورشی باشد که دست به خشونت میزند؛ اما گروههای دیگر نیز میتواند به اندازهی طالبان حاکمیت دولت را به چالش کشیده و امنیت را مختل کنند. همانطوریکه مسوولیت چندین حملهی خونبار تروریستی را داعش به عهده گرفته است.
واقعیت این است، تا وقتی که مشکلات مرزی و امنیتی با کشورهای همسایه حل نشود، صلح و ثبات در افغانستان خیالی بیش نیست. مطمئنا نرمش طالبان در برابر آمریکا نتیجهی فشارها و برنامههای راهبردی جدید آمریکا علیه حامیان آنهاست و نامهی سرگشادهی این گروه برای آمریکا در مورد مذاکرهی صلح مصداق این ادعاست. صلح در بدل امتیاز نه تنها گروههای شورشی را به مذاکره و گفتوگو ترغیب نمیکند، بلکه آنها را جسورتر کرده و به خشنونتهای بیشتر تشویق میکند تا در بدل پایان دادن به خشونتها و رفتارهای تروریستی امتیازهای بیشتری بگیرند.
به نظر میرسد دولت افغانستان به این تصور است، که با شیوههایی که برخی رقیبان سیاسی خود را خلع صلاحیت و قدرت کرد و مانع شکلگیری ایتلاف آنها شد، با همان شیوهها میتواند صف طالبان را نیز بشکند و با فشار آوردن بر حامیان و منابع مالی طالبان، آنها را به میز مذاکره بکشاند. درصورتی که این تصور در مورد طالبان خیلی درست نیست؛ زیرا در نخست حکومت توانایی فشار بر حامیان طالبان را ندارد. دوم اینکه این گروه ظاهرن آدرس مشخصی ندارد و سوم اینکه این گروه هیچ حد و مرزی را نمیشناسد، و نیرویی هم که بتواند طالبان را در صورت عدول از تعهدات خود تنبیه کند، وجود ندارد. در حالی که رقیبان سیاسی دولت هم حد و مرز میشناسند، هم آدرس مشخص دارند و هم نیرویی وجود دارد که در صورت عدول میتواند آنها را مجبور کند تا پای تعهد خود بیایستند. نمونهی بارز آن تشکیل حکومت وحدت ملی و لغو تظاهرات عطامحمد نور است که قرار بود در جریان برگزاری پروسه کابل راهاندازی شود.
بنابراین، برای رسیدن به صلح، بهتر است حکومت اول اختلافهای سیاسی خود را حل کند و به عنوان یک حکومت واحد و مقتدر در مذاکره با گروههای شورشی وارد عمل شود. دوم بهتر است بهجای پیشنهاد دادن به طالبان یا دیگر گروههای شورشی، با حامیان آنها مذاکره شود تا نتیجهی بهتری بدست آید.