حمدالله محب در جمع مأموران پرتکاپوی حکومت غنی قرار دارد. به ظاهر او برای برقراری صلح زیر نظر حکومت افغانستان گاهی به شمالگان میتازد و گاه به جنوبگان؛ اما به گونه ناامیدکنندهیی تلاشهای مشترک محب و یارانش به مغروقی شبیه است که در میان تلاطم سهمناک دریا دست و پا میزند.
در واقع با وصف نالۀ کرنا و آوای طبل اردوگاه غنی، حکومت وحدت ملی کاملاً در حاشیۀ بازی قرار دارد و حتا مصادر امور حکومت، اطلاعات کماهمیت در مورد گفتوگوهای صلح را از راه رسانهها به دست میآوردند. به همین دلیل تکاپوی حمدالله محب در حد کوبیدن آب در هاون، عبث مینماید.
در تاریخ معاصر افغانستان داستان واپسین سفر داوود خان و جدال لفظی او با لیوند برژنف را به خاطر داریم. داوود خان با غرور مضاعف افغانی، به میز برژنف کوبید و جلسه را ترک کرد. مؤرخان بعدها در تفسیر این اقدام سیاسی نوشتند که داوود در واقع آخرین میخ را به تابوت خود کوبید و انتحار سیاسی کرد؛ عین داستان سالها بعد با اندک تفاوت دوباره به دست حمدالله محب به وقوع پیوست.
محب در یک نشست خبری در شهر واشنگتن بیگدار تن به آب زد. او زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ ایالات متحدۀ آمریکا را به مشروعیتزدایی و به حاشیهراندن حکومت افغانستان متهم کرد و افزود که خلیلزاد با مشروعیت بخشیدن به گروه طالبان، خود در پی تصاحب قدرت در افغانستان است. ساعاتی پس از این اظهارات، افتضاح دیگری دامنگیر حکومت وحدت ملی گشت و برای نخستین بار در تاریخ دیپلماسی جهان، مشاور امنیت ملی یک کشور به وزارت خارجۀ آمریکا فرخوانده شد. مرسوم است که در روابط دیپلماتیک مابین کشورها، اگر کشور «الف» نسبت به اقدامات کشور «ب» اعتراض داشته باشد، سفیر کشور «ب» را احضار میکند و اعتراض «الف» را به سمع «ب» میرساند، اما هنگامی که محب به عنوان مشاور امنیت ملی افغانستان دست از پا خطا کرد، وزارت خارجۀ آمریکا با نادیدهگرفتن رسم دیپلماتیک، شخص مشاور را برای گوشمالی فراخواند.
مشاور امنیت ملی افغانستان بلافاصله به پای نه که با سر به سوی وزارت خارجۀ آمریکا دوید؛ جایی که یکی از تلخترین خاطرههای زندگی منتظرش بود. یک منبع از حکومت افغانستان چنین روایت میکند که به محض رسیدن، محب به مقر وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ آمریکا، به حضور معین سیاسی وزارت خارجۀ آن کشور هدایت میشود و در آنجا حتا اجازه نیافته که به کرسی بنشیند. معین اعتراض شدید وزارت خارجه را به محب گوشزد میکند و سپس دستور داده میشود که وزارت خارجۀ آمریکا را ترک کند.
هرچند حمدالله محب برای جبران این حرکت ناساز، توبۀ نصوح را انجام داد و در توییتی از حمایت سخاوتمندانۀ ایالات متحده سپاسگزاری کرد، اما بیخبر از این که آمریکاییها آن انعطاف قدیم را ندارند. روزگاری که کرزی با درشتترین الفاظ به آنان و حکومتشان میتاخت، ولی دیپلوماتهای آمریکایی همانند دایههای مهربانتر از مادر، به خاطرخواهی کرزی میشتافتند؛ اما اینچنین توبۀ محب مقبول درگاه ترامپ واقع نشد. ترامپ پس از این رخداد با اشتراک رئیس ستاد مشترک ارتش، وزیر خارجه، رئیس سازمان سیا و مشاور امنیت ملی آمریکا جلسۀ سری برگزار کرد.
همچنان جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا در واکنش به درخواست آقای محب او را به حضور نپذیرفته و به او گفت که «مصروفم.» این سطح تحقیر یکی از مقامهای بلندپایۀ حکومت افغانستان پس از فروپاشی طالبان تا اینجا متوقف نشد، بلکه زندگی شخصی او را نیز تحت شاع قرار داده است.
محب در کنار اشرف غنی و خلیلزاد همسرش را از میان شهروندان آمریکا برگزیده و گذرنامۀ آمریکایی دارد و تا حدودی افغانستان برای او محل کار بود نه خانه. به این ترتیب اگر افغانستان دچار آشوب میشد، محب سقفی برای آرام زیستن داشت تا در پناه آن بربادی این کشور را به تماشا بنشیند، اما خبر بد اینست که این خانه را نیز از او گرفتند.
گفته میشود، وزارت خارجۀ آمریکا تصمیم گرفته حق استفاده از گذرنامۀ آمریکایی را از حمدالله محب سلب کند و او را به شدت بیچاره بسازد. این کارشناس علوم کمپیوتری زمانی که ریاست نهاد «شبکۀ افغانهای متخصص» را در لندن به دوش داشت، با محمداشرف غنی مواجه شد و پس از این رخداد، میدان سیاست برای محب، میدان پیشرفت بود و بس؛ هر روز که میگذشت پلههای ترقی را یکی پی دیگر طی میکرد. او به سفارت افغانستان در ایالات متحدۀ آمریکا دست یافت با ترمپ یکی از پرشورترین و جنجالیترین رهبران دنیا، عکس سلفی انداخت و بعدها به کرسی حنیف اتمر تکیه زد.
حالا محب همچنان که برای آمریکاییها اهمیت ندارد، جایگاهش را در میان محبان بادهپیما از دست داده و از چشم غنی افتاده است. زمانی که حمدالله محب به عنوان مشاور امنیت ملی برگزیده شد، اولویت او مبارزه با سایۀ اتمر از شورای امنیت ملی و در مجموع حکومت وحدت ملی بود. اتمر در جریان مأموریتش در شورای امنیت ملی، در پیتسخیر نظام برآمد و بخش وسیعی از قدرت را تصاحب کرد و نقش غنی و عبدالله را در درجۀ دوم و سوم تقلیل بخشید؛ به این ترتیب، اتمر علیه غنی کودتا کرد و نفرت او را به خود خرید. رئیس جمهور به سختی اتمر را از پیشرو برداشت و حمدالله محب از مقربانش، را مأمور اتمرزدایی کرد.
ظاهراً محب موفق شد ضربۀ فنی را به اتمر وارد کند و رضایت غنی را به دست آورد، اما در آخرین مورد، تیشه بر ریشۀ غنی زد؛ زیرا بقای غنی و همراهانش در قدرت، وابسته به حمایت آمریکا از آنان است؛ به قول حافظ شیرازی «کاین کیمیایی هستی قارون کند گدا را.»