آهای خبرنگار! صدایم در رادیو نشر می‌شود؟

می‌گوید، هنگام خروج از خانه دو دختر و همسرش تا دمِ در همراهی‌اش می‌کنند و او با صدای بلند با مادر کهن‌سالش خداحافظی می‌کند. نعیم چهار سال پیش زمانی که بیش از 24 سن نداشت پدرش را از دست داد و برای عهده‌داری مسئولیت خانواده به صف نیروهای پولیس پیوست.

او را در میان نیروهای پولیس که در تاریکی هوا مشغول بازرسی موترها بودند یافتم؛ جوانی آرام و محتاط. نعیم اهل فراه است، اما کیلومترها دور این‌جا (کندهار) برای خدمت آمده است.

بیروبار موترها کم‌کم زیاد می‌شود و مشغولیت نعیم هم بیشتر، اما همین که می‌فهمد می‌خواهم گفت‌وگویی با او داشته باشم وظیفه‌اش را به پولیس دیگری سپرد و نزدم آمد؛ مرا به داخل پاسگاه رهنمایی کرد؛ دورادور اتاق تخت‌های دو طبقه‌یی را یافتم که نسبتاً مرتب بودند. روی یکی از این تخت‌ها نشستیم و سر صحبت را گشودیم.

چشمم به تصویر دو دختر قدونیم‌قد می‌خورد که در کنار یکی از تخت‌ها چسپیده، پیش از پرسش، نعیم می‌گوید که دخترانش هستند؛ می‌گوید که هر لحظه قلبش برای مادر کهن‌سال، همسر باوفا و دو کودکش می‌تپد، اما برای حفظ امنیت و مسئولیتی که برایش سپرده شده دندان روی جگر می‌گذارد و دوری خانواده‌ را تحمل می‌کند.

او فنجان چایی را روی تخت می‌گذارد و از من بابت پذیرایی حقیرانۀ پاسگاه پولیس معذرت می‌خواهد؛ یک فنجان چای با گپ‌وگفتی دل‌انگیز با نعیم بسیار زود به پایان رسید. شاید دور از تصور نباشد که یکی از بهترین نوشیدنی‌های عمرم بود؛ هنوز که تقریباً یک‌شبانه‌روز از این دیدار می‌گذرد لذت چای سبز نعیم بر زبانم مانده است.

گرم گفت‌وگو بودیم که صدایی در مخابره به گوش رسید که نعیم را می‌خواند؛ با هم از پاسگاه بیرون شدیم. بیروبار و ازدحام به اوج خود رسیده بود. اما نیروهای پولیس مرتب به تمام موترها سر می‌زدند و با تبسمی بر لب شهروندان را از ایست بازرسی رد می‌کردند؛ آن‌چه دیدم خلاف گفته‌هایی بود که از رفتار بدِ پولیس و نیروهای امنیتی خبر می‌داد.

نعیم از شش بامداد تا شش عصر ایستاده مصروف حفظ امنیت شهر است. نعیم می‌گوید که از شغلش راضی‌ست و همین که مردم در آرامش باشند دستمزد گران‌بهایی‌ست برایش.

مصروفیت نعیم سبب شد تا از او و دوستانش دور شوم، اما همین که متوجه شد، با صدای بلند از دور فریاد زد «آهای خبرنگار! صدایم در رادیو نشر می‌شود؟ گفتم آری. گفت، زمانش را برایم بگو تا دخترانم صدایم را بشنوند.»

دیگر فرصتی دست نداد تا با نعیم صحبت کنم، اما در همان چند دقیقه‌یی که با هم چای نوشیدیم دانستم که تحصیلات عالی ندارد و پس از شش ماه آموزش به صف نیروهای پولیس پیوسته است، آموزشی که بلد شد تا با مردم در لباس نظامی چگونه برخورد کند.

از خاطراتش گفت. گفت که بارها با برخورد نامناسب مردم روبه‌رو شده است؛ اما هر بار تلاش کرده تا وضعیت را بهبود بخشد و دید شهروندان را نسبت به بازرسی موترهای‌شان تغییر دهد.

به اشتراک بگذارید:
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی telegram
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی print

این مطلب در آرشیو سلام وطندار ذخیره شده است.

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیسبوک

توییتر

تلگرام